ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ: سینمای جنگ و دفاع مقدس در این سالها بسیار مورد توجه قرار گرفته است و افراد مرتبط و غیرمرتبط با صرف بودجههای گزاف پشت دوربین ایستادهاند و تجربه کارگردانی و فیلمسازی در این زمینه را به هر نحوی که شده کسب کردهاند. نتیجه در اکثر موارد آنطور که شایسته نام شهدای دفاع مقدس ما بوده، خوب و درخور توجه نبوده است و فقط در آثاری همچون «موقعیت مهدی» به شکلی مناسب و آبرومند از پس کار برآمدهاند.
«خدای جنگ» سومین فیلم بلند سینمایی حسین دارابی یکی از تجربههای جدید سینمای ایران در این زمینه و اولین تجربه او در رابطه با ساخت فیلم با موضوع جنگ تحمیلی است. راستش را بخواهید، پیش از تماشای این فیلم گمان نمیکردم که دارابی پس از پشت سر گذاشتن تجربههای ناموفقی نظیر «مصلحت» و «هناس» بتواند از پس سوژهای به این هیبت و اهمیت بربیاید، ولی وقتی روی صندلیام در سالن سینما قرار گرفتم، شگفتزده شدم!
خدای جنگ داستان ساختن و صرف کردن فعل «ما میتوانیم» است. ماجرایی که ریشه در واقعیت دارد و فیلمساز با دقت وسواسگونه و استفاده درست و بجا از جزئیات توانسته مخاطب را با خود همراه کند. فیلم در مورد یکی از برشها و نقاط عطف اساسی زندگی سردار شهید حسن طهرانیمقدم است، با ذکر این نکته که هیچ اشارهای در اثر به نام این شهید نمیشود و اسم کاراکتر اصلی نیز «ابراهیم» است. به بیان دیگر، فیلمساز به هر دلیلی از اشاره صریح به نام حسن طهرانیمقدم (پدر برنامه موشکی ایران) سر باز زده و این تصمیم عملاً به نفع کلیت اثر تمام شده است. از یک طرف، ذهن مخاطب را از مقایسه میان شخصیت محوری و پرتره سردار در واقعیت نجات داده و از سوی دیگر، کاری کرده تا حضور «ساعد سهیلی» با رهایی از گریم سنگینی که در موارد مشابه بیخ گلوی بازیگر را میچسبد، آزاد شود و او بتواند بدون نزدیک شدن به شخصیت اصلی در واقعیتی که بیرون از اتمسفر فیلم جاری است و همچنان نفس میکشد، بازیاش را به یکدستترین شکل ممکن انجام دهد. باری، فیلم در تمامی ابعادش این هماهنگی و یکدست بودن را حفظ میکند و به اثری شستهورفته و جذاب تبدیل میشود.
دلیل جذابیت و خوشساختی «خدای جنگ» را باید در پلاستیک فیلم که طعنه به آثار ژانری و ژنریک سینمای آمریکا میزند، جستوجو کرد. خدای جنگ از شخصیتپردازی، ساخت موقعیت و جغرافیا شکل موفق و ایرانیزهشده آثار جریان اصلی هالیوود را به نمایش میگذارد و همین به نقطه کلیدی موفقیتش تبدیل میشود.
دارابی پیشتر هم سعی کرده بود مضامین و محتوای آثارش را در ظرف سینمای ژانر بریزد و از این بابت در بُعد تکنیکی به چشم بیاید، اما هم در «مصلحت» و هم در «هناس» به دلیل عدم برخورداری از متون دراماتیک نتوانست به مُدل ایرانیشدهی فیلمهای آمریکایی دست پیدا کند. قصه خدای جنگ از جایی جذاب میشود که تکنیک و فیلمنامه در اجرا با یکدیگر مماس میشوند و رابطهشان بهشکلی کاربردی موجودیت پیدا میکند. «ابراهیم» قصد دارد با گرفتن فرمان هدایت موشک به سمت بغداد از نظامیان لیبیایی هم غیرت ایرانی را نمایندگی کند و هم از سوی دیگر از جنگ آشناییزدایی کند و چهرهای معنوی به آن ببخشد. در این مسیر، تکنیک به کمک حسین دارابی میآید و او بهواسطه جلوههای ویژه بصری و میدانی و همچنین حاشیه صوتی، ماموریتش را به سامان و نتیجه میرساند. فیلمساز از الگوی «قهرمان جمعی» بهره میبرد تا کار غیرممکن را ممکن کند و فرمان هدایت موشک به سمت دشمن بعثی را به دست ایرانیان بسپارد. در این راستا، همه کاراکترها تعین پیدا میکنند و حضورشان در درون قاب موضوعیت دارد. حتی قطب مقابل، یعنی فرمانده لیبیایی نیز نقشش را درک کرده و تمام تلاش خود را برای بیرون آمدن از بند تیپ میکند. البته یک مسئله باعث میشود تا انگیزه ابراهیم برای هدایت موشکها به سمت عراق در بند انتقام شخصی باقی بماند و جلوتر نرود. ما با یک درام پیرنگمحور طرفیم و فیلمساز در این مسیر کمتر به درونی کردن انگیزهها جامه عمل میپوشاند. به همین دلیل، فرمانده درون فیلم بیشتر به یک سرباز هالیوودی شباهت دارد تا رزمندهای در میدان نبرد با دشمن بعثی.














