حدیث ملاحسینی، خبرنگار: صدای فریاد زنی پریشانحال در یک شب بارانی، از خانهای که از نظر معماری چندان تناسبی با سایر خانههای شهر ندارد به آسمان میرود. داستان از همینجا شروع میشود؛ با ناپدید شدن ناگهانی فرزند یک زوج جوان که با اقدامی نامعقول او را در خانه تنها میگذارند و برای مهمانی به خانه همسایه روبهرویی میروند.
داستان سریال «بازنده» همچون اکثر فیلم و سریالهایی که در ژانر معماییاند با یک امر غایب و گمشده شروع میشود. در اینجا آن عنصر غایب یک کودک است، اما باید گفت که یک جای خالی خیلی بزرگتر و اساسیتر در سریال دیده میشود و این همانا فقدان فرهنگ ایرانی و مظاهر آن است. به عبارت دیگر، درست مثل کودک در سریال که قوه تکلم ندارد و با ناپدید شدنش حتی آن صوتهای کودکانهاش را هم نمیتواند به گوش دیگران برساند، فرهنگ ایرانی هم چنین جایگاهی را در سریال دارد. همینقدر الکن، بیصدا و بهحاشیهراندهشده در لابهلای فضایی سرد، تاریک و خاکستری.
میتوان گفت که بازنده در یک نامکان شکل گرفته و چنین مسئلهای مانع از همذاتپنداری کامل مخاطب با اثر میشود. این نقطهضعف البته منحصر به مکانها نیست، بلکه نوع رفتار شخصیتها و ارتباطاتشان با یکدیگر و حتی نوع آداب معاشرت و فرهنگ غذاییشان هم غریبه است. بنابراین در این سریال، ما با افرادی روبهروییم که از ایرانی بودن تنها به زبان فارسی صحبت میکنند و روسری روی سر بازیگران زن مشهود است و از طرف دیگر هم عناصر اروپایی آن صرفا منحصر به معماری و نوع چیدمان خانه است. اما نکتهای که وجود دارد این است که چنین اثری را اساسا نمیتوان شبیه و منتسب به یک فرهنگ و ملیت خاصی دانست؛ چراکه همانطور که شرح داده شد نه ایرانی است و نه اروپایی و نه ملغمهای هویتمند از این دو؛ بلکه در بهترین حالت در جایی حد فاصل آن دو فرهنگ که یک خلأ و فضای تهی را تشکیل میدهد، قرار دارد.
مسئله مهم دیگری که در سریال بازنده کاملا محسوس است، محدود و محصور بودن فضاهایی است که داستان در آن جریان دارد. مکانهایی مثل اتاق بازجویی، اداره پلیس، داخل ماشین و خانه بزرگ ارغوان و کاوه و حتی مادر ارغوان که بهرغم درندشت بودنش حالوهوای یک زندان مخوف را تداعی میکند، همگی حسی از خفقان و نبود فضای تنفس را به تصویر میکشد. چنین فضایی بیشک دست روی گلوی مخاطب میگذارد و او را تحت فشار قرار میدهد تا هرچه سریعتر این معما را حل کند و از این مخمصه رهایی یابد. اما دریغا که چنین نمیشود و او تا انتهای سریال تحت محاصره این داستان و فضاهایش قرار میگیرد و همچون دوندهای که مسیری پرپیچ و خم را طی میکند، به بنبستهای متعددی برخورد میکند. اما باز هم چنین مانعی مخاطب را از پای نمیاندازد، به این دلیل که دومرتبه یک محرک دیگری در طول سریال از راه میرسد که او را سر پا میکند.
موضوع جالب توجهی که در این سریال به چشم میآید، پرداختن به روایتها و نقطهنظرات هر یک از شخصیتها بهطور جداگانه است. چنین چیزی با وجود این که امر بدیع و جدیدی نیست و ما در فیلمهای ایرانیای مثل «رخ دیوانه» و «ماهی و گربه» شاهد آن بودیم، اما تا حدودی حاکی از جسارت کارگردان است. فارغ از این که چنین اقدامی چقدر موفق بوده اما همین که این روایتها به شکلی همتراز و همسنگ بدون آن که یکی بر دیگری ارجحیت داشته باشد مطرح میشوند، اتفاق خوبی است.
اکنون به ویژگی دیگر این اثر میپردازیم و آن ویژگی این است که داستان هیچ نقطه اتکا و مرکز ثقلی ندارد. بدین سبب که هر یک از شخصیتهای داستان ضعفها و حفرههایی در زندگیشان دارند که بیننده نمیتواند روی آنها حسابی باز کند. به بیانی دیگر، هیچ تکیهگاه و آدم قائمبالذات و قویای در این داستان وجود ندارد و هر یک از شخصیتها دومینووار سوار بر دیگریاند. کاوه به ثروت ارغوان وابسته است، ارغوان به محبت کاوه و تا حدی هم به ثروت مادرش ژینوس، ناپدری ارغوان به ثروت همسرش و ژینوس به ثروت همسر بهقتلرسیدهاش، حتی کارگاه کیانی که توقع داریم در نقش آن آدم قوی و قابل اتکا ظاهر شود و همه گرهها با دستانش باز شود، یک شکست در پرونده قبلیاش داشته و با مشکلاتی در زندگی زناشوییاش و دستوپنجه نرم میکند. به همین جهت، شاید همین خصلت شخصیتهاست که باعث میشود این سریال بسیاری از ابعادش رها و بلاتکلیف به نظر بیایند.
در آخر خالی از لطف نیست که به عاملیت بالای زنان در این سریال اشاره کرد، هرچند اخیرا این مسئله مطابق با مقتضیات زمانه در سریالها و فیلمها دیده میشود، اما نکته متمایزی که در بازنده و امثال آن وجود دارد این است که آنها بدون اسیر شدن در احساسات «زنانه» دست به قتل و خشونت میزنند... آن هم در نامکانی سرد، تاریک و خاکستری.
شماره ۴۲۸۶ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
بدون مرکز ثقل