علی مزروعی، خبرنگار گروه نقد روز: موضوع رفع فیلترینگ و بازتابها و واکنشهای متفاوتی که به آن شده، از منظر جامعهشناسی و علوم سیاسی، ابعاد پیچیدهای را نمایان میسازد. این بحث در چند روز اخیر به دلیل اظهارات مسعود پزشکیان، که به صراحت از تصمیم برای رفع فیلترینگ دفاع و تعهد به وعدههای پیشین دولت را اعلام کرده، به موضوعی داغ تبدیل شده است. در عین حال، تجمعهایی از سوی مخالفان رفع فیلترینگ به وقوع پیوسته که باعث تضاد و دوگانگیهای بیشتری در سطح جامعه شده است. جواد امام، سخنگوی جبهه اصلاحات، در واکنش به تجمع مخالفان رفع فیلترینگ، نامهای به وزیر کشور نوشت و درخواست برگزاری تجمعی در حمایت از رفع فیلترینگ را مطرح کرد. این اتفاقات منجر به پاسخگویی فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت شد که در نشست مطبوعاتی خود، این تجمعات را نوعی «لشکرکشیهای خیابانی» نامید و تأکید کرد که دولت خود پیگیر موضوع رفع فیلترینگ است و نیازی به تجمعهای مردمی نمیبیند. این تنها رویکرد تقابلی نیست که برخی گروههای سیاسی از زمان آغاز به کار دولت چهاردهم برای پزشکیان تجویز میکنند. اصرار برخی طیفهای رادیکال بر عزل ظریف، سهمخواهیهای اصلاحطلبان و توییتهای ضددولت بیپایان آنها و اخیرا نیز هجمه این طیف به حکم انتصاب مشاور وزیر ورزش تنها گوشهای از نزاعهای ساختگی است که خطر افتادن مسائل کشور به تله دوقطبیهای غیرسازنده را تشدید کرده است. در چنین فضایی سخنگوی دولت موضع درستی را اتخاذ کرده که برای نیفتادن دولت به تله هواداری باید به سایر مسائل اختلافی نیز تسرّی یابد.
خطر افتادن به تله هواداری
مفهوم «تله هواداری» به آن دسته از سیاستهایی اشاره دارد که در ظاهر با هدف جلب رضایت هواداران و حامیان سیاسی صورت میگیرد؛ اما در باطن میتواند به تقویت اختلافات و ایجاد جبههگیریهای تند و متقابل در سطح جامعه بینجامد. در اینجا دولت با اتخاذ رویکرد هوادار پسند، گویی در تلاش است به جمعیت موافق و طرفداران نشان دهد که تمامقد از خواستههای آنان حمایت میکند. با این حال، این راهبرد میتواند به عاملی تبدیل شود که جناحهای مخالف را به جبههگیریهای شدیدتر و حتی تحریک جامعه به اقدامهای اعتراضی سوق دهد. به طور مثال در حالی که به نظر میرسد حمایت از رفع فیلترینگ حرکتی مترقی و در راستای حقوق شهروندی باشد؛ اما این نوع موضعگیریها وقتی با تله هواداری همراه میشوند، به جای حل مشکل، تنشها را عمیقتر میکنند. نتیجه این امر لاینحل ماندن مسائلی است که بعضا ممکن است خیلی هم پیچیده نباشند. یعنی سیاستمدار به جای تحقق مطالبات هواداران صرفاً تهییج جامعه را سهلتر کرده و حل مسئله را دشوارتر.
نیفتادن در تله هواداری به معنی عدم پیگیری مطالبات آنها نیست
نیفتادن به تله هواداری به این معنی نیست که سیاستمداران نباید با توجه به نیازهای جامعه و مطالبات مردم عمل کنند؛ بلکه به معنای این است که سیاستگذاریها باید فراگیر، عادلانه و در خدمت همگان باشد و نه صرفاً در راستای جلب رضایت بخشی از جامعه. مسئله فیلترینگ و واکنشهای دولت به آن، یکی از مصادیق بارز تله هواداری است که در صورت تداوم میتواند به پیامدهای منفی زیادی برای جامعه منجر شود. در واقع، سیاستهایی که صرفاً با هدف جلب رضایت هواداران انجام میشود، ممکن است در کوتاهمدت مؤثر به نظر برسند؛ اما در بلندمدت جامعه را با مشکلات عمیقتری مواجه میکنند. راهکارهای علمی، استفاده از روشهای دیپلماتیک و حفظ اعتدال در سیاستها میتواند به جلوگیری از دوقطبی شدن جامعه کمک کرده و راه را برای حل واقعی مسائل هموار سازد.
پیامدهای اجتماعی و سیاسی تله هواداری
تله هواداری در مسائلی همچون فیلترینگ که تأثیر زیادی بر زندگی روزمره مردم دارد، میتواند پیامدهای عمیقتری به همراه داشته باشد. زمانی که دولت صرفاً به نظرات و خواستههای هواداران خود توجه کند، جامعه به دو دسته موافق و مخالف تقسیم میشود. هر کدام از این گروهها سعی میکنند از طریق راهپیماییها و تجمعات، موضع خود را تقویت کنند و این روند منجر به دوقطبی شدن جامعه و افزایش شکافها میشود. زمانی که دولت به طور کامل به سمت رضایتمندی گروهی خاص متمایل میشود و در مواضع خود وعدههای سریعی برای جلب رضایت هواداران میدهد، در صورتی که به هر دلیلی نتواند به آن وعدهها عمل کند، هواداران به سرعت از او دلسرد و بیاعتماد میشوند. اگر دولت نتواند به وعدههای خود در موضوع فیلترینگ عمل کند، حامیان و طرفداران از او ناامید خواهند شد و در نتیجه اعتماد عمومی کاهش مییابد. همچنین تکیه بر حمایتهای هواداری برای حل یک مسئله، اغلب به نتیجه مطلوب منجر نمیشود. وقتی دولت به جای راهحلهای علمی و همهجانبه، تنها با هدف جلب رضایت هواداران عمل میکند، ممکن است مسئله به صورت عمیقتری حل نشده و به تعویق بیفتد. برای مثال، مسئله فیلترینگ، مسئلهای پیچیده است که نیازمند بررسی دقیق، قوانین و ساختارهای مناسب است و صرفاً با جلب رضایت عمومی قابل حل نیست. وقتی دولت بر اساس حمایتهای هواداری عمل میکند، جناحهای سیاسی مخالف نیز از همین روش برای جذب نیرو و ایجاد جبهههای جدید علیه دولت استفاده میکنند. در نتیجه، فضای سیاسی به تدریج تنشآلودتر میشود و حتی مسائل ساده نیز به موضوعات سیاسی تبدیل میشوند که باعث لاینحل ماندن مسائل میشود.
مسیر درست حل مسئله
یکی از راهکارهایی که میتواند به جلوگیری از دوقطبی شدن جامعه کمک کند، ایجاد زمینههای گفتوگو و تفاهم میان گروههای مختلف است. به جای تمرکز بر جلب رضایت یک طرف و ایجاد جبهههای جدید، دولت میتواند با برگزاری نشستها و گفتوگوهای دوطرفه، به تبادل نظر و ایجاد تفاهم کمک کند. برای حل مسئله فیلترینگ، دولت میتواند به جای تأکید بر مواضع هواداری، به مطالعات علمی و تجربیات کشورهای دیگر تکیه کند. این کار به دولت کمک میکند تا به جای تصمیمگیریهای لحظهای و مقطعی، به راهحلهای جامع و بلندمدت دست یابد. پس از اتخاذ یک سیاست علمی، دولت میتواند با بیان دقیقتر اهداف و سیاستهای خود، به جلوگیری از سوءتفاهمها کمک کند. برای مثال، اگر دولت بتواند با شفافسازی و به دور از رودربایستیهای مرسوم دلیل واقعی رفع یا اعمال فیلترینگ و تأثیرات آن بر جامعه را توضیح دهد، احتمال ایجاد جبههگیریهای متقابل کاهش مییابد. رسانههای عمومی، به ویژه رسانههایی که به صورت مستقیم در اختیار دولتند، میتوانند به عنوان ابزاری قدرتمند برای اطلاعرسانی و روشنگری به کار روند، به شرط آنکه به جای تمرکز بر رویکردهای دوقطبیساز بر ترویج استدلالهای علمی تأکید داشته باشند. دولت میتواند به ارائه دلایل خود و توضیح منافع و مضرات فیلترینگ و رفع آن بپردازد و از این طریق به جلوگیری از تفرقهافکنی و تلههای هواداری کمک کند.
برای نیفتادن در تله هواداری از تجربه منفی روحانی استفاده شود
دولت روحانی، بهویژه در دوره دوم خود، با موضوعات بحثبرانگیزی چون برجام و روابط بینالملل، با چالشهای قابل توجهی در اقناع افکار عمومی مواجه شد. به جای آنکه دولت با استدلالها و تبیینهای علمی تلاش کند فضا را از دوقطبی شدن دور نگه دارد، خود در یک طرف جدال ایستاد و به شکافها دامن زد. این رویکرد، از یک سو به تقویت نیروی حامیان انجامید و از سوی دیگر منتقدان دولت را در صفوفی متحد علیه سیاستها قرار داد. این دوقطبیسازی در نهایت به کاهش سرمایه اجتماعی دولت منجر شد و حتی حامیان دولت را نیز از آن دور ساخت. در دولت روحانی، مسئله برجام و سیاستهای مرتبط با آن نمادی از تنشزا شدن فضای عمومی بود. توافق هستهای که به امید امنیتیزدایی از پرونده هستهای ایران، گشایش اقتصادی و تعامل سازنده با جهان شکل گرفت، در اذهان عمومی مترادف با «مذاکره با آمریکا» تلقی شد. در حالی که دولت میتوانست با استفاده از استدلالهای فنی، علمی و اقتصادی، ضرورت و اهداف بلندمدت برجام را تبیین کند، بیشتر به تشویق و هیجان هواداران خود تکیه کرد. این امر باعث شد که برجام به یک موضوع شدیداً قطبی تبدیل شود، بهطوریکه هرگونه بحث درباره آن نهتنها به فهم بهتر موضوع منجر نمیشد، بلکه به تقویت دو جبهه موافق و مخالف و تقابل مستمر انجامید.
رویکرد هوادارپسند به اعلام برائت منتهی شد
به دلیل رویکرد تقابلی دولت روحانی، فضای سیاسی به جای آرامش و نقد سازنده، بیشتر به سمت رویارویی سوق یافت. این امر سبب شد که منتقدان برجام و سیاستهای دولت، با انسجام بیشتری به نقد آن بپردازند. همچنین، این انتقادات باعث شد که در نهایت دولت نتواند در زمینههای مختلف داخلی و بینالمللی از جمله بهرهمندی اقتصادی از برجام، به موفقیت چشمگیری دست یابد. فضای دوقطبی و عدم تعامل بین طرفها باعث شد اهدافی که دولت برای تحقق آنها تلاش کرده بود، به طور کامل محقق نشود. با گذشت زمان و عدم دستیابی دولت به نتایج مورد انتظار از برجام، نهتنها مخالفان دولت، بلکه هواداران نیز از تحقق وعدهها و برنامههای اعلامی ناامید شدند. این ناامیدی سبب شد که برخی از هواداران که در ابتدا از سیاستهای دولت حمایت میکردند، از دولت روحانی فاصله بگیرند و حتی در مواقعی به صف منتقدان بپیوندند. ریزش سرمایه اجتماعی دولت تا حدی بود که در نهایت برخی از حامیان روحانی نیز تلاش کردند با دولت او مرزبندی کنند تا از آثار منفی عدم مقبولیت اجتماعی که دامنگیر دولت دوازدهم شده بود، دور بمانند. دولت روحانی نشان داد که تکیه صرف بر هیجانات هواداری و نادیده گرفتن ضرورت اقناع علمی و تعامل با منتقدان، میتواند به کاهش شدید سرمایه اجتماعی و از دست دادن اعتماد عمومی منجر شود. برای حفظ سرمایه اجتماعی و تحقق اهداف بلندمدت، لازم است سیاستها بهگونهای تنظیم شوند که فضایی برای نقد سازنده، گفتوگو و تعامل ایجاد شود. رویکردهای علمی، شفافسازی و پرهیز از قطبیسازی میتواند به تقویت پایههای اجتماعی و افزایش اعتماد عمومی کمک کند و سیاستگذاریها را در مسیر تحقق اهداف واقعی قرار دهد.