حمیدرضا رنجبرزاده، خبرنگار: متأسفانه بخش دوم بوطیقای ارسطو که قرار بود بهتفصیل «کمدی» را تشریح کند، یا هیچگاه نوشته نشده یا بههر نحو به ما نرسیده است. با این حال، همان تعریف موجز ارسطو در بوطیقای موجود، روشنگر بسیاری از کجفهمیهای رایج است: «کمدی یعنی تقلید از انسانهای فرودست و رفتارهای روزمرهشان و این بهمعنای تقلید از صرفاً بدیها و شرارتها نیست، بلکه بهنوعی زشتی و نقصانی را یادآور میشود که مخرب و رنجآور نیست. نمونه بارز این طرز تلقی را میتوان در صورتک کمدینها یافت؛ آنجا که زشتی و بیقوارگی سببساز خنده است و نه درد.»
با این محک دقیق ارسطویی، ضدسینما بودن مشتی اباطیل تصویری مانند صددام که بهغلط عنوان «فیلم» را یدک میکشند، آشکار میشود. اما چه میشود که از یکسو، به کارگردانان چنین آثاری توهم خلق کمدی دست میدهد و از سوی دیگر، تهیهکنندگان و سرمایهگذاران هر چه میگذرد، بیشازپیش به ساخت چنین شبهکمدیهای مبتذلی علاقه نشان میدهند؟
اگر در غیرکمدی و بهبیان دقیقتر ضدکمدی بودن صددام و دیگر همقطارانش شک دارید، یکبار دیگر فیلم را در ذهنتان مرور کنید. آیا در آن «انسانی» یافت میکنید که فرودست باشد و رفتارها و نقصانهایش خندهآور؟ ابداً. در صددام، موجودی که نشانی از انسانبودن با خود داشته باشد، یافت نمیشود. آنچیزی که «کمدی» را در هنرهای دراماتیک رقم میزند، محاکات انسانهایی است که با وجود تمام ابعاد پیچیده انسانی مانند آرزوها، امیال، رنجها و دریغها، بهواسطه کنشهای طنزآلود و موقعیتهای عجیب باعث خنده مخاطب میشوند؛ وگرنه خنده صرف را که الاغی مضحک و دستآموز نیز میتواند بر لب آدمی بنشاند!
در صددام، بهجای یافتن شخصیت، با مترسکهایی روبهرو هستیم که نه سرنوشتشان ذرهای مهم میشود، نه انگیزههایشان قابلباور و شایسته همراهی است، و نه کنشهایشان بویی از انسانیت برده است! بهکارگیری کلمه مترسک برای موجوداتی که در فیلم نمایش داده میشوند و بیشتر همّ و غمشان شکم و علیالخصوص ماتحت شکم است، لطف بیجایی است که متأسفانه فعلاً واژه درخور و قابلانتشارِ بهتری به ذهن نگارنده خطور نکرده است!
اگر از مقوله شخصیت بگذریم و به پیرنگ این نافیلم برسیم، اوضاع وخیمتر میشود. آخرین ساخته پدرام پورامیری بهعنوان یکی از گلهای سرسبد «شبهژانر کمدی ایران»، در نوع خود مورد جالب توجه و منحصربهفردی است. بارها و بارها درباره قواعد نخنمای این شبهژانر صحبت کردهایم؛ قواعدی که از فرط تکرار، خود به کلیشه بدل شدهاند: مردمان احمق و رذالتپیشه، قلقلکدادن حس نوستالژی مخاطب با بردن ماجرا به اواخر دوران پهلوی یا اوایل دهه شصت، شوخیهای جنسی پرتعداد و رقصهای اگزجره، نیروهای نظامی و انتظامی خنگ که همواره موی دماغاند؛ همه و همه مانند سایر آثار شبهژانر کمدی ایران، در صددام هم تکرار شدهاند.
اما با اینکه این قواعد عینبهعین در این اثر رعایت شدهاند، ایدهای جدید و نوآورانه نیز در کار است و آن، تکرار بیرحمانه شوخیهاست! مزهپرانیهای بیخاصیت آقایان فیلمنامهنویس، مدام در پلات تکرار میشود. استفاده چندینباره از شوخی بسیار خلاقانه «لکه رژ لب روی صورت عطاران» یا بهکارگیری هفتادباره «خدا قوت»، میتوانست تا قیام قیامت هم ادامه پیدا کند و کَکِ نویسندگان ذرهای نَگزد! همین نکته در مورد بشکنزدنهای رودهبُرکننده مترسکهای فیلم بهقصد ترساندن یکدیگر نیز صدق میکند! فیلم نهتنها از ایده نیمبند خود فراتر نمیرود، بلکه آن را به طرز مشمئزکنندهای کش میدهد. دوگانه باسمهای «صدام-عطاران» نه یک ایده، بلکه پنیر پیتزای گندیدهای است که هم بهشدت کش میآید و هم بوی گندش، کل صددام را دربر گرفته است!
پرداخت بیش از این به وضعیت اسفناک این خزعبلِ موهن، هم اتلاف وقت است، هم اسراف کلمات! ولی نکته بسیار تلخ ماجرا اینجاست که مخاطب ایرانی، در حال تضمین موفقیت سازوکار شبهژانری است که در متن به آن اشاره کردم. خودمان را جای سازندگان و سرمایهگذاران این آثار بگذاریم. چرا نباید بسازیم؟! سازنده با سادیسمی تمامعیار به شعور، شخصیت، سلیقه و هویت مخاطبش توهین میکند؛ ولی مخاطب، در کمال تعجب، با حضور حداکثری خود در سالنهای سینما، چرخه اقتصادی آثار شبهژانر کمدی را با سودی روزافزون تأمین میکند.
نهتنها این اتفاق رقم میخورد و این آثار یکی پس از دیگری رکوردهای گیشه را جابهجا میکنند، بلکه به مهمترین رخداد سینمای کشور نیز راه مییابند. باز هم نهتنها این راهیابی به فجر رخ میدهد، بلکه مخاطبان جشنواره در برج میلاد، برای این مزخرف محض صف میکشند و در اقدامی مازوخیستی، به این توهین چندینساعته به خودشان میخندند و در انتها، با افتخار برای آن دست میزنند.
شماره ۴۴۱۵ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
از ماست که بر ماست














