روزنامه دنیای اقتصاد روز دوشنبه بیانیهای از 180 نفر از اقتصاددانان و اساتید دانشگاه منتشر کرد که در آن ضمن محکوم کردن تجاوز رژیم اسرائیل به ایران و حملات آمریکا به تأسیسات هستهای کشور، خواستار تغییر پارادایم در نظام حکمرانی برای برونرفت از بحران کنونی شدهاند. امضاکنندگان این بیانیه با تأکید بر اهمیت تأمین امنیت بهعنوان وظیفه اصلی هر حکومتی، از رشادتهای مردم و نیروهای مسلح در جنگ 12روزه تقدیر کرده و نسبت به تداوم ناکارآمدیها، بیاعتمادی، سیاست خارجی منجمد، تبعیضها و بیعدالتیها هشدار دادهاند. بیانیه 180 نفر از اقتصاددانان و اساتید دانشگاه، اگرچه با نیت خیرخواهانه برای ارائه راهکارهای برونرفت از بحران کنونی منتشر شده، اما این پیشنهادها، جدا از نقدهای فنی که به آن وارد است، به دو دلیل از نظر سیاسی هم قابل قبول نیست. دلیل اول این است که این ایدهها، ایدههای بکری نیستند و از افراد فاقد سابقه مسئولیت اجرایی هم ارائه نشدهاند. افرادی که پیشتر در کشور مسئولیت داشتهاند به جای نشستن روی صندلی منتقد باید نسبت به نقش خودشان در وضعیت به وجود آمده پاسخگو باشند. ثانیاً صاحبان این ایدهها بعضا در فضای رسانهای پیشنهادهایی ارائه داده بودند که دورنمایی جز تسلیم محض کشور از آن برداشت نمیشود.
املای نانوشته نیستید
یکی از انتقادات اصلی به این بیانیه، نقش خود امضاکنندگان در شکلگیری وضعیت اقتصادی کنونی است. بسیاری از افرادی که این بیانیه را امضا کردهاند، در گذشته مسئولیتهای کلیدی در حوزه اقتصاد کشور داشتهاند و نمیتوان نقش آنها را در مشکلات کنونی نادیده گرفت. عباس آخوندی در دورهای که قیمت مسکن بهصورت ناگهانی چند برابر شد، وزیر مسکن بوده است. ولیالله سیف، رئیس بانک مرکزی در دولت روحانی که خود اعتراف کرد دستاوردهای برجام در حوزه بانکی «تقریباً هیچ» بوده، اکنون بیانیهای را امضا کرده که در آن مطالبه مذاکره مجدد وجود دارد اما مسیرهایی که توافق جدید را متفاوت از یک توافق بدون تضمین اجرایی و «تقریباً هیچ» دیگر کرده باشد مشخص نشده است. مسعود نیلی که در دولتهای هاشمی، خاتمی و روحانی مسئولیتهای کلیدی اقتصادی ازجمله معاونت سازمان برنامه و بودجه و دبیری ستاد هماهنگی اقتصادی دولت را بر عهده داشته دیگر امضاکننده این بیانیه سیاسی است. او در دهه 90 که به «دهه سیاه اقتصاد ایران» معروف است، نقش مهمی در سیاستگذاریهای اقتصادی داشت. فرهاد نیلی، برادر مسعود نیلی نیز در سالهای 1387 تا 1389 مدیرکل اقتصادی بانک مرکزی و از 1394 تا 1398 نماینده ایران در بانک جهانی بود. نقش او در سیاستگذاریهای اقتصادی و نمایندگی ایران در نهادهای بینالمللی نیز نمیتواند از نقد مصون بماند.
این افراد و بسیاری دیگر از امضاکنندگان بیانیه همچون محمد ستاریفر، قائممقام سازمان برنامه و بودجه در دوره نخستوزیری میرحسین موسوی و محمد طبیبیان، معاون اقتصادی سازمان برنامه و بودجه در دولت مرحوم هاشمی خود بخشی از تصمیمگیران و سیاستگذاران اقتصادی کشور در دورههای مختلف بودهاند. آنها نمیتوانند مسئولیت خود را در شکلگیری وضعیت کنونی انکار کنند. زمانی میتوان انتظار داشت چنین بیانیهای جلوهای کاربردی و غیرسیاسی پیدا کند که در آن به نقش این افراد در مشکلات اقتصادی اشاره شده و تحلیل واقعبینانهای از گذشته ارائه شود، اما فقدان چنین خودانتقادیای، اعتبار اخلاقی و علمی بیانیه را زیر سؤال میبرد.
