حسام آبنوس: خبرنگار: آلبرتو مانگوئل، نویسنده و منتقد آرژانتینی که عشق و علاقهاش به کتابها از نوشتههایش مشهورتر است، در کتاب «تاریخ کتابخوانی» درباره خواندن مینویسد: «ما خوانندگان امروز، که گفتهاند با خطر انقراض مواجه هستیم باید یاد بگیریم که مطالعه چگونه چیزی است.»
وقتی «سند ملی خواندن و ترویج مطالعه مفید» را میخواندم جمله بالا از آن کتاب در ذهنم آمد. سندی که با وجود تعریف مفاهیمی چون «خواندن»، «مطالعه مفید» و... ، فراموش شده؛ خواندن امری دستوری نیست و با تکلیف کردن دستگاههایی که اغلب کارمندانش هیچ علاقهای به کتاب ندارند یا در حالت بهتر علاقهای به سیاست دستوری در حوزه کتاب ندارند، نمیتوان کاری کرد که مردم به سمت خواندن و مطالعه حرکت کنند. البته منکر این نیستم اگر دستگاهههای عضو کارگروه که در این سند به آنها اشاره شده به وظایف خود درست عمل کنند نتایج مثبتی به وجود خواهد آمد ولی باز هم فراموش کنیم بین «آنچه درست است» با «آنچه درست تشخیص داده شده» فاصله بسیاری است که به این سادگیها پر نمیشود.
در دورانی که خواندن و خوانندگان در حال انقراضند (ولو اگر شمارگان آثار زیاد شده باشد و فروش محصولات خواندنی افزایش یافته باشد) باید قبل از تدوین سند، ابلاغ و تکلیف کردن دستگاهها و کارمندانی که به خواندن باور ندارند و حتی آن را مخالف با زندگی کردن و لذت بردن از زندگی میدانند و تصور ذهنیشان از فرد اهل مطالعه، انسانی خموده و گریزان از جمع است، باید درباره اینکه «مطالعه چگونه چیزی است» کار کرد. قبل از تعیینتکلیف، بهتر است به نفس مطالعه پرداخته شود تا زوایای آن روشن گردد؛ بعد برای دستگاهها تکلیف مشخص شود که بخواهند در آن مسیر قدم بردارند. در غیر این صورت برنامههای تکلیفی که خروجی آن چیزی جز گزارشکارهای روابطعمومی دستگاهها نیست، خروجی محسوس دیگری در ماجرای مطالعه دیده نمیشود.
آنچه بهعنوان برآیند مشاهده این سند به چشم میآید این است که تدوینکنندگان آن که بیشک متخصصان و خبرگان فرهنگیاند، در موقعیتی آرمانی و به دور از واقعیتهای جامعه دست به تدوین این سند زدهاند. اینطور تصور میشود که نویسندگان این سند، از واقعیت وضعیت موجود فرهنگی خبر ندارند.
در ادامه قصد ندارم مورد به مورد و بند به بند درباره این سند حرف بزنم، بلکه یکی دو مورد را بهعنوان نمونه اشاره میکنم و از آن میگذرم. در بند اول از ماده سوم با عنوان «هدف» قید شده: «دسترسی آسان و کمهزینه به مواد خواندنی مناسب و مفید در همه قالبها برای همه گروههای سنی و اجتماعی». این بند در حالت ایدهآل بسیار گزینه مطلوبی است ولی نباید فراموش کرد که در کشوری که حداقل دستمزد برای کارگران، رقمی حدود ده میلیون تومان است، این هدف بیشتر شبیه به شوخی تلخی است که تدوینکنندگان سند با مخاطبان انجام دادهاند. تصور کنید کتابی که اخیرا چاپ شده و به آن نیاز داشتم با رقم 400 هزار تومان در دسترس است و خب با توجه به مخارجی که تورم موجود در مسیر معیشت خانوار ایجاد کرده، دسترسی به یک کتاب (آن هم برای کسی که حرفه و فعالیتش با کتاب پیوند دارد) تبدیل به امر دشواری شده و حال اگر این وضعیت را تعمیم بدهیم به سراسر جامعه و نقاط مختلف کشور، احتمالا وضعیت بغرنجتر هم خواهد شد. در واقع هدفگذاری «دسترسی آسان و کمهزینه» بدون اینکه به زیرساخت و شرایط توجه شود هدفی است که بعید است به آن دست یابیم.
