فاطمه ترکاشوند، خبرنگار: چرا به ارزیابیهای کمی و کیفی از میزان موفقیت احسان محمدحسنی در عملکرد 15 سالهاش نیاز داریم؟ چه سؤالاتی را لازم است از کارنامه او بپرسیم؟ کدام گزارههای بیسؤال، قضاوت درباره کارنامه او را به انحراف میبرد؟ سازمان اوج در 15 سال اول عملکردش در کدام شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی زیسته و چه پاسخهایی به این شرایط داده است؟ آیا ما اصلاً درحال پرسیدن سؤالات درست و گرفتن پاسخهای مقتضی در ارتباط با یکی از فرصتهای مغتنم فرهنگی در مدیریت کلان تولیدات هنری در کشوریم؟
محمدحسنی یکی از انگشتشمار مدیران فرهنگی کشور است که عمر دوران مسئولیتش به 15 سال رسیده و برخلاف اغلب مدیران، نهتنها فرصت تماشا، آزمون و خطا، افزایش بهرهوری و بازخوردگیری در سطح فعالان حوزه هنر و فرهنگ و افکار عمومی را داشته، بلکه در این مدت منطقا باید خروجی راهبردهایش ملموس و محسوس باشد و نام و نگاه و آثارش در فضای فرهنگ عمومی نشست کرده باشند. به یاد بیاوریم سازمان اوج در شرایط سیاسی و اجتماعی پس از وقایع سال 1388 تشکیل شد یا بهتر آن است که بگوییم برآمده از این شرایط بود، بنابراین مؤسسان آن، بهدنبال پاسخهایی فرهنگی و هنری به شرایط برخاسته از سال درگیریهای سبز بودند که شاید یکی از بهترین تصمیمهای کلان در تاریخ مدیریت فرهنگی کشور بوده باشد.
از طرفی تجربه تلخ رکود، رخوت و فربگی در اغلب سازمانهای دولتی و حاکمیتی که ماموریتهای رسانهای، فرهنگی و هنری داشتند هم در بحران 88 ناکارآمدی خود را نشان داده بودند در سیاستگذاران اوج، آن را از درافتادن به چاهی مشابه حراست کردند. از همینجا بود که اوج، به اولین و شاید تنها کمپانی تولیدات هنری در کشور تولید شد که فارغ از نسبت آن با حاکمیت، تا امروز این هویت تولیدکنندگی را حفظ کرده و برخلاف صداوسیما، حوزه هنری و برخی دیگر به وسوسه ورود به مدیریت تولیدات دیگران دچار نشده است. این مسئله شاید مهمترین راهبردی باشد که بتوان آن را در خروجی رفتار اوج از تولد تا بلوغ مشاهده کرد.
با این همه، منحصربهفرد بودن یک کمپانی تولیدی که تجربه آن پیشتر در کشور وجود نداشته و هنوز هم ندارد، آن هم ذیل یک نهاد حاکمیتی که نهتنها اهداف، بلکه فضای فکری و فرهنگی آثار را نیز تعیین و مرزهای انتظارات افکار عمومی از تولیداتش را ترسیم میکند، نشان میدهد ارزیابی کارنامه مدیر 15 ساله اوج نباید چندان هم آسانگیرانه عمل کرد؛ چراکه از یکسو این کارنامه باید در نسبت با اهداف نهاد بالادستی مورد بررسی قرار بگیرد و از سوی دیگر در نسبت با سطح تولیدات هنری غیرنهادی سنجیده شود.
سازمان اوج بیتردید در توسعه حوزه تولیداتش در اغلب شاخههای فعال هنری از فیلم، سریال گرفته تا موسیقی و نماهنگ و تا تئاترهای بزرگابعاد، حتی حمایت از آثار تجسمی و اقدامات رسانهای مؤثر و بحثبرانگیز مانند بیلبورد میدان ولیعصر(عج)، موفق بوده و در همه این شاخهها بسته به مأموریتهای برونمرزی، توفیقاتی در ارتباط گرفتن با هنرمندان و فعالان حوزه تولیدات هنری در کشورهای همسایه داشته است. این موارد باتوجه به رکود و رخوت تولیدات هدفمند در راستای اهداف انقلاب اسلامی در سایر نهادهای مسئول، حتماً قابلتوجهند و نباید از یاد برد که همین مقدار هم میتوانست با جهتگیری غلط و تکرار تجربههای سایر نهادها اتفاق نیفتد.
