سیدمهدی طالبی، خبرنگار گروه جهانشهر: قدرتمندترین ارتشها برای تسلط بر نقطهای، ناچار به تصرف یک جغرافیا روی زمین هستند. این اشغال یا با اعزام سربازان محقق میشود یا با سکونت سربازان. در مدل نخست یعنی اعزام سربازان برای اشغال، ارتشها به جغرافیای دشمن هجوم برده و بر جمعیت آن حکومت میکنند بدون آنکه خود جزئی از جمعیت شده یا درصدد پاکسازی جمعیت برآیند. اشغال فرانسه توسط هیتلر، اسپانیا توسط ناپلئون یا افغانستان و عراق توسط آمریکا همگی از طریق اعزام سربازان صورت گرفت. در اشغال از طریق سکونت سربازان، نظامیان همراه خانوادههایشان به خاک اشغالی منتقلشده و در آن ساکن میشوند. در این مدل، سربازان و خانوادههایشان بخشی از جمعیت منطقه اشغالی شده و حتی گاهی درصدد پاکسازی کامل منطقه هستند تا خود بهطور کامل جایگزین جمعیت بومی شوند؛ در این صورت جمعیت بومی به دو قسمت تبدیل شده و قسمت نخست کشته شده و بخش دوم نیز برای کشته نشدن گریخته و آواره میشوند.
اشغال ایران توسط اسکندر مقدونی، تصرف قاره آمریکا توسط اروپائیان و فلسطین توسط صهیونیستها از طریق سکونت سربازان صورت گرفته است. در اشغال ایران توسط اسکندر مقدونی، یونانیان منتقلشده به خاک ایران به بخشی از جمعیت تبدیل شدند اما در هجوم اروپائیان به قاره آمریکا آنها با نابودی جمعیت بومی، خود بهطور کامل جایگزین آنها شدند.
در اشغالگریهای نوع نخست که مبتنیبر اعزام سربازان است، برای پایان دادن به اشغالگری تمام جنگ در هدف قرار دادن سربازان، پادگانها و امکانات نظامی محدود میشود تا قدرت اعزامکننده سربازان، قادر به ادامه نبرد نباشد، همانند عقبنشینی هیتلر از فرانسه، بلژیک و هلند پس از انجام عملیات نورماندی توسط متفقین. در چنین عملیاتهایی، امکان دارد نظامیان اشغالگر به سرعت سرزمینهای اشغالی را رها کنند. با اینحال وضعیت درخصوص اشغال از طریق سکونت سربازان، اندکی متفاوتتر است. بخشی از این تفاوت به ماهیت اشغال بازمیگردد. بیرون راندن سربازانی که در سرزمینهای اشغالی ساکن شده و خانواده خود را همراه خود آوردهاند و فرزندانشان به دلیل به دنیا آمدن در سرزمینهای اشغالی به آن احساسات دارند، دشوارتر از بیرون راندن سربازان اعزامشده و مستقرشده در داخل پادگانهاست. آنها حتی اگر در شهرها نیز مستقر شوند، به دلیل توهین مردم کمانگیزه خواهند شد اما سربازان ساکنشده به دلیل زندگی در کلونیهای خودی، علقههای شهری و وطنی به خاک اشغالشده مییابند.
