مازیار وکیلی، خبرنگار: یکی از مواردی که تمام منتقدان ایرانی (فارغ از عقیده و نگاه سیاسی که دارند) روی آن اجماع دارند نیاز سینمای ایران به داشتن قهرمانانی دوستداشتنی است. از دهه 80 هجری شمسی که تب حضور در جشنوارههای خارجی بالا گرفت و اکثر فیلمسازان ایرانی تصمیم گرفتند در جشنوارههای خارجی حضور پیدا کنند سینمای قهرمانمحور ایران به محاق رفت. با کمرنگ شدن حضور قهرمان در فیلمهای سینمای ایران، فیلمهای این سینما محدود شد به فیلمهای تلخ اجتماعی یا کمدیهای مبتذلی که ساخت آنها توهین به شعور مخاطب به حساب میآید. در چنین فضایی بود که بسیاری از اُرگانهای دولتی و حاکمیتی تصمیم گرفتند با ورود به بخش تولید فیلم در سینمای ایران قهرمان را احیا کنند و فیلمهایی بسازند که چهرههای محبوب و خوشنام ملی و مذهبی در این فیلمها نقش محوری را ایفا کنند. البته دو خطر عمده این فیلمها را تهدید میکرد، خطر اول این بود که نگاه سیاسی ارگان تولیدکننده فیلم روی آن سایه بیندازد و اجازه ندهد یک قهرمان ملموس و زمینی که برای تماشاگر هم قابل باور باشد خلق شود. اما خطر دومی که این فیلمها را تهدید میکرد نابلدی نویسندگان و کارگردانانی بود که قصد داشتند برای ساخت فیلم قهرمان محور اقدام کنند. اغراق نیست اگر بگوییم نابلدی فیلمسازان بسیار بیشتر از نگاه سیاسی اُرگانهای تولیدکننده یک فیلم سینمایی به کیفیت نهایی آثار قهرمان محور ضربهزده است.
«پیشمرگ» یکی از فیلمهای قهرمانمحور جشنواره فیلم فجر سال گذشته بود که قصد داشت از شهید سعید قهاری یک قهرمان ملی بسازد. غفاری تا پیش از ساخت «پیشمرگ» سابقه ساخت یکی دو فیلم آبرومند مانند «استرداد» و «تکتیرانداز» را در کارنامه کاری خود داشت. فیلمهایی که بیشترین ضربه را از فیلمنامههای ضعیف خود خورده بودند تا کارگردانی علی غفاری. «پیشمرگ» هم از این قاعده مستثنی نیست. فیلم با توجه به قهرمان کنشگر و فعالی که دارد میتوانست تبدیل به یکی از فیلمهای باکیفیت جشنواره فجر سال گذشته شود اما ضعفهای آشکار فیلمنامه باعث شده تا غفاری و تیم سازنده «پیشمرگ» در ساخت یک قهرمان دوستداشتنی که برای تماشاگر ملموس هم باشد شکست بخورند. «پیشمرگ» بد شروع نمیشود. ما تضاد نگاه شهید قهاری با نگاه برخی از مردم کرد را در همان سکانسهای ابتدایی متوجه میشویم. بعد هم بلافاصله ماجرای انفجار کامیون عروسی رخ میدهد تا ما به عنوان تماشاگر مشتاق تماشای یک فیلم هیجانانگیز با قهرمانی کنشگر شویم. مشکل اما از دقیقه 20 به بعد فیلم رخ میدهد. جایی که نویسنده و کارگردان تصمیم میگیرند قهرمان خود را فدای بیمنطقی داستان و استفاده فراوان از عناصر ملودراماتیک کنند. غفاری و همکار نویسندهاش وقت زیادی را به رابطه شهید قهاری با خانوادهاش اختصاص دادهاند که به دلیل کلیشهای بودن این صحنهها و درک غلط کارگردان از ملودرام باعث سقوط آزاد فیلم شده است. بیمنطقیهای روایی اثر اما به استفاده غلط از مصالح ملودراماتیک محدود نمیماند. سعید قهاری یکی از عناصر ضدانقلاب را صرفاً از صدای فندکش شناسایی میکند. این سکانس بیشتر از آنکه بیانگر هوش و فراست قهرمان فیلم باشد، نشانگر عدم هوش و فراست نویسندگان اثر است که انگار تصمیم گرفتهاند قهرمان خود را یکتنه نابود کنند و او را از چشم تماشاگر بیندازند. فیلم ضعفهای ریز و درشت دیگری (مانند کاریکاتوری بودن شخصیتهای منفی) هم دارد که باعث شده «پیشمرگ» نه یک فیلم قهرمان محور سرحال و دوستداشتنی که فیلمی شکستخورده باشد که قهرمان آن برای تماشاگر ملموس نیست و تماشاگر نمیتواند سعید قهاری فیلم را دوست داشته باشد.
مشکل سینمای ایران همچنان فیلمنامه خوب است. برای داشتن یک قهرمان جذاب و متفاوت نیاز به یک فیلمنامه خوب داریم. نوشتن فیلمنامه خوب هم نیاز به جزئیاتی دارد که نوشتن این جزئیات کار هر نویسندهای نیست. مشکل «پیشمرگ» هم مانند سایر فیلمهای قهرمانمحور جشنواره فیلم فجر به فیلمنامه آن برمیگردد. تا زمانی که نویسندگان یک فیلم نتوانند یک فیلمنامه خوب بنویسند ما قهرمانی دوستداشتنی نخواهیم داشت. مشکل اینجاست که اکثر کارگردانان ایرانی خیال میکنند با ساخت صحنههای عظیم و بیگ پروداکشن میتوانند عظمت قهرمان را هم به تصویر بکشند. اما عظمت و بزرگی یک قهرمان بیشتر از آن که نیازمند صحنههای عظیم باشد، نیازمند یک فیلمنامه منطقی است که در آن کنشهای قهرمان برای تماشاگر ملموس باشد. فقدان چنین فیلمنامهای باعث شده تا «پیشمرگ» در خلق قهرمانی ماندگار شکست بخورد و نتواند تماشاگر را با اقدامات شهید قهاری آشنا کند.
شماره ۴۳۸۹ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه

شکست در ساخت یک قهرمان دوستداشتنی