نویسنده: عاطفه جعفری، روزنامهنگار
مترو در ایستگاه پانزده خرداد که متوقف میشود، بوی حلوا مثل هرسال تا پایین ایستگاه حس میشود. حتی پشت ماسکهایی که همه بر صورت زده هم میتوان این بوی خوب را بهخوبی استشمام کرد. مترو را بهسمت بازار بالا میآیم. جمعیت مثل هرسال نیست و خلوتتر است. خانمی که کنار خیابان درحال پختن حلواست و ماسک بهصورت دارد از کسانی که دورش هستند میخواهد با فاصله بایستند و مسائل بهداشتی را رعایت کنند. خودم را معرفی میکنم و میپرسم چند سال است که به اینجا میآید؟ نگاهی به صورتم میکند و درحالی که حلوا را بههم میزند، میگوید: «فکر کنم 10 سال است. البته امسال بهخاطر شرایط فقط خودم آمدم اما دخترم و عروسهایم هم قرار شد در خانه حلوا بپزند و پخش کنند چون همهمان از همین مراسم حاجت گرفتیم. اما خودم آمدم چون اعتقاد دارم که باید حلوایم را همینجا بپزم و پخش کنم.»
زمان ریختن شربت حلوا شده است و میخواهد که برایش این کار را انجام دهم. شربت را که درون آرد میریزم بخاری بلند میشود و همه صلوات میفرستند. حالا دیگر حلوا آماده شده و درون ظرف میکشد تا پخش کند. اگر سالهای قبل بود همان درون قابلمه حلوا پخش میشد اما خب شرایط باعث شده مردم رعایت کنند و بهدور از ازدحام حلوا بپزند.
برخی سابقه «حلواپزون» بازار تهران را تا 100 سال قبل میدانند ولی قول معروفی است که این آیین از 25 سال قبل پررنگتر شده است و میگویند: «چند متر بالاتر از حسینیه کربلاییها، در کوچه امیرچترچی منطقه گلوبندک خانهای است که بنا به روایاتی، پدر خانواده منبرنشین و روضهخوان بوده است.بنