ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ: نابودی آمریکا شاید برای بسیاری از مردم رنجدیده دنیا که از اقدامات ساختار سیاسی این کشور ضررهای زیادی متحمل شدهاند و کماکان میشوند یک آرزوی تاریخی محسوب شود اما واقعیت دنیا به ما نشان داده که این اتفاق لااقل در آینده نزدیک به وقوع نخواهد پیوست. نظام انتخاباتی ایالاتمتحده بهگونهای کار میکند که قبضه کردن قدرت در آن کار راحتی نیست و مردم هم با کاتالیزورهایی همچون رسانه و سرگرمی مدام مورد تخلیه روانی و روحی قرار میگیرند تا فکر بههم ریختن میز بازی به این زودیها به ذهنشان خطور نکند.
دموکراسی آمریکایی در لایههای بیرونی و روبنایی خود اینطور القا میکند که بهترین شیوه برای حکومت کردن را میفهمد و در جهت برساختن رویای طبقات مختلف اجتماعی نظیر ندارد؛ پیامی که به دیگری در بیرون مرزها هم انتقال پیدا مییابد حاوی این نکته است که نقد ساختار در ایالاتمتحده بدون هیچ مانعی در حال انجام است و این واقعا مردم هستند که دولت متبوع و مطبوع خود را از دل یک هزارتوی پیچیده انتخاباتی برمیگزینند. در واقع آمریکا بهصورت شبکهای از قدرتها که بخشی از آن کاملا در دست افکارعمومی است، اداره میشود و تنها آرمانشهر واقعی همینجاست! کارویژه رسانهای نظیر سینما نیز چیزی جز ارائه این توهم به دیگری و حتی مردم آمریکا نیست. هالیوود بارها به این توهم دامن زده است که در حال نقد ساختار حاکمیتی ایالاتمتحده است و درد را بهدرستی نشانه گرفته اما با نگاهی به آثار مهم جریان اصلی هالیوود درمییابیم که سرگرمی آمریکایی قرار نیست با دست گذاشتن بر ضعفهای درون سیستم ما را از توهم رویای آمریکایی خلاص کند، بلکه با منشی محافظهکارانه پاسخ تمام سوالهای اساسی را میدهد و در انتها احترام به پرچم را مقتضای ذات عشق به میهن قلمداد میکند.
فیلم سینمایی «جنگ داخلی» به کارگردانی الکس گارلند هم با تمام هیاهوها یک فیلم تماما محافظهکار به حساب میآید که از پس حرف بهظاهر مهم خود برنمیآید و با کشتن رئیسجمهور ساختارشکن و قانونگریز با یک پایان خوش و پاپکورنی تمام نگرانی مخاطب آمریکایی برای از دست رفتن آسایش، امنیت و دموکراسی را شسته و از بین میبرد. فیلم همچون دیگر آثار جدی گرفته شده و نشده هالیوودی -که در آنها سیستم را رو به زوال نشان میدهند- حرف تازهای نمیزند و حتی قادر نیست تا بحران امر سیاسی و سیاست زنگارگرفته آمریکا در عصر برآمدن دیگر قدرتها در جهان کنونی را منعکس کند و بیرون از حصار سرگرمی و وقتگذرانیهای مرسوم، ذرهای بیننده را به فکر بیندازد.
رئیسجمهور برخلاف رویه قانونی برای سومین دوره بر مسند ریاست دولت تکیه میزند، آشوب و جنگ داخلی کشور را فرا میگیرد و چند خبرنگار برای مصاحبه با رئیسجمهور قانونشکن راهی کاخسفید میشوند، آنها در طول این سفر، واقعیت جنگ را اینبار از درون خاک خودی ثبت میکنند و با یادآوری آنچه پیشتر آمریکا در دنیا رقم زده است به فکر فرو میروند، اما این به فکر فرورفتنها و این ایستها تنها لحظات گذرایی هستند که نه نهیبی به بیننده میزنند و نه خطای شناختی دولتمردان آمریکایی در بیخانمان کردن مردم دیگر نقاط دنیا را به آنها گوشزد میکنند. جنگ داخلی محافظهکار است، چون از دل سرگرمی برآمده از سینمای ژانر میخواهد به مخاطبانش در رابطه با آینده سیاسی کشور خود هشدار دهد! این درحالی است که سینمای ژانر عملا در راستای برآوردن نیاز بیننده حرکت میکند و هر چند روح ایدئولوژیک و سیاستبازانهای دارد اما جز اهمیت به رویای بیننده و پرداخت بیدردسر آن به فکر برساختن ایده جدیدی نیست و سازندگانش تنها به فکر پر کردن جیب خود از راه فروش رویا به دیگری هستند.
جنگ داخلی محافظهکار است چون نسبت ما را با آدمکهای سخنگوی درون قصه مشخص نمیکند و جز اشاره به دلایل شکلی ظهور و بروز جنگ داخلی وارد کنه جریانی که قصد داستانسرایی از آن را دارد، نمیشود. عصر عبور از دنیای تکقطبی غرب با محوریت آمریکا آغاز شده اما برای رسیدن به اینکه عنوان کنیم دموکراسیها میمیرند هنوز زود است...
دسترسی سریع
اخبار این صفحه
دموکراسیها میمیرند اما نه به این زودی...
ارسال نظر