امام خمینی 6 خرداد 60 و در دیدار با نمایندگان با لحنی عتابآمیز خطاب به مسئولان کشور پیرامون اختلافها و دعواهای سیاسی آنها، گفت: «هی نگویید که «ملت با من است»، «ملت با من است». ملت با اسلام است. نه با من است و نه با شما و نه با دیگری. من اگر یک کلمهای برخلاف اسلام بگویم، همین ملت میریزند و من را از بین میبرند. ملت اسلام را میخواهد. ملت شخص نمیخواهد. شخصپرست نیست ملت. ملت میخواهد که قوانین اسلام در این مملکت پیاده بشود. ملت روحانیت را به تبع اسلام میخواهد. اگر خداینخواسته روحانی هم برخلاف اسلام (عمل) بکند، آن هم یک ساواکی است. فرقی نمیکند. بدتر از ساواکی هم هست! این معناها را از گوشهایشان بیرون کنند آقایان که این مردم دیگر از جمهوری اسلامی کنار رفتهاند. خیر، شماها کنار رفتهاید. شما خودتان را علاج کنید. مرضهای باطنیتان را علاج کنید که ننویسند که این مملکت دیگر رفته از بین. این مملکت از بین نرفته؛ و این جمهوری اسلامی هم سر جای خودش هست؛ و این مردم هم دنبال جمهوری اسلامی هستند؛ و این مردم هم از مجلس، مادامیکه مجلس بر طریق اسلام باشد، و از دولت، مادامیکه دولت بر طریق اسلام باشد، و از رئیسجمهور، مادامیکه رئیسجمهور در طریق اسلام باشد، طرفداری میکنند. هرکدامتان بلغزید، مردم دیگر از شما طرفداری نمیکنند. برای اینکه مردم اسلام را میخواهند. این خیالها را از کلههایتان بیرون کنید که الان اگر وضعی بشود، مردم دیگر آن مردم نیستند. مردم اسلام را میخواهند. تا آخر هم میخواهند. هی ننشینید و بگویید که مردم چه شدهاند؛ مردم دیگر مایوس شدند؛ مردم کذا شدند. نخیر، مردم از اسلام مایوس نمیشوند. کارهای ما هم هرکدام فاسد است، میگویند کار تو فاسد است، ولی ما جمهوری اسلامی را میخواهیم. من همیشه میل دارم که همه طبقاتی که هستند، همه کسانی که در صحنهها حاضر هستند، همه با هم بنشینند اصلاح کنند مسائل را... شما به بنبست رسیدید! اشتباه میکنید. مملکت اسلام که به بنبست نمیرسد. همین مردم، همین پیرزنها و پیرمردها و جوانها و بچهها، از این بنبستها بیرون میآوردند این مملکت را. شماها به بنبست رسیدید، میگویید خب، چه بکنیم؛ بگذارید اسلام نباشد تا ما باشیم! بگذارید ایران نباشد، شما ایستادهاید تا پای اینکه ایران نباشد! دست بردارید از فضولیها! برای خدا کار بکنید. برای خدا آرامش بگیرید. برای خدا دعوت به آرامش بکنید. برای خدا توی سر هم نزنید. قانون معین شده است. نمیشود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط میکنی قانون را قبول نداری! قانون تو را قبول ندارد. نباید از مردم پذیرفت، از کسی پذیرفت، که ما شورای نگهبان را قبول نداریم. نمیتوانی قبول نداشته باشی. مردم رای دادند به اینها، مردم 16 میلیون تقریبا یا یک قدری بیشتر رای دادند به قانون اساسی. مردمی که به قانون اساسی رای دادند، منتظرند که قانون اساسی اجرا بشود؛ نه هرکس از هر جا صبح بلند میشود، بگوید من شورای نگهبان را قبول ندارم، من قانون اساسی را قبول ندارم، من مجلس را قبول ندارم، من رئیسجمهور را قبول ندارم، من دولت را قبول ندارم. نه! همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید، ولو برخلاف رای شما باشد. این مردم بیچاره همهچیز را قبول دارند؛ این من و شما هستیم که هر جا برخلاف مصلحت ما باشد، اساس را میگوییم قبول نداریم. هر جا هرکس برخلاف من است، این اصلا مسلمان هم نیست و هر که بر وفق من است، اگر شمر هم باشد، این ابوذر است! این یک مطلبی است که در باطن ذات هرکس هست. اصلاح کنید خودتان را. در باطن ذات همه هست که آن که با من خوب است، خوب است؛ و آن که با من بد است، بد. نه آنکه به حسب حکم خدا خوب است و به حسب واقع خوب است، نخیر، آنی که با من خوب است، آن میزان است. آن قانون میزان است که برای من باشد.»
دسترسی سریع
اخبار این صفحه