فرزین کریمی، استاد تاریخ هنر: همگام با هنگامه حرکت اسبهای چابک مسلمانان به جغرافیای آسیا، اروپا و آفریقا، افزونبر بیرق فتوحات در سه قاره، هویتی تمدّنی و زیباییشناختی و هنری نیز لاجرم در این عرصه و زمین بازی جابهجا میشود. هنری مبتنیبر اصولی منحصربهفرد و خاص بر حول محور معجزه پیامبر مسلمانان، قرآن، که خط در آن جایگاهی همچون مرکز پرگار دارد، در نقطه مقابل هنر مسیحی شمایلگرا. دورتر از دالانهای پرحاشیه و تاریک لابی رانت قدرت، در ژرفای اندیشه سلطان سلیم و شاهاسماعیل، در زیر آسمان قاهره مزیّن به هنر فاطمی تا مسجد حسن ثانی در کازابلانکا، از سانتاصوفیای ایاصوفیهشده تا درخشش الحمراء، هر جا که کاویده شود، مسلمانی نقوشی را بر پیکره هنر تراش داده و هستند خاندانهایی از دیروز هنوز تا امروز هجری و میلادی در نصف جهان زیست میکنند که چهار سده است بر بستر کاشیها، قدرت نرم هدیه میدهند و این راه را تا پایتخت سرخ شیعه، کربلا نیز درنوردیدهاند. میرعماد باید که تاج سروری بر سر گذارد در کنار امامیها، عباسیها، هرویها، جوهریها و چلبیها. هنر اسلامی هنوز هم خلق میشود، تازهترین نمونهاش مسجد تکسیم استانبول در شعاع هویّتی سکولار، نزدیکتر از همیشه به تندیس آتاتورک و یاران، تا هنر و دورانها شانهبهشانه بایستند اما نه چشم در چشم، اینجا تا برج گالاتا و گالریهای مدرن در کوچه پسکوچه محله پِرا راهی نیست و تاریخ در رفتوآمد است مثل آن تراموای قرمزرنگ، آری همیشه راهی هست به سوی آفرینش زیبایی، فارغ از دعواهای سیاسی مثل نبرد دیپلماتیک دوباره گشودن ایاصوفیه برای نمازگزاران میان ترکیه و یونان.
هنرمند عرقش را از روی پیشانی پاک میکند و خود را میراثدار میداند؛ چه در استانبول یونانی، رومی، هلنی و اسلامی، چه در اصفهان شیعی، چه در مسجد قُل شریف کازان گذرکرده از کمونیسم پساتزاری، چه در سیسیل مسیحی اسلامی و یا آندلس که رویای دریانوردان آینده اسپانیولی را میبیند که برای سدههای متمادی بعد از افول پرچم سبز، بیرق سرخ و زرد را بر فراز کشتیها به اهتزاز درآوردهاند.
به یاد بیاوریم در عصر همزمانی عثمانی صفوی، نقاشان چگونه مینیاتورهای پرسحر را به هزینه کمسو شدن دیدگان خلق کردهاند و در جغرافیایی به عرض هرات تا اسلامبول آن دوران، رخبهرخ پرسپکتیو و پرترههای ونیزی، درخشیدهاند و حسرت را نصیب شیشهگران مورانو کردهاند.
به یاد میآوریم آن زمان که هنوز مفاهیمی چون دولت ملّتها تراش نخورده بودند، شاهدمثال آن در قرن شانزده میلادی به میانه حکمرانی گورکانیان، شیبانیان، صفویان و عثمانیان، از شبهقارّه هند تا آسیای میانه و خاورمیانه تا بالکان، فقط چکاچک شمشیرها نبوده، که میراثی ناملموس نیز، زاده میشده و در ضمیر ناخودآگاه نسلهای هنوز نیامده مانند سفرههای آب زیرزمینی، سپرده تاریخ میشده تا روزگارانی سواری در هنر بیاید و پرچمدار زیبایی شود تا ما نیز سهم خود را در آفرینش به تاریخ پرداخت کنیم.
ندایی میآید؛ از مسجدالاقصی رو به کعبه نماز به جای آور. در چرخش سمبلیک کالبد، هر سو که بودهایم، با ما زیبایی زیست کرده، مفتخریم و وامدار و تقدیمکننده میراثی بدون ادعا به مالکیت آن که میهمانیم در این سفر و میزبان اوست که حس میشود؛ اما دیده نه.