ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ: «ران هاوارد» یکی از سینماگران مهم و اساسی جریان اصلی صنعت فرهنگ در آمریکا محسوب میشود که هر کدام از آثارش در متوسطترین حالت ممکن، طیفی از مخاطبان را راضی نگه میدارد. «بهشت»، فیلم جدید کارگردان «مرد سیندرلایی» هم با وجود تمام نقاط ضعفی که دارد از قاعده همیشگی سینمای ران هاوارد پیروی میکند و حداقلهای یک فیلم سینمایی استاندارد را داراست. مخاطب عام از عالم سینما و دنیای فیلم، در وهله نخست سرگرمی میخواهد و بعد از رسیدن به این مهم است که «معنا» و بهاصطلاح عام آن، «محتوا» برایش اهمیت پیدا میکند. بهشت نیز در فاز اول، عملکرد نسبتاً موفقی دارد و فرایند تماشا را به مسئلهای زجرآور -که در سینمای کنونی دنیا امری رایج به حساب میآید- تبدیل نمیکند و در ساخت شخصیتها و فضا، بهخصوص در نیمه نخست عملکرد قابل دفاعی از خود به جای میگذارد. اما مشکل اصلی و مبنایی بهشت را باید در تحمیل واقعیت بیرونی و عینی بر درام درنظر گرفت. به عبارت دیگر، فیلم برگرفته از یک داستان واقعی است و همین به پاشنهآشیل و نقطه ضعفش بدل میشود؛ وفاداری فیلمساز به ماجرای سفر «فریدریش ریتر»، پزشک ایدهآلیست به جزیره گالاپاگوس آنقدر گسترده و دامنهدار است که عملاً بعد دراماتیک پیرنگ و سیر منطقی آن را در حاشیه قرار میدهد تا فیلم در نیمه دوم خود به یک رمان تصویری یکبار مصرف تغییر جهت دهد. این عارضه، یعنی پیروی تمامقد از داستانهای واقعی در بسیاری از آثار سینمایی که سازندگانشان، ساختمان درام را بر مبنای مابهازاهای بیرونی شکل میدهند حس میشود و بهشت، تنها نمونهای جدید از چنین آثاری است. در اینگونه از فیلمها، معمولاً فیلمساز بهخاطر تأکید صرف روی مفروضات پیشینی مخاطب، منطق دراماتیک را امری علیالسویه قلمداد میکند و تخیل فیلمیک را در حاشیه نگه میدارد. به همین خاطر است که اکثر آثار زندگینامهای و آنها که براساس واقعیت شکل گرفتهاند چندان در حافظه بیننده جایی پیدا نمیکنند و با نقش بستن تیتراژ پایانی در ذهن او به اتمام میرسند. بهشت هم با وجود برخورداری از تمام امکانات بصری و همچنین تدوین سرضرب و جذاب چنین فیلمی است، چون مخابره پیام به تماشاگر را در مقام هدف نهاییاش قرار داده و مسائل دیگر چندان اهمیتی قائل نشده است.
پیشتر اشاره کردیم که دکتر ریتر به همراه همسرش برای ساختن یک آرمانشهر وارد جزیره گالاپاگوس میشود. این جزیره خالی از سکنه امکان مناسبی برای عملیکردن تئوری ذهنی ریتر بهمنظور پدیدآوردن دنیای عاری از فاشیسم است؛ ولی دیری نمیگذرد که با ورود خانواده ویتمر و دارودسته بارونِس «آنا دِ آرماس»، بهشت خلوت جزیره دستخوش تغییرات اساسی میشود و رقابت بر سر منافع مادی، تمام نقشههای دکتر ریتر برای برپایی دنیای کوچک اتوپیاییاش را از بین میبرد. کشمکش خوبی میان نیروهای متضاد در نیمه نخست فیلم رقم میخورد و مای مخاطب را نسبت به پیگیری ادامه قصه امیدوار میکند. اما بهشت پس از پایان صحنه دلهرهآور و مملو از تعلیق حمله سگها به «سیدنی سوئینی» (همسر ویتمر) به لفاظی میافتد و ایدهاش ته میکشد. در بهشت با سه خانواده یا گروه همراه هستیم که هر کدام منافع خودشان را دنبال میکنند و به همین دلیل با یکدیگر وارد کشمکش میشوند؛ طبیعت سرکش و وحشی پیرامونی نیز تا حدی تبدیل به یک کاراکتر قائمبهذات میشود، اما فیلمساز با وجود برخورداری مناسب از همه این فاکتورها، اثرش را در چاه ویل منبع واقعی بیرونیاش حبس میکند و سوژه تکراری، ولی جذاب بهشت را هدر میدهد. فیلم اگر قافیه را به نمودهای انضمامی نمیباخت میتوانست به نمونه خوبی برای بازنمایی مسئله تنازعبقا و جنگ تمامعیار میان طبقات اجتماعی تبدیل شود. برای مثال، بارونِس بهواسطه مکر و حیله ذاتیاش و ریتر و همسرش با وجود علم و آگاهی محیطیشان بسیار راحتتر از آنچه تصورش را میکنیم در خود فرومیروند و حذف میشوند. در طرف مقابل، خانواده ویتمر قرار دارد که سرچشمه خوبیهاست و با وجود عدم برخورداری از هیچ ویژگی منفی خاصی در نهایت بر دو گروه و همچنین طبیعت قاهر پیروز میشود و از مهلکه میگریزد، چون باید پازل تبعیت از تاریخ و ماجراهایش کامل شود! ران هاوارد با صراحت پیام میدهد که نور بر تاریکی پیروز است و عاقبت خوبی بر بدی پیروز میشود، اما به همان دلیل که پیشتر ارائه شد، فیلمساز دلیلی نمیبیند تا از کاشتهای دراماتیک در فیلمنامه برای رساندن این مفهوم سود ببرد، زیرا به پیشفرضهای ذهنی بیننده اعتماد دارد و بهخوبی میداند که پیامهای اخلاقی خلاءها و حفرههای موجود در فیلمنامه را پوشش میدهد. بهشت میتوانست فیلم خوبی باشد، اما کمکاری هاوارد کار دستش داد و اثر را به فیلمی دیدنی، اما یکبارمصرف تقلیل داد.
شماره ۴۴۷۵ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
جزیره سرگردانی














