میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: امیرحسین علمالهدی که جمعه شب 19 مردادماه در برنامه سینمایی «هفت» حاضر شده بود و راجعبه نظامنامه اکران سینمای ایران 1403 گفتوگو میکرد در مخالفت با بدیهیترین گزاره راجعبه توسعه زیرساختی سینما گفت اصلا قرار نیست عدالتی در کار باشد. سالن سینما را باید جایی بسازیم که مردم پولدارتر باشند و بلیت (لابد با قیمت بالاتری) بخرند. این از عجایب ایران است که مواضع مدافعان لیبرالیسم اقتصادی و بازار آزاد در آن از بس افراطی است، برای پدیدآورندگان و نمایندگان اصلی این جریان در کشورهای غربی هم شکل کاریکاتوری دارد. مثلا سالها بحث بر سر مالیات بر عایدی سرمایه در ایران به سد سفسطههای ناتمام چنین افرادی خورده که آن را کمونیستی میدانند حال آنکه در خود ایالات متحده آمریکا بهعنوان جایی که قلب سرمایهداری در سینهاش میتپد، این قانون از ۱۹۰۸ میلادی تا به حال اجرا شده است. درمورد عدالت اکران همچنین است و کسی که کوچکترین اطلاعی از مبانی توسعه زیرساختی سینما در سرتاسر دنیا داشته باشد، هر قدر هم لیبرال باشد و به اقتصاد آزاد اعتقاد داشته باشد، چنین سخنی نمیگوید که علمالهدی میگوید؛ مگر آنکه منافعش را با به اجرا درآمدن عدالت در خطر ببیند. با استدلال علمالهدی باید سینمای هندوستان را از ابتدا تاسیس نمیکردند چون مبنای بلیتفروشی آن برای فقراست. سینمای آمریکا هم باید نهایتا به حجمی میرسید که پنج درصد از فروش امروزش بود چون توسعه این صنعت در آمریکا با گسترش سالنسازی در ایالتهای دورافتاده و محلات پاییندست ممکن شد و حتی سیاهپوستان برای خودشان سینمای متفاوت و مجزایی درست کردند. کشور چین هم که در قرن ۲۱ میلادی بهترین توسعه زیرساختی سینما در جهان را داشت در سالهای اخیر با همین شیوه، یعنی سالنسازی در شهرستانها و روستاهایی که بهای بلیت کمتری میپردازند اما بلیت بیشتری میخرند، تمام پیشبینیهای موسسات غربی درخصوص کند شدن رشد فروشش را به هم زد و صعودی قابلتوجه داشت. شیوه ضدعدالتی که امیرحسین علمالهدی از آن دفاع میکند همان چیزی است که طی چند دهه اخیر در سینمای ایران پیاده شد و بالای ۸۰ میلیون مخاطب سینما در دهه ۶۰ را به هشت میلیون مخاطب در دهه ۸۰ رساند؛ حال آنکه جمعیت کشور بسیار بیشتر و البته جوانتر شده بود. یک دهه بعد هم وقتی تعداد مخاطبان سالانه به ۲۵ تا ۳۰ میلیون نفر رسید جشن گرفتند و حرف از شکسته شدن رکوردها به میان آوردند. چرا مخاطبان سینما اینقدر کم شد؟ چون یک اقتصاد سیاسی بهخصوص که امور اجرایی را به دست داشت، میخواست طبقه خاصی از مردم ایران را لیدر فرهنگی کل جامعه کند یا به تعبیر یکی از بزرگان حزب کارگزاران «ایران را تهرانیزه کنند» در سال ۷۶ که دولت هفتم بر سر کار آمد فقط ۲۷ درصد از مخاطبان سینمای ایران تهرانی بودند اما با پایان دوران اصلاحات، این نسبت به ۵۲ درصد یعنی دقیقا دوبرابر رسیده بود.
