هادی فیروزمندی، خبرنگار: «روستایی» در شیفت به طبقه متوسط یک شکست مطلق را تجربه کرده است. او که برای سالها، انتخابش طبقه فرودست جامعه بود، اکنون در «زن و بچه» یک فیلم دور از انتظار و یک کپی فیک و دستچندم از سینمای نسبیگرای فرهادی را ارائه کرده است. یک خلاصه سریال فشرده تلویزیونی با دور تند، قابهای کلیشهای و حوادث تصادفی از کارگردانی که فیلمسازی را فراموش کرده است.
بزرگترین سؤال حین تماشای فیلم این است: ما دقیقاً در حال تماشای چه چیزی هستیم و چرا داریم آن را دنبال میکنیم؟ قصه چیست و دنبالۀ چه ماجرایی است؟ قصه زنی که در ابتدای فیلم هیچ مشکلی نداشته؟ اما به ناگاه این دستِ کارگردان است که وارد قصه میشود و به اراده خود، زندگی زنِ قصه را به تباهی میکشد؟! عجیب است. زنی که هیچ نقطه تاریک قابل توجه و بغرنجی در زندگیاش ندارد. یک زن شاغل پرستار با منزلت اجتماعی خوب از طبقه متوسط، کسی که دستش به دهانش میرسد و علیرغم از دستدادن همسرش، با دو فرزند خود زندگی خوبی دارد و بزرگترین مسئله جاری در زندگیاش بازیگوشی پسر بزرگترش است. اما در ادامه گویی یک سناریوی از پیشتعیینشده برای تباهی این زن نگونبخت تدارک دیده میشود. کارگردان، کاراکتر زن قصه را تنها به خاطر یک خواست قلبی و حق طبیعی به تاوان سختی در قصه فیلمش میکشد. این میزان ضدزن بودن عجیب است! تمامی شخصیتهای زن فیلم از نوعی بلاهت در رفتار رنج میبرند و نمیتوانند حتی ذرهای به دغدغه این سالهای زن در جامعه ایران نزدیک شوند. کارگردان پیشتر در نشریه ورایتی در جشنواره کن نوشته بود: «زن و بچه» روایت زنی است که در برابر جامعه مردسالاری که حقوقش را سلب میکنند، ایستادگی میکند. اما باید گفت اتفاقاً کاراکتر زن فیلم، بیشترین و مهلکترین ضربهها را از همجنس خود میخورد!
نقطه قوت فیلم اما پسربچه آن است. فیلم با بازی خوب کاراکتر پسر خانواده شروع میشود، در خلق جهان نوجوان موفق عمل میکند، خنده میگیرد، امیدوار جلو میرود اما در پایانِ یکسوم ابتدایی رها میشود و با جامپهای زمانی فراوان و ایستادن روی غریبترین انتخابها در معادله حدس ذهنی مخاطب، هدر میرود. فیلم در عین حال که در دقیقه 45 تمام میشود، این امکان را داشت برای ساعتها با منطق فیلمنامهنویس ضرب بگیرد و ادامه یابد. در انتها نیز گویی کارگردان جایی از فیلم خسته میشود و کات آخر را میدهد و تصمیم میگیرد به فیلمش پایان دهد! کاراکترها مدام در تصمیمات، خود را نقض میکنند. نسبیگرایی مطلق به شکل زمختی در جایجای فیلم با نشانهگذاری سردستی به روی مخاطب پرت میشود.
بازیهای بد با اور اکتهای تکراری از بازیگران خوب، بدون خلق شخصیت، بدون میزانسنهای جذاب و سرشار از بدترین انتخابها در تصادفیترین حوادث، فیلم تازه «روستایی» را به یک فیلم حیف شده بدل میکند. شاید توفیق بزرگ این فیلم آن بود که در ایران و جشنواره فیلم فجر و دیدگان نقادانه اهالی رسانه داخلی رونمایی نشد. اگر شما نام سعید روستایی را از فیلم حذف کنید به نظر میرسد با فیلمی ناپخته از یک فیلمساز جوان و به شدت متأثر از سینمای فرهادی روبهرو هستید که با بهرهگیری از یک سرمایهگذار دستودلباز توانسته بازیگران خوب را به بازی بد بکشاند. سؤال نقش بسته بر شیشۀ نمای پایانی فیلم تصویر جالبی از اعوجاج در روایت آن بود: «چند 3 تا میشود 16 تا؟» حیف و صد حیف...
شماره ۴۴۷۲ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
آقای روستایی! دقیقاً چند 3 تا میشود 16 تا؟














