میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: جنگ داخلی عبارتی است که اگر چندسال پیش میشنیدیم و به ما میگفتند نام فیلمی آمریکایی است، بلافاصله ذهنمان بهسمت اثری تاریخی میرفت درباره آنچه بین سالهای ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ در این کشور رخ داد. در آن زمان بین اتحادیه شمال و کنفدراسیون جنوب جنگ شدید درگرفت؛ چراکه ایالتهای جنوبی مخالف لغو بردهداری بودند و با انتخاب آبراهام لینکلن بهعنوان رئیسجمهور آمریکا- که قصد داشت این قانون را تصویب کند و به اجرا بگذارد- تنشها بالا گرفت. حالا اما صحبت از فیلمی به همین نام است که درباره آینده نزدیک آمریکا چنین پیشبینی شومی کرده و البته کنایهاش به اتفاق تاریخی خونینی که پیش از این در آن کشور رخ داده بود، کاملا عمدی است.
ماجرا در آیندهای بسیار نزدیک روایت میشود که ایالاتمتحده آمریکا دچار جنگ داخلی شده و در معرض تجزیه است. رهبر کاخ سفید کسی است که برخلاف قانون، برای دور سوم هم رئیسجمهور شده و همین قضیه کشور را بههم ریخته است. آمریکا حالا در جنگی چهارجانبه میسوزد؛ یک ضلع دعوا دولت فدرال ایالاتمتحده است، یعنی همان دولت مرکزی، ضلع دوم نیروهای غربیاند به رهبری تگزاس و کالیفرنیا، به ضلع سوم اتحاد فلوریدا گفته میشود که هشت ایالت را در جنوب شرقی آمریکا بهدست گرفته و ضلع چهارم چپها هستند که بهعنوان ارتش خلق جدید شناخته میشوند و در شمال غربی آمریکا یکسری از سرزمینها را بهدست گرفتهاند. بین قلمروهای هرکدام از این چهارطرف دعوا هم سرزمینهایی هست که فعلا تحتکنترل گروههای دیگرند. وسط این معرکه پرغوغا عدهای خبرنگار قصد دارند به واشنگتن سفر کنند تا قبل از سقوط شهر، از رئیسجمهور مصاحبه بگیرند. آنها درحالی چنین قصدی دارند که فضای ذهنی مخالفان تجزیهطلب، بهخصوص نیروهای غربی، اصلا به نفع خبرنگاران نیست.
ساخته شدن این فیلم بهوضوح نشان میدهد در بین دموکراتهای آمریکا چه ترسهایی نسبت به روی کار آمدن مجدد ترامپ وجود دارد یا لااقل نشان میدهد آنها برای ترساندن جامعه آمریکا از بازگشت این شخص به کاخ سفید، روی چه چیزی تاکید میکنند. چند روز پیش رابرت دنیرو هنرپیشه پیشکسوت و مشهور آمریکایی که سابقهای شناختهشده در جنگ لفظی با ترامپ دارد، صحبتهایی کرد که حاوی هشدارهای جدی نسبت به انتخاب مجدد ترامپ بود و اصلیترین نکتهای که روی آن تمرکز داشت این بود که ترامپ اگر انتخاب شود، این بار حتی اگر انتخابات بعدی را در پایان دورهاش ببازد، از کاخ سفید بیرون نمیرود. او اگر بیاید تا ابد حاکم آمریکا باقی خواهد ماند... با توجه به اینکه در انتخابات قبلی ریاستجمهوری آمریکا انتقال قدرت بهآرامی انجام نشد و ترامپ شکست را نپذیرفت، میتوان درباره او این فوبیا را پرورش داد. فیلم جنگ داخلی در همین مسیر حرکت میکند و حتی کنایه آشکاری به روزی دارد که هواداران ترامپ در اعتراض به نتایج انتخابات، به کنگره ایالاتمتحده حمله کردند. این فیلم- که الکس گارلند آن را ساخته- از لحاظ ساختاری و فنی اثری ممتاز نیست اما بهلحاظ جرات در بیان نکاتش غافلگیرکننده است.
