حدیث ملاحسینی، خبرنگار: در لحظات اولیه فیلم با بدنی برهنه و استخوانهایی برآمده روبهرو میشویم که زندانبانها درحال جابهجایی آنند. این بدن جوکر است، کسی که شورش و عصیان نهتنها در منش و کردار او بلکه در جسمش هم متبلور است. جوکر نه یک دیوانه است، نه یک بیمار، نه یک قهرمان و نه یک مجرم. او در هیچ یک از این تقسیمبندیها نمیگنجد و در عین حال همه آن خصلتها را به طور همزمان در درون خود دارد. او انسان است و به جرئت میتوان گفت که انسانیترین احساسات و منویات را به شکلی عریان به نمایش میگذارد. به همین جهت، مخاطب در طول فیلم لحظهای او را ستایش میکند و در لحظهای بعد از او منزجر میشود و این روند تا انتهای فیلم ادامه مییابد. اما واقعیت این است که او برای هیچ یک از این دیدگاهها ارزشی قائل نیست و اساسا یکی از مسائلی که میخواهد به چالش بکشد همان قضاوتها و نگاههای رایج آدمهاست. جوکر شخصیتی است که بیهیچ واهمهای علیه وضع موجود میتازد و خیلی بیپرده آن را به سخره میگیرد. او به گفته خودش، هرگز دیده نشده، گویی وجود خارجی نداشته است. اما به محض آن که دست به ویرانگری میزند، ناگهان همگان توجهشان معطوف او میشود. سوالی که در این باره مطرح میشود این است که آیا جوکر در ورای این آشوبگریها در پی ایجاد نظم نوینی است؟ یا این که او فقط طالب نابودی است و اصلا نمیتوان او را شخصیتی هدفمند و دارای آرمان دانست؟
برای پاسخ به این سوال به آخرین صحنه جوکر۱ رجوع میکنیم؛ لحظاتی که در آن هواداران جوکر خیابانهای شهر را درنوردیدهاند و همه قراردادهای اجتماعی و قوانین را آشکارا نقض کردهاند و در آخر هم جوکر با آن لبخند خاص خودش، از شرایط پیشآمده ابراز رضایت میکند. اما این وضعیت دیری نمیپاید و ما در جوکر ۲ او را در زندان همان قواعد و قوانینی مییابیم که با آن دشمن است و در جهت انهدامش میکوشد. او دوباره انسداد و محصور شدن را تجربه میکند، همانگونه که پیش از زندانی شدن هم تجربه میکرد و حال این جسم و ذهن یاغی باید پاسخگوی اعمال و رفتار خود باشد. باری، جوکر ۲ با وجود همتای زن و فضای موزیکال، نسبت به جوکر ۱ اندکی تلطیف یافته است و مخاطب را نسبت به ایجاد آن نظم نوین و بهبارنشستن خواستههای شخصیت اصلی داستان امیدوار میکند. این امیدواری زمانی رخ میدهد که جوکر در دادگاه محکوم میشود اما ناگهان انفجاری رخ میدهد و همه چیز کنفیکون میشود. در نگاه اول با چنین رخدادی او آرزویش برآورده و آزاد میشود و اکنون انتظار میرود که از دل این خرابه دست به سازندگی بزند و هم خود و هم شرایط اطرافش را مطابق میلش تغییر دهد. اما او شوربختانه پا به فرار میگذارد و آن چیزی که هست را منکر میشود؛ گویی توان مواجهه با شرایط و نظم نوینی را که در پی آن بود، ندارد. اینجاست که مخاطب ناامید میشود و از جوکر سیلی میخورد؛ چرا که او مخاطب را بهتنهایی در دل ویرانی رها میکند بدون آن که وضعیت جدیدی را رقم بزند. حرف جوکر این است؛ اضمحلال حتمی است! و این شاید درد دنیای معاصر باشد که در آن ساختن و آفریدن دیگر ممکن نیست.
شماره ۴۲۷۱ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
آن شورشی ویرانگر