آیا تعداد مخاطبان تهرانی بیشتر شده بود؟ نه به هیچوجه. این طیف بهخصوص از مسئولان اجرایی حوزه فرهنگ که اتفاقا در بیشترین دوره زمانی بر سر کار بودند، تعداد مخاطبان شهرستانی را کمتر کرده بودند. همانهایی که به جناح مقابلشان میگویند شما میخواهید مشارکت در انتخابات پایین بیاید تا خودتان پیروز رقابتها باشید، در حوزه فرهنگ و بهطور خاص سینما رسما و علنا چنین کاری میکنند و با تمام توان جلوی باز شدن پای مخاطب شهرستانی و پایینشهری به سالنهای سینما را میگیرند تا نوع بهخصوصی از سینما که جریان اجتماعی و فرهنگی خودشان را نمایندگی میکند، بر صدر بنشیند. اینها زیرساخت سینمای ایران را برای رسیدن به منافع خودشان فشل کردند و طوری شده که اساسا چرخه اقتصادی سینمای ایران به دلیل کوچک شدن و محدود شدن به پایتخت و مقداری هم در یکی دو کلانشهر دیگر، نتواند فیلمسازی متعارف را به سود برساند و بخش خصوصی واقعی به کل بیمعنی شده است. حالا در سال فقط چهار الی پنج فیلم سطح پایین میتوانند پول ساخته شدنشان را در بیاورند. یعنی همانها که مدعی افراطی و کاریکاتوری لیبرالیسم اقتصادی هستند، بخش خصوصی نمای ایران را فشل کردند و گزینهای برای باقی ماندن روی این ادعاهایشان باقی نمانده جز جا زدن چرخهای آلوده به پولهای ناسالم، به جای سینمای بخش خصوصی. در سال ۱۴۰۲ بعد از حدود ۲۵ سال بالاخره نسبت مخاطبان شهرستانی به تهرانیها بیشتر شد و وقتی دیدیم دولتی که سه سال بیشتر روی کار نماند و سازمان سینماییاش یک سال درگیر کرونا و سال دیگر درگیر التهابات اجتماعی بود توانست به این راحتی بالانس را با همین ظرفیت زیرساختی نمایش بین مرکز و پیرامون برقرار کند، این را هم فهمیدیم که چنین کاری چندان سخت نبود و اگر قبلیها انجامش نمیدادند، برای این بود که نمیخواستند.
مشکل مدیریت سینما در این دوره این بود که طبق سیاق کلی اصولگراها در حوزه فرهنگ به «فیلمفارسی حلال» علاقه داشت که کمدردسر و اصطلاحا بفروش بود. اما اولا با جابهجا کردن نقطه ثقل فروش از تهران به شهرستان کاری شد که از این به بعد به لحاظ محاسبات ریاضی سند واضحی علیه مدافعان تهرانیزه یا به تعبیر دقیقتر بالاشهری کردن فرهنگ وجود داشته باشد و ثانیا در نقطه مقابل فیلمفارسی حلال، آن چیزی که امثال علمالهدی تحت عنوان سینمای اجتماعی از کمبود یا فقدان آن گله میکنند هم بهواقع اجتماعی نیست بلکه صرفا بازتاب دغدغهها و ایدههای طبقه فرهنگی و اقتصادی خاصی در جامعه است. برای اینکه بفهمیم چه نوع سینمایی بهعنوان بازتابدهنده تمایلات، دغدغهها، آرزوها و رویاهای بخشهای مختلف جامعه ایران است ابتدا باید اقشار جامعه از تمام ایران پایشان به سالنهای نمایش باز شود تا با نوع سفارش واقعی و نه مهندسیشدهشان این پیام را به الیت سینماگران برسانند که چه میخواهند. پزشکیان از ایام انتخابات ریاستجمهوری مرتب شعارهایی میداد که دال مرکزی آنها برطرف کردن اجحافها علیه پیرامونیها و اقوام مختلف ایران بود. اگر قرار باشد به وعدههای انتخاباتی عمل شود، در دولت پزشکیان میبایست رویه کاملا مغایر با آنچه علمالهدی عنوان میکند، در پیش گرفته شود.
دسترسی سریع
اخبار این صفحه
سینما بدون جنوب شهر میمیرد
ارسال نظر