سیدمهدی طالبی، پژوهشگر حوزه بینالملل: دیدار میان دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا و ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه روز جمعه انجام شد. این دیدار برخلاف دیدارهای ترامپ در کاخ سفید با رهبران جهان بدون کنایه و نگاه برتریخواهانه ترامپ بود؛ دیداری بدون طعنه، فاقد تنش، ملایم ولی به همان اندازه با نتایجی مبهم. ترامپ در دولت دومش بدون هراس از متهم شدن به پیروی از پوتین، توانست با او جلسهای ۳ ساعته داشته باشد. این دیدار عملاً به انزوای سیاسی روسیه پایان داد مگر آنکه تشدید ناگهانی اوضاع میان دو کشور اثراتش را از بین ببرد. اروپا نیز نهتنها نتوانست مانع دیدار شود که از آن بیرون ماند. ولادیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین که کشورش به دلیل اتکا بر قول و قرارهای غرب در دهان روسیه قرار گرفته و تا امروز یکپنجمش بلعیده شده و در تصرف روسهاست، ناامیدانه نظارهگر قضایاست. شاید زمانی فرابرسد که رژیم صهیونی نیز رخداد مشابهی را با اندک تفاوتهایی تجربه کند.
وضعیت دوگانه جنگ - تحریم علیه روسیه چه شد؟
دوگانه تحریم - جنگ علیه روسها همیشه جواب داده است، مگر آنکه نیروی کمکی بزرگتری به یاری آنها آمده باشد. امپراتوری آلمان در جنگ جهانی اول در شرایطی وارد جنگ با روسها شد که آنها وابستگی زیادی به صنعت و مستشاران صنعتی آلمان داشتند؛ درنتیجه روسها شکست خوردند. در معاهده مشهور به برست - لیتوفسک دولت تازه برآمده روسها شرق اروپا را در اختیار آلمانیها قرار داد. آنچه باعث تغییر این وضعیت شد ورود آمریکا و تانک در جبهه غرب اروپا بود که باعث درهم شکستن آلمان و تغییر نظام سیاسی این کشور و عقبنشینیاش شد. آلمان نه تنها متصرفات جنگ که بخشی از خاک خود را هم از دست داد.
در جنگ جهانی دوم با همین حربه شوروی در آستانه از دست دادن مسکو بود که کمکهای غرب، استالین را نجات دادند. در اواخر جنگ سرد غرق شدن شوروی در جنگ افغانستان و تحریمها فروپاشی این امپراتوری را تسریع کردند. این فرمول کارآمد غرب در برابر روسها بار دیگر در حال اجراست؛ از سال ۲۰۲۲ آنها در جنگ اوکراین غرق شده و همزمان به همین بهانه تحت فشار سنگین تحریمی قرار گرفتهاند.
با این حال همه اوضاع مشابه گذشته نیست تا روسها بار دیگر به طور کامل از طریق دوگانه جنگ - تحریم شکست بخورند. در جنگ جهانی اول ورود آمریکا به جنگ به نیت نجات روسها نبود؛ اما آنها از شکست نهایی آلمان بهره بردند. در جنگ جهانی دوم اما آمریکا به طور مستقیم از روسها پشتیبانی کرد.
امروز شاید اوضاع کمی شبیه به جنگ جهانی دوم باشد؛ در آن جنگ روسها از آلمان هیتلری شکست خوردند ولی با حمایت اقتصادی، صنعتی و تسلیحاتی آمریکا به همراه مشغول شدن هیتلر در جبهه جنوبی و غربی، نجات یافتند. در وضعیت کنونی آنچه به کمک روسها آمده، نقش چین است. در دوگانه جنگ - تحریم روسها از نظر جنگی شکست نمیخوردند بلکه تشدید فشارهای اقتصادی منجر به فروپاشی اوضاع میشد.
چین در حال حاضر مانع از فروپاشی اقتصادی روسیه شده است. این ممانعت با ارائه کمک به روسیه نبوده بلکه چینیها سود کلانی به جیب زدهاند. تنها کاری که چین انجام داده خودداری از رعایت تحریمهای یکجانبه غرب علیه روسیه بوده است. تا زمانی که چین حجم تجارت کنونیاش با روسیه را حفظ کند، مسکو قادر به ادامه جنگ خواهد بود؛ آنها زمانی که از نظر نیروی انسانی به مشکل خوردند پیشروی زمینی گسترده را متوقف و با تشدید حملات از راه دور هوایی و تزریق نظامیان کره شمالی به میادین، با مدیریت صورت گرفته جنگ را ادامه دادند.
این روند نشان میدهد روسیه قادر به ادامه جنگ با ناتو است مگر آنکه یک چیز اذیتش کند و آن وابستگی عمیق، مزمن و در حال افزایش به چین است. ناتو نیز میتواند کماکان در اوکراین به جنگ با روسیه ادامه دهد؛ اما آنچه اذیتش میکند احتمال کنترل چین بر روسیه و فراغ بال پکن در شرق آسیا و حوزه پیشرفت اقتصادی است.
بر این اساس آنچه در آلاسکا رقم خورد تلاشی برای توقف کسب منفعت چین است؛ اما الزاماً یک تحول ضدچینی نیست. روسها میخواهند روند وابستگی خود به چین را کنترل کنند بدون آنکه به پکن پشت کرده باشند. از سوی دیگر ناتو نیز در صورت توقف جنگ در اوکراین به دلیل تلاطمهای ناشی از جنگ تا مدتها مجبور به توجه به این منطقه خواهد بود و نمیتواند به سرعت داراییهایش را بر چین متمرکز کند. این روند نشان میدهد به طور مستقیم تحولی ضد چینی رخ نداده اما روند فزاینده کسب منفعت بالا به وسیله پکن با تهدید توقف روبهرو شده است.
نکات
درباره دیدار مهم رؤسای جمهور آمریکا و روسیه نکات ذیل قابل توجهاند:
1- اگر آمریکا بتواند پرونده روسیه را غیر فعال کند، فشارها بر ایران و چین را تشدید خواهد کرد. در این خصوص دو سناریو وجود دارد؛ نخست اعمال فشار سنگین بر ایران برای حل آن و سپس رفتن به سمت چین و دوم رها کردن ایران و حرکت مستقیم به سمت چین. ایران در سناریو دوم هم با مشکلاتی مواجه خواهد شد زیرا اعمال فشار مستقیم بر چین باعث محتاط شدن پکن در همکاری اقتصادی، نظامی و امنیتی با تهران میشود.
2- مواجهه مستقیم ایران با آمریکا در کوتاه مدت باعث افزایش فشارها خواهد شد، اما به دلیل ویژگیهای منطقه، واشنگتن به سرعت با عمق مشکلات مواجهه سنگین با تهران آشنا خواهد شد. از این رو صهیونیستها هرچند خواهان افزایش تمرکز آمریکا بر منطقه هستند، اما این تهدید نیز وجود دارد که این مواجهه واشنگتن را از چنین فضایی عبور دهد.
3- اگر آمریکا پیش از تمرکز بر چین به سراغ ایران بیاید، پکن برای جلوگیری کردن از عبور واشنگتن بر تهران ملزم به افزایش همکاریها با ایران خواهد شد. همچنین اگر آمریکا نخست بر چین تمرکز کند، راهکار پکن برای خلاصی از فشارها کمک به تحرک محور مقاومت در منطقه خواهد بود.
4- احتمال همکاری و کاهش تنش پایدار و مطمئن میان آمریکا و روسیه بالا ارزیابی نمیشود. روس هراسی نهادینه شده در غرب و تمایل روسیه به بازیابی جایگاه و منافعش در دوران شوروی مانع از این مسئله خواهد شد.
5- هدف آمریکا جدایی انداختن میان قدرتهای شرقی است تا آنها را به صورت مرحلهای و جداگانه تحت فشار قرار داده و مهار کند. این نیت درک شده و قدرتهای شرقی با تداوم همکاری مانع از اجرای سیاست مرحلهای آمریکا میشوند.
6- ویتکاف یک یهودی فعال در حوزه املاک است و به عنوان دوست نزدیک، قدیمی و نماینده رسمی رئیسجمهور در امور خاورمیانه بر پرونده جنگ غزه، ایران و روسیه متمرکز بوده است. حضور او نمادی از حضور مستقیم لابی صهیونیستی در مذاکرات بود. قرار گرفتن ویتکاف در مسیر مذاکرات با روسیه خطرناک است. بخشی از حضور ویتکاف اما مرتبط با رقابت روسیه و آمریکا بر سر نفوذ بر رژیم صهیونی است.
بین ۱.۵ تا ۲ میلیون نفر از ساکنان رژیم صهیونی ریشه در روسیه و جمهوریهای استقلال یافته از شوروی دارند؛ این عدد معادل یکچهارم تا یکسوم جمعیت یهودی رژیم صهیونی است. گرچه تمام این افراد با روسیه همسویی کامل ندارند؛ اما در هرصورت با مسائل آن درهم تنیده شدهاند.
روسیه ضمن آنکه حضور دو میلیون روستبار در غرب آسیا و فلسطین را یک دارایی برای خود تلقی میکند، چشم به نفوذ در آمریکا از طریق لابی صهیونیستی در واشنگتن دارد. روسها برای نفوذ در آمریکا روی دو لابی حساب کردهاند؛ اول لابی ارمنی و دوم لابی صهیونیستی. به این دلیل که روسیه بیشتر از خود ارمنستان دارای جمعیت ارمنی است و پیشتر بر ارمنستان نفوذ داشته و روی لابی آنها در آمریکا نفوذ دارد؛ هرچند این لابی گاهی در مسیر آمریکا برای اثرگذاری بر ارمنستان به زیان روسیه تبدیل میشود.
لابی ارمنی برای روسیه یک مسیر مناسب برای اثرگذاری در آمریکاست اما قدرت این لابی به پای لابی صهیونیستی نمیرسد. جمعیت یهودیان آمریکا چندین برابر ارمنیهاست، ثروت بیشتری دارند، قدیمیتر بوده و تعداد زیادی یهودی در ساختارهای دولتی حضور دارند. از این رو پوتین میخواهد بر لابی صهیونیستی اثربگذارد و از آن در راستای منافع روسیه در آمریکا بهره ببرد.
در مقابل واشنگتن نگرانیهایی از نفوذ روسیه در رژیم صهیونی دارد. تلآویو برای واشنگتن به عنوان یک سکوی منطقهای عمل کرده و طبق منافع این کشور بر سر ملتهای منطقه آتش میریزد. رژیم صهیونی در این نقش خود همانند یک سکوی شلیک و پرتاب سلاح است. اگر روسیه بر رژیم صهیونی تسلط یابد، اعتماد و اتکای آمریکا بر آن باید ناگزیر کاهش یابد.
7- پیش از این و در دوران جنگ سرد، جریانات چپگرا بر رژیم صهیونی مسلط بودند که ریشه در کشورهای بلوک شرق داشتند و برخی آشکارا از الگوهای کمونیستی شوروی پیروی میکردند اما نفوذ مستقیم مسکو در تلآویو بالا نبود. همانند احزاب کمونیست و چپگرای اروپایی، جریانات رژیم صهیونی نیز از شوروی مستقل بوده و ارتباط مستقیم و منافع مشترکی با آن نداشتند.
از سوی دیگر شوروی مانع از خروج یهودیان برای مهاجرت به فلسطین اشغالی میشد. پس از فروپاشی شوروی بود که یک میلیون یهودی از آن به دلیل مشکلات اقتصادی به فلسطین اشغالی رفتند. حضور این افراد باعث تقویت جمعیتی، اقتصادی، صنعتی و نظامی رژیم صهیونی شد؛ اما به دلیل ضعف روسیه خطر چندانی برای نفوذ آمریکا ایجاد نکرد.
احتمالاً وظیفه ویتکاف در ارتباط با روسیه مراقبت از نفوذ این کشور بر رژیم صهیونی و معکوس کردن مسیر است. در قضیه لابی ارمنی، روسیه از این لابی برای اثرگذاری به نفع خود در آمریکا استفاده میکرد و واشنگتن گاهی با معکوسسازی، از این لابی برای نفوذ در ارمنستان بر ضد روسها بهره میگرفت.
ویتکاف در میانه وظایفش در آمریکا و لابی صهیونیستی، درصدد است به جای آنکه روسیه بر رژیم صهیونی نفوذ کرده و از لابی صهیونیستی در آمریکا نیز به نفع خود استفاده کند، بتواند از مسکو امتیازاتی برای تلآویو کسب کند. در این صورت آمریکا رژیم صهیونی را به عنوان یک سکوی منطقهای در غرب آسیا و شمال آفریقا حفظ کرده و بدون آنکه آن را با روسیه شریک شود، از روسها برای تقویت رژیم امتیاز میگیرد.
پیش از جنگ ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونی، اروپا با وجود تهدید به استفاده از مکانیسم ماشه خارج از گفتوگوهای هستهای قرار داشت. پس از جنگ، اروپا همچنان از دایره بیرون ماند. آنها قصد داشتند با پیشنهاد تمدید فرصت زمانی استفاده از مکانیسم ماشه آن را به ابزاری مهمتر در بازه زمانی بلندتری تبدیل کنند که پیشنهادشان توسط ایران رد شد. در قضایای منطقه شام نیز صحنه توسط آمریکا و رژیم صهیونی اداره شده و آنها سهم مهمی در اختیار ندارند. ضعف اروپا در ورود به مسائل جهانی اما در اوکراین عمق خود را نشان میدهد؛ جنگی که در خود این قاره جریان دارد.