در بند اول از ماده نهم زیر موضوع «عمومیسازی» این سند آمده: «سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران مکلف است با رویکرد اطلاعرسانی، آموزش، تبلیغ و ترویج، در تمامی شبکههای رادیویی و تلویزیونی داخلی به صورت هفتگی حداقل یک ساعت برنامه با موضوع خواندن، نقد و معرفی کتاب و کتابخانههای عمومی تولید و پخش کند.» این بند که نوید اتفاق خوشایندی برای ماجرای خواندن را در خود دارد فراموش میکند که در رسانه ملی به این راحتیها نمیشود از کتاب حرف زد. مقررات دستوپاگیر اقتصادی و فرهنگی، در کنار رویکردهای انحصاری به این ماجرا سبب میشود که عملا چیزی که از کتاب به نمایش درمیآید در ادامه همان سیاست دستوری در حوزه کتاب باشد که توجهی به نیاز مخاطب و گستره سلایق متفاوت اجتماعی مصرح در بند اول ماده «هدف» ندارد. در واقع در اینجا هم مساله تفاوت «آنچه درست است» با «آنچه درست تشخیص داده شده»، مانع بزرگی است تا رسانه ملی نتواند به وظیفه ذاتی خود در قبال کتاب عمل کند.
در بند هفتم همین ماده تصریح شده: «تمامی نشریات کثیرالانتشار یا محلی و خبرگزاریها و سایتهای خبری، که از بودجه عمومی استفاده میکنند، مکلفند سالانه حداقل ۲۴ محتوای ۱۰۰۰ کلمهای با موضوع کتاب و کتابخوانی، بهتناوب زمانی، تولید و منتشر کنند که در این صورت از معافیتهای قانونی نیز بهرهمند خواهند شد. وزارت فرهنگ و ارشاد و دبیرخانه کارگروه مکلف به پیگیری سازوکار اجرایی آن خواهند بود.» بالاتر نوشتم که نویسندگان این سند فاصله زیادی با آنچه واقع است دارند. اگر با معیار روزنامهها قرار باشد درباره این بند حرف بزنیم یعنی هر روزنامه ماهانه دو مطلب درباره کتاب منتشر کند، به تکلیف خود در تحقق اهداف سند ملی خواندن و ترویج مطالعه مفید عمل کرده و میتواند از معافیتهای قانونی نیز بهره ببرد! حال این رقم برای خبرگزاریها با حجم تولید بالای محتوای خبری، رسما هیچ است. گویا تدوینکنندگان سند نهتنها مطالب رسانهها را مرور نمیکنند حتی گزارش درستی از میزان محتوای تولیدشده در حوزه کتاب در رسانهها نیز ندارند.
حال کاری نداریم که نحوه پیگیری و اجرای این اهداف به درستی در سند روشن و تبیین نشده و مشخص نیست دبیرخانه کارگروه چگونه میخواهد بر وظایف دستگاهها و حسن اجرای آن نظارت و اقدامات آنها را راستیآزمایی کند. در ضمن باید دقت کرد که تحقق اهداف سند باید در پنج سال آتی در بستر جامعه بروز و ظهور داشته باشد و صرف گزارش دستگاههای عضو کارگروه ملاک تحقق اهداف این سند نباشد.
در آخر بهتر است بازگردیم به جملات ابتدایی این یادداشت، البته با چینشی جدید. «خوانندگان امروز» قبل از اینکه برایشان سند تدوین شود نیاز دارند «یاد بگیرند مطالعه چگونه چیزی است» تا «با خطر انقراض» مواجه نشوند، چون ما داریم منقرض میشویم.