اما آیا سؤال را باید اینگونه بپرسیم که «چقدر میتوانستیم بدتر باشیم؟»
سازمان اوج بیتردید درکنار تهدیدها، از فرصتهای خوبی هم برخوردار بوده است. محمدحسنی در تمام این سالها در شرایط سازمانی نسبتاً باثبات سیاسی و اقتصادی در مقایسه با سایر تولیدکنندگان این حوزه، اوج را مدیریت میکرده و به نظر میرسد تنها و دقیقترین راه برآورد میزان بهرهوری این سیستم، مقایسه شفاف بودجه و درآمد این سازمان با مجموعه مخارج تولیدات آن باشد. چنان که در رابطه با سازمانهای دیگر با مأموریتهای مشابه نظیر حوزه هنری و سازمان سوره، صداوسیما و بنیاد فارابی هم چنین ارزیابیهایی است که در موفق یا ناموفق دانستن یک دوره مدیریتی تعیینکننده خواهند بود. بااینحال، بدون وجود این دادههای کمی نیز حرکت اوج بهسمت برخی تولیدات چه از حیث انتخاب نویسنده و کارگردان، و چه از جهت تأیید محتوا و فیلمنامه و داستان، همواره مورد سؤال بودهاند. آثاری که بهروشنی بیرون از حدود مأموریت اوج و بعضا برخلاف آن حرکت میکردهاند و لابد، جز آزمون و خطای مدیران سازمان در فهم حدود فعالیت محتوایی آن خصوصاً در حوزه سینما نمیتوان به تحلیل آن آثار نشست. در این میان، آثاری چون «سوءتفاهم» احمدرضا معتمدی هیچ نسبتی با اوج نداشتند و تردیدی هم نیست که نگاه بهرام توکلی در «تنگه ابوقریب» به دفاع مقدس و رزمندگان آن، همپوشانی اندکی با دایره نگاه اوج دارد که طبیعتاً باید نگاهی قهرمانپرورانه و سلحشورانه باشد. از این رو، صحبت از تولید آثاری با نگاه تقلیلگرایانه با ادعای عبور از رویکرد پروپاگاندا زده از هزینهکردهای سنگین اما نه چندان بهجا در کارنامه محمدحسنی است.
باید تأکید کرد بازخوانی و ارزیابی کارنامه احسان محمدحسنی نهتنها از جهت مدیریت سازمان اوج، بلکه از حیث یکی از معدود مدیریتهای طویلالعمر در حوزه فرهنگ و هنر کشور اهمیت دارد. بدین ترتیب حتی راهبرد شفافیت و انتشار عمومی دادهها و ارزیابیهای کمی میتواند برای بسیاری از تصمیمات درون و بیرون از اوج، سرنوشتساز باشند. علیالخصوص که اغلب مدیران منصوب در سازمانهای ذیل نهادهای حاکمیتی، خاستگاهی فرهنگی و هنری ندارند و تازه در دوران مدیریت خود، شروع به لمس کردن و چشیدن این حوزه و ارتباط گرفتن با شبکه هنرمندان و شناخت ذائقه آنان در آثارشان خواهند کرد.
بر این اساس، دستکم برای مدیر آینده اوج بسیار حساس و ظریف و مهم است که کارنامه احسان محمدحسنی را با تمام ابعاد فرهنگی، هنری، اقتصادی و سیاسی آن، بهدقت بررسی کند و در حضور مشاوران فرهنگی و هنری کارکشته و پیشکسوت، درسآموزی و تلمذ کند تا از بهخطا رفتن بیش از پیش در امان بماند؛ چراکه از این به بعد او را بهعنوان اولین مدیر سازمان نونهاد اوج که منطقاً فرصت آزمون و خطا دارد، نخواهند شناخت، بلکه انبوهی از تجربه پیشینیان، انبوهی از توقعات را نیز پیش پای او خواهد گذاشت.
شماره ۴۲۸۳ |
صفحه ۱۴ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
آزمودهها را نیازمای!