انتهای این بیانیهها 1320 است
چند ماه پیش از آغاز جنگ 12روزه همزمان با آشوبطلبیهای اسرائیل در منطقه، برخی از این افراد حرفهایی میزدند که بازخوانی آنها دورنمای بیانیه سیاسی امروز را تا حد زیادی مشخص میکند. عباس آخوندی در گفتوگویی ایدهای مطرح کرده بود که ایران باید مثل سال 1320 یک بیطرفی فعال اتخاذ کند. ایدهای که آخوندی آن را بیطرفی فعال مینامد انفعال خطرناکی بود که در عمل به اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، غارت منابع کشور، قحطی گسترده و تبعید شاه منجر شد. این تجربه تاریخی یک فاجعه تمامعیار بود که استقلال و تمامیت ارضی ایران را به خطر انداخت. طرح چنین پیشنهادی در شرایط کنونی که ایران با تهدیدات جدی در مورد براندازی و تجزیه از سوی اسرائیل و آمریکا مواجه است، به معنای نادیده گرفتن واقعیات ژئوپلیتیک و تاریخی است. امضاکنندگان بیانیه بهجای ارائه راهکارهای عملی برای تقویت استقلال و توان دفاعی کشور، به تکرار ایدههایی پرداختهاند که در گذشته شکست خورده و چهبسا در راهبردهای تهاجمی اسرائیل و آمریکا نیز مطلوبترین آینده برای ایران محسوب میشوند.
اما وضعیت ایران 1404 با ایران 1320 بسیار متفاوت است و دلیلی برای تن دادن به راهبردهای تحمیلی غرب وجود ندارد. نخست آنکه مردم ایران در دفاع از تمامیت ارضی کشور نشان دادند که با نسلهای گذشته تفاوت دارند و حاضرند در برابر تهدیدات خارجی متحد شوند. ثانیاً نرمافزار انقلاب اسلامی فهم جامعه در دفاع از کشور را ارتقا داده است. ارزشهای اسلامی و دفاع از وطن، که در انقلاب اسلامی به هم پیوند خوردهاند، انگیزهای قوی برای مقاومت در برابر دشمنان خارجی ایجاد کرده است. نیروهای مسلح ایران برخلاف ارتش ضعیف سال 1320، امروز از توانمندیهای نظامی پیشرفتهای برخوردارند که قادر به دفاع از کشور در برابر تهدیدات خارجی است و همین قدرت نظامی طرف مقابل را وادار کرد که تن به آتشبس بدهد. نکته مهم و اساسی اما حضور رهبری قوی در ایران پس از انقلاب است. پس از امام خمینی(ره) که توانست مردم ایران را برای دفاع از کشور متحد کرده و ایران را از بزنگاههای تاریخی همچون جنگ تحمیلی 8 ساله و کودتاهای چندباره به سلامت عبور دهد اکنون حضور رهبری مانند آیتالله خامنهای که برخلاف شاهان فرمانپذیر دوره پهلوی با شجاعت، استقلال و عزت ملی را در اولویت قرار داده نقش کلیدی در هدایت کشور در شرایط بحرانی داشته است. این عوامل نشان میدهند که شرایط کنونی ایران با سال 1320 قابلمقایسه نیست و پیشنهادهایی مانند بیطرفی فعال نهتنها راهحل مناسبی برای مشکلات کنونی نیست، بلکه میتواند به تضعیف استقلال و امنیت کشور منجر شود.