بر همین اساس اگر برای پایان بخشیدن به اشغالگری از طریق اعزام سربازان، حمله به نظامیان، پادگانها و دیگر امکانات نظامی کافی است، درخصوص پایان بخشیدن به اشغالگری از طریق سکونت سربازان این اقدامات هرچند لازم، اما کافی نیستند. نظامیان اعزامشده به خاک دشمن برای حفظ جان و دیدار مجدد خانواده شاید میدان جنگ را رها کنند اما ارتشهای ساکنشده به همراه خانواده، برای حفظ زندگی خود با دستان خالی نیز احتمال دارد بجنگند. از همین رو تضعیف شرایط سکونت محور پایان بخشیدن به اشغالگری از طریق سکونت سربازان است. پایان دادن به اشغال فلسطین باید از این مسیر بگذرد. قضاوتها درباره موفقیت اقدامات آنان ضدصهیونیستها نیز باید با چنین معیارهایی انجام شود. تا قبل از جنگ «طوفان الاقصی» خروج رژیم از صحرای سینا متعلق به مصر و برچیدن 18 شهرک صهیونیستنشین این منطقه، خروج از غزه و تخلیه هشت شهرک صهیونیستنشین و همچنین برچیدن چهار شهرک صهیونیستنشین در شمال کرانه باختری بهعنوان پیامد انتفاضه دوم، بهطور خاص اتفاق افتادهاند اما نقطه ثقل تضعیف شرایط سکونتها، موضوع عمومیتر مهاجرت معکوس بود؛ مهاجرتی که به معنای بازگشت اشغالگران صهیونیست به وطن اصلی خود در اروپا یا آمریکا یا در کل خروج از سرزمین فلسطین است.
میزان فراگیری مهاجرت به اندازهای بود که میانه دسامبر 2015، روزنامه گزارشی با این عنوان نوشت: «چرا تقریبا 40 درصد از اسرائیلیها به مهاجرت فکر میکنند؟» براساس آمار موجود در این گزارش که از عنوان اصلی آن نیز پیداست، از هر پنج صهیونیست دو نفر در فکر خروج بودهاند. آنچه در آن سالها این ایده را در میان صهیونیستها رشد داده بود، بغرنج شدن وضعیت امنیتی آنها در پیامد شکست در جنگ 33 روزه سال 2006 بود.
صهیونیستها در سال 2000 از لبنان خارج شده، در کرانه باختری، آسیب دیده و در سال 2005 نیز از غزه خارج شده بودند اما هیچکدام از این ضربات، قاطع به حساب نمیآمدند. شکست در جنگ 33 روزه تقریبا اثباتکننده شکست صهیونیستها بود و ضربهای قاطع به آنان وارد آورد زیرا در این جنگ عقبه صهیونیستها مانند شهرکنشینها مورد حمله موشکی قرار گرفتند؛ اتفاقی که در جنگهای گذشته تقریبا اتفاق نیفتاده بود؛ پیش از جنگ سال 2006 تنها صدام حسین به دنبال مواجهه با حمله آمریکا از روی استیصال چند موشک به سمت رژیم پرتاب کرد که درنهایت با پیروزی آمریکا همراه بود، این حملات نتایجی به همراه نداشتند. پس از شکست در جنگ 2006 و تا قبل از جنگ طوفان الاقصی صهیونیستها درگیریهای روبهرشدی را با مقاومت تجربه کردند اما قطعیتی در این خصوص وجود نداشت، با اینحال روند فکر کردن به مهاجرت معکوس روبهرشد بود.
موسسه تحقیقاتی ERI در تلآویو روز 26 تیر ماه سال جاری (17 جولای 2023)، چهار ماه قبل از جنگ، اعلام کرد 54 درصد جوانان صهیونیست به خروج از سرزمینهای اشغالی فکر میکنند؛ درحالیکه این میزان در گذشته 34 درصد بوده است. فراتر از ایده خروج، تعداد زیادی از صهیونیستها وارد اقدامات عملی نیز شدهاند. روزنامه آنلاینتایمز اسرائیل، روز 4 مرداد سال جاری (26 جولای 2023)، سه ماه قبل از جنگ، اعلام کرد 28 درصد صهیونیستها درصدد بررسی خروج از سرزمینهای اشغالی هستند.
در اندک اطلاعات موجود در این خصوص، چندی قبل سرویس خدمات مهاجرتی کشور پرتغال اعلام کرده که 21 هزار صهیونیست برای کسب شهروندی این کشور از ابتدای سال جاری میلادی، درخواست دادهاند.