این به آن معنا نیست که گارلند جرات ویژهای در بیان نظراتش دارد، بلکه نشانگر وضعیتی ویژه در زیرساخت سیاسی سینمای آمریکاست که فیلمسازی معمولی را تا بیان چنین نکاتی پیشمیبرد. پیش از این اکثر فیلمهای آخرالزمانی آمریکا لحظات بحرانی بشریت را به کل کره زمین مرتبط میکردند، نهفقط آمریکا و در ضمن دلیل وقوع اتفاقات را تا این اندازه سیاسی نمیکردند که مصداق مشخصی در میان شخصیتها و اتفاقات معاصر داشته باشد و چنین فرجامی برای این شخصیتها و گروهها متصور شوند که در این فیلم میبینیم. باید به این نکته توجه کرد که وقتی در بسیاری از کشورها تمدنهای بزرگ و قدرتمندی قرار است شکل بگیرند، محیط داخلی آن کشورها تا سالها درگیر جنگ و آشوب میشوند، یعنی آن قدرت بزرگ از دل چنین آشوبهایی متولد میشود اما در پایان کار آن قدرتها هم مجددا چنین اوضاعی درست میشود، مثلا در مورد ایران ما تجربه تشکیل صفویه را در خاطر داریم که از دل آشوبها و جنگهای داخلی طولانی متولد شد و بار دوم که بعد از چند قرن چنین اوضاعی پیش آمد، این بار آشوبها و جنگ داخلی نشانهای از سقوط صفویه و از بین رفتن یک قدرت متمرکز بزرگ بود. در آمریکای دهه ۶۰ قرن ۱۹ هم یک جنگ داخلی بزرگ راه افتاد که در انتهای آن رئیسجمهور ترور شد و از دنیا رفت. دیوید وارک گریفیث، فیلمساز مشهور کلاسیک از این رویداد فیلمی ساخت به نام «تولد یک ملت» که عنوانبندی آن خود گویای همه تفاسیر رایج از نتیجه جنگ داخلی است و حالا فیلم دیگری ساخته شده که دومین جنگ داخلی را در این کشور نشان میدهد؛ جنگی که میتواند بهرغم شباهتهایش به مورد قبلی- ازجمله قتل رئیسجمهور جمهوریخواه آمریکا- نتایجی به عکس مورد قبلی درپی داشته باشد. این البته بهمعنای پیشگویی فیلم از آینده آمریکا نیست، بلکه آن را میتوان بهمنزله هشداری جدی درنظر گرفت که همسو با شرایط انتخاباتی ایالاتمتحده بیان میشود. اینکه جامعه آمریکا به این مرحله رسیده و هشدارها درباره آیندهاش تا این حد غولآسا شدهاند، خودش بحث مجزایی دارد که باید جداگانه پیگرفت اما در همین حد که فیلمی تا این اندازه مغایر با کلیشههای سیاسی قبلی در آمریکا ساختهشده هم اگر به ماجرا نگاه کنیم، بهنظر اتفاق قابلتوجهی افتاده است. فیلم جنگ داخلی بهلحاظ سینمایی اثر چندان چشمگیری نیست اما همین دست مسائل سیاسی هستند که لااقل در زمانه حالحاضر توجهات را بهسمت این فیلم جلب میکنند. کارگردان فیلم الکس گارلند است که سال ۱۹۹۶ با نوشتن رمان «ساحل» به شهرت رسید و حالا هم گفته بعد از جنگ داخلی، احتمالا از کارگردانی عقبنشینی میکند و دوباره روی نوشتن متمرکز میشود. برای ساخت این فیلم ۵۰ میلیون دلار هزینه شده و تا حالا که حدود سهماه از اکرانش میگذرد، ۱۱۴ میلیون دلار فروش داشته است.
ترکیب مخاطبان فیلم هم بهدلیل مواضع سیاسی مشخصی که در کار گنجانده شده، قابلتوجه است. شخصیت رئیسجمهور آمریکا در این فیلم کاملا شبیه دونالد ترامپ طراحی شده و اتفاقاتی که فیلم نسبت به آن هشدار میدهد انگشت اشاره را بهسمت ایالتهای قرمز و جماعت جمهوریخواه آمریکا گرفته است. هالیوود ریپورتر ادعا کرده این فیلم بین قرمزها و آبیها، وسط ایستاده اما «ددلاینهالیوود» آمار دقیقتری دارد و نوشته که از میان مخاطبان این فیلم ۲۲ درصد لیبرال هستند و ۱۹ درصد دموکرات. در مقابل ۶ درصد جمهوریخواه، ۶ درصد مسیحی انجیلی و ۵ درصد محافظهکار بودهاند که روی هم میشود ۱۷ درصد. ۱۱ درصد دیگر خودشان را میانهرو میدانند و 14 درصد هم نظری نداشتهاند.
در ادامه چند مطلب به قلم نویسندگان «فرهیختگان» آورده شده که از زوایای مختلفی به بررسی این فیلم پرداختهاند.
دسترسی سریع
اخبار این صفحه
فیلم «جنگ داخلی» خیلی صریح از آینده نزدیک ایالات متحده میگوید؛
خونبازی در کاخ سفید
ارسال نظر