نسخۀ دیپلماسی را برای کسی بپیچید که زیر میز زد
یکی از نکات کلیدی مطرحشده در بیانیه، تأکید بر فعالسازی «دیپلماسی و مذاکره سازنده با آمریکا و اروپا» برای خروج از بحران کنونی و جلوگیری از فشارهای اقتصادی است. این پیشنهاد در نگاه اول منطقی به نظر میرسد، اما با بررسی دقیقتر زمینههای سیاسی مشخص میشود که این راهبرد نهتنها بدیع نیست، بلکه پیشتر توسط ایران دنبال شده و به دلایل خارج از کنترل کشور به نتیجه نرسیده است. ایران در سالهای اخیر بارها مسیر دیپلماسی را در پیش گرفته بود و هر بار این طرف غربی بود که مسیر مذاکره و نتایج آن همچون برجام را نادیده گرفته است.
در جدیدترین نمونه نیز مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا برای رفع تحریمها و رفع نگرانیهای ادعایی غرب درباره برنامه هستهای ایران در جریان بود و درحالیکه دو طرف برای برگزاری دور ششم مذاکرات آماده میشدند، اسرائیل به ایران حمله کرد و متعاقباً آمریکا تأسیسات هستهای ایران در نطنز، اصفهان و فردو را هدف قرار داد. این حملات عملاً میز مذاکره را منهدم کرد و نشان داد که ایران در این ماجرا نهتنها مقصر نبود، بلکه خود قربانی رویکردهای خصمانه طرف مقابل بود. این واقعیت نشان میدهد پیشنهاد مذاکره و دیپلماسی که در بیانیه بهعنوان راهحل اصلی مطرح شده، پیشتر توسط ایران آزموده شده و به دلیل اقدامات یکجانبه آمریکا و اسرائیل به نتیجه نرسیده است. در چنین شرایطی، تکرار این پیشنهاد بدون ارائه راهکارهای عملی برای مقابله با بدعهدی طرف مقابل یا تضمین پایبندی آنها به تعهدات، بیشتر به یک شعار کلیشهای شبیه است تا یک راهحل واقعبینانه.
تخصص یا سیاستزدگی؟
یکی از اصول اولیه برای ارائه راهکارهای علمی و عملی در هر حوزهای، تخصص و صلاحیت افرادی است که پیشنهادها را مطرح میکنند. بیانیه مذکور توسط 180 نفر امضا شده که ادعا میشود اقتصاددانان و اساتید دانشگاه هستند. با این حال، مطابق گزاره مطرح شده در خود بیانیه فقط حدود 81 نفر از این افراد دارای تحصیلات مرتبط با اقتصاد هستند و بخش قابلتوجهی از آنها نیز صرفاً پژوهشگر بوده و لزوماً نمیتوان به آنها عنوان «اقتصاددان» اطلاق کرد. این موضوع از منظر اعتبار علمی بیانیه اهمیت دارد، زیرا انتظار میرود راهکارهای ارائهشده برای حل مشکلات کشور از سوی افرادی با تخصص عمیق و تجربه عملی در این حوزه مطرح شود.
علاوه بر این، بخش قابلتوجهی از محتوای بیانیه بهجای تمرکز بر مسائل اقتصادی، به موضوعات سیاسی و اجتماعی پرداخته است. این امر نشاندهنده نوعی انحراف از حوزه تخصصی امضاکنندگان است. بهعنوان مثال، پیشنهادهایی مانند «پایان دادن به انحصار رسانهای» یا «آزادی زندانیان سیاسی» هم ارتباط مستقیمی با تخصص اقتصادی ندارد و طرح آنها در فضای فعلی پساجنگ جز بهانهجویی برای شکستن انسجام به وجود آمده کارکردی نداشته و طرح آن تعجببرانگیز است؛ چراکه انگیزه اعترافی رژیم صهیونیستی برای تهاجم بیشتر را زنده نگه میدارد و خود نقضی بر هدف نویسندگان بیانیه مبنیبر پایان جنگ محسوب میشود و باعث میشود اینگونه به نظر برسد که این بیانیه بهجای ارائه راهکارهای اقتصادی، به سمت طرح شعارهای سیاسی گرایش پیدا کرده است. ملغمهای از گزارههای سیاسی و اقتصادی، اعتبار علمی بیانیه را تضعیف میکند و این پرسش را مطرح میسازد که آیا هدف اصلی این بیانیه ارائه راهکارهای اقتصادی است یا پیگیری اهداف سیاسی خاص.