فراگیری ایده خروج از سرزمینهای اشغالی، گسترش بررسی خروج از رژیم که نشاندهنده حرکت «ایده» به سمت «عملی شدن» است و نهایتا درخواست کسب شهروندی به کشورهای دیگر که نشاندهنده برداشتن گام نهایی است، همه آشکار میکنند حتی تا پیش از طوفان الاقصی، طوفانی بزرگ پایههای رژیم را درگیر خود ساخته و پروژه مقاومت برای تضعیف شرایط سکونت به نقاط حساسی رسیده بود. این مساله اما با وقوع جنگ شکل دیگری یافته است.
طوفان الاقصی و تضعیف شرایط سکونت
منطقه غزه به دو بخش نوار غزه که محل سکونت فلسطینیها به حساب میآید و همچنین غلاف غزه که شهرکهای صهیونیستنشین در آن واقع شده و اطراف نوار غزه را فراگرفتهاند، قابل تقسیم است.
طی مرحله نخست طوفان الاقصی، شهرکهای منطقه غلاف غزه به سرعت به تصرف مبارزان فلسطینی درآمد و طی درگیریها دستکم دو تا سه هزار صهیونیست از تقریبا 100 هزار صهیونیست حاضر در این منطقه به هلاکت رسیدند. در پیامد این اتفاق 60 هزار صهیونیستنشین به سرعت با رها کردن خانههای خود به سمت مناطق مرکزی رژیم متواری شدند. دیگر باقیماندگان که به دلیل درگیریها امکان فرار نداشتند، در روزهای بعد متواری شدند.
پس از این رویداد، گروههای مقاومت فلسطینی در پاسخ به بمبارانهای غزه، به جای شهرکهای غلاف غزه که دیگر تخلیه شده بودند بر شهرکهای دورتر همانند عسقلان متمرکز شدند. با تشدید این حملات، به جای دهها هزار صهیونیست ساکن در غلاف غزه، صدها هزار صهیونیست ساکن در مناطق دورتر در معرض آواره شدن قرار گرفتهاند. این موضوع نشان میدهد گروههای مقاومت غزه تقریبا دو منطقه غلاف غزه و پیرامون این منطقه را از وجود شهرکنشینان خلاص کردهاند.
این پدیده در جبهه شمال نیز درحال وقوع است. روز دوشنبه هفته قبل (24 مهر) و در دهمین روز نبردها، وزارت جنگ رژیم تروریست صهیونیستی اعلام کرد که کابینه امنیتی تلآویو تصمیم گرفته تا 28 شهرک صهیونیستنشین را که در فاصله دو کیلومتری مرز لبنان قرار گرفتهاند، هرچه سریعتر تخلیه کند. روز گذشته تلآویو اعلام کرد که قصد دارد شهر کریات شمعنا، شهری با بیش از 20 هزار نفر جمعیت در چهار کیلومتری مرز لبنان را تخلیه کند.
پیش از این دستور رسمی، خبرهایی درباره خروج سه چهارم جمعیت صهیونیست منطقه الجلیل در شمال فلسطین اشغالی منتشر شده بود. براساس این خبرها، بیش از 400 هزار شهرکنشین بدون وجود دستور رسمی و به دلیل هراس از گسترش درگیریها از منطقه خارج شده بودند. اعلامهای رسمی و خبرهای موجود درخصوص ترک شهرکهای صهیونیستنشین، نشان میدهند طوفان الاقصی ضربهای قاطع به سکونت اشغالگران در فلسطین اشغالی وارد آورده است. با این حساب، حضور جمعیتی صهیونیستها در نیمه جنوبی فلسطین اشغالی تقریبا در معرض نابودی قرار گرفته و حضور آنها در شمال نیز بهشدت تضعیف شده است. صهیونیستها پیش از این به دنبال تقویت حضور خود در منطقه کمجمعیت جنوب برای افزایش عمق راهبردی و همچنین افزایش جمعیت در شمال برای برگرداندن موازنه جمعیتی این منطقه که ساکنان فلسطینی زیادی دارد، به سمت خود بودند.
با ایجاد شرایط جدید، صهیونیستها بیش از پیش در نوار ساحلی مرکزی که از حیفا تا تلآویو کشیده شده متمرکز شدهاند.