8- اروپا قادر به مدیریت امور نیست و از این رو مورد توجه قرار نمیگیرد. قاره سبز هرچند هوشمندیهایی دارد اما عشق کینهتوزی دیرینه آنها و دشمنی ایدئولوژیک یکطرفهشان علیه مجموعهها و تمدنها، باعث ضعف مزمن این قاره شده است. در شرایطی که آنها دارای ابزارهای قدرتمندی برای مهار خیرهسری نتانیاهو علیه منافع اروپا هستند، همانند یک بازیگر ضعیف در برابر او عمل میکنند.
آنها برای مهار رژیم قادر به همکاری با محور مقاومت یا اقدامات پررنگ ضد تلآویو هستند؛ با این حال عمق کینهتوزی ایدئولوژیک اروپا ضدملتهای منطقه مانع از همکاری مؤثر آن با ایران و محور مقاومت شده و از سوی دیگر هراس از لابی صهیونیستی و همچنین نگاه به رژیم صهیونی به عنوان یک دارایی، از برخورد با تلآویو تحت هر شرایطی جلوگیری میکند. این اختلال محاسباتی ناشی از گرههای ذهنی متعدد، اروپا را گرفتار کرده است.
9- جریان خبریای که بر شکست خوردن ترامپ از پوتین در جریان دیدار پیش از برگزاری و پس از آن تأکید داشتند، بیشتر در حال فضاسازی بود تا هزینه این دیدار را برای رئیس جمهور آمریکا بالا ببرد. اروپا، چین و حزب دموکرات و بخشهایی از حزب جمهوریخواه مخالف نزدیکی این دو هستند. بر این اساس برای تعیین واقعی دستاوردهای دوطرف باید تا حدی از فضاسازیهای رسانهای عبور کرد. با این حال روایتهای رسانهای نیز در جای خود اهمیت دارند زیرا میتوانند در ذهن افراد واقعیت بسازند.
10- ترامپ در دولت اول خود متهم به تمایل به همراهی با روسیه بود و به شدت تحت فشار قرار داشت. در آن برهه رئیسجمهور آمریکا شاید محتاطانهتر عمل میکرد تا اتهام خود را پررنگتر نسازد، اما در دولت دوم او خبری از پردهپوشی نیست؛ او عملاً در مسیر همراهی قرار گرفته است و از ناحیهای در داخل آمریکا تهدید فوری و قابل توجهی را تشخیص نداده است. البته در دور جدید ترامپ سعی میکند با برخی تهدیدات علیه روسیه شائبه ارتباط نامعمول خود با کرملین را کمرنگ کند.
11- روسها در دوره شوروی رویارویی مستقیم با آمریکا را برگزیده و از نظر اقدامات امنیتی و نفوذ در خاک دشمن بیشتر بر جاسوسی تمرکز داشتند. پس از تجربه تلخ فروپاشی شوروی و نقش تسریعکننده غرب در آن، روسها تصمیم گرفتند روی نفوذ سیاسی در آمریکا سرمایهگذاری بیشتری داشته باشند. آنها در دوره سقوط شوروی ردپای نفوذ غرب در طبقه سیاسی خود را دیده و به اهمیت چنین اقداماتی واقف شدند.
فارغ از شایعات در برهه کنونی نفوذ روسها در فضای عمومی و سیاسی آمریکا قابل توجه است. این نفوذ اما به معنای دست باز روسها در آمریکا و یا تسلطشان بر برخی امور نیست، زیرا برخی معتقدند ورود مسکو به جنگ اوکراین ناشی از فریب خوردنش از واشنگتن و فضاسازیهای آن بود.
12- پوتین بدون آنکه جنگ در اوکراین را متوقف کرده یا شدت نبردها را کاهش داده باشد موفق به دیدار با ترامپ شد. یک تعبیر پیروزی پوتین و کم آوردن آمریکا در جنگ اوکراین است اما تعابیر دیگری نیز وجود دارند؛ معامله فراتر از اوکراین بوده و این جنگ تنها بخشی از آن را تشکیل میداده است. طی دوسال گذشته تحولاتی در سوریه و قفقاز رخ داده که به دو قدرت مربوط بوده است.














