مازیار وکیلی، خبرنگار: با دنبالکردن سیر تحول و تطور سینمای کمدی ایران میتوان به چرایی نزول کلیت این سینمای فقیر و محلی پی برد. زمانی در سینمای ایران فیلمهای کمدی مانند «اجارهنشینها»، «لیلی با من است»، «دو نفر و نصفی» و «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» ساخته میشد و امروز دایناسور»، «تگزاس»، «بخارست»، «سگبند» و همین «صددام». دلیل ساخت اینهمه کمدی بد و بیکیفیت چیست؟ چرا سینماگران ایرانی این ژانر بسیار مهم تاریخ سینما را چندان جدی نمیگیرند؟ چرا در یک توافق جمعی و نانوشته، همه دستاندرکاران سینما، از مدیر و سیاستگذار بگیر تا کارگردان و تهیهکننده، تصمیم گرفتهاند این ژانر عزیز و دوستداشتنی را به اضمحلال بکشانند؟ و از همه مهمتر، چرا تماشاگران ایرانی با اینکه به کمدیهای خوب و خوشساخت دنیا دسترسی دارند و میتوانند با کمک پلتفرمهای اینترنتی، کمدیهای خوب ایرانی تاریخ سینما را تماشا کنند، از چنین کمدیهای نازل و بیکیفیتی استقبال میکنند؟
پاسخ به این پرسشها کار چندان آسانی نیست. به نظر میرسد در یک اتفاق نادر، تولیدکننده (کارگردان و تهیهکننده) و مصرفکننده (تماشاگران) تصمیم گرفتهاند این ژانر را نابود کنند و از بین ببرند. دلایل زیادی را میتوان برای این اقدام جمعی ذکر کرد. مردمی که زیر بار مشکلات اقتصادی کمرشان خم شده و از سینما توقع یک سرگرمی ساده و ارزانقیمت را دارند، بهدنبال تماشای فیلمهای پیچیدهای که نیاز به فکر کردن داشته باشد، نیستند و ترجیح میدهند سالن سینما را به محیطی برای تخلیه انرژی و روانی خود تبدیل کنند. تهیهکننده و کارگردان هم برای رسیدن به سود بیشتر، بهجای اینکه تمرکز خود را روی ساخت یک فیلم در سال بگذارند، با تولید انبوه در ژانر کمدی، به فکر خالیکردن جیب تماشاگر و پُرکردن جیب خودشانند. نتیجه چنین اقدامی هم معلوم است: نابودی ژانر عزیزی که همه دوستش داریم.
صددام یکی از آخرین فیلمهای کمدی است که در سینماهای کشور اکران شده است؛ فیلمی که شاید در ظاهر ادعاهای بزرگی داشته باشد، اما در باطن هیچ فرقی با کمدیهای مبتذل این سالهای سینمای ایران ندارد. مشکل اصلی صددام تعدد، و بهتر است بگوییم، تورم ایدههای بد و پادرهوایی است که کارگردان خیال کرده میتواند با آنها فیلمی بامزه بسازد. اینکه صدام یک بدل ایرانی دارد که قرار است به ایران بیاید تا با سخنرانی جلوی میدان آزادی و ارسال آن برای عراقیها باعث موفقیت این کشور در جنگ شود، آنقدر ایدهای بد و دور از ذهن است که هر کارگردان دارای عقل سلیمی قید ساخت فیلم بر مبنای آن را میزند. اما کارگردان تصمیم گرفته این ایده را به فیلم تبدیل کند و خب، نتیجه تبدیل چنین ایدهای به فیلم، اثر مفتضحانهای به نام صددام است.
برای پی بردن به این موضوع که فیلم از فقدان عقل سلیم رنج میبرد، کافی است به نحوه ورود حلیمه و صلاح (صدام بدلی) به خاک ایران توجه کنیم. وجود چنین موقعیت ابلهانه و احمقانهای در دل فیلمنامه، فقط بیانگر ضعف نویسنده و فیلمساز نیست، بلکه توهینآمیز هم هست. این حجم از دستکمگرفتن شعور مخاطب را میتوان در سکانس فیلمبرداری عروسی در میدان آزادی هم مشاهده کرد. از سجدهرفتن صلاح و ثریا بگیرید تا دو مأمور کمهوشی که متوجه عجیببودن وضعیت نمیشوند، همه و همه بیانگر این است که نویسندگان صددام تصمیم گرفتهاند به تماشاگر توهین کنند. از همه بدتر، پایانبندی فیلم است که کارگردان ناگهان تصمیم میگیرد خشایار تریاکی و علاف را تبدیل به کارگردان سینما کند تا از زندگی پُرماجرای صلاح فیلم بسازد و تماشای همان فیلم ناگهان باعث تحول ثریا و آشتی او با صلاح میشود. مشکل صددام، فقدان عقل سلیم در هنگام نوشتن فیلمنامه است. اگر نویسندگان این فیلم ذرهای عقل سلیم را هنگام نوشتن فیلمنامه مدنظر قرار میدادند، یقیناً نتیجه کار تا این اندازه احمقانه از کار درنمیآمد.
در پایان، باید چند خطی هم درباره رضا عطاران نوشت؛ کسی که استعدادی یگانه در سینمای ایران است، اما دارد این استعداد را خرج فیلمهایی مانند صددام میکند که تحمل پنج دقیقه از آنها هم غیرممکن است. صددام اگر تکلحظههای خوبی هم دارد، بهواسطه حضور عطاران است. سکانسی که او روی پشتبام ادای ثریا را درمیآورد (و مشخص است از بداههپردازیهای مخصوص خود عطاران است) یا سکانسی در رستوران که او با اشاره چشم و ابرو از ثریا میخواهد برای او کاری انجام دهد، از معدود لحظات قابلتحمل فیلم است. حیف که عطاران تصمیم گرفته استعداد خودش را به این شکل نابود کند؛ وگرنه همه میدانند با این استعداد، چه کارهایی که نمیشد کرد.
شماره ۴۴۱۵ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
فقدان عقل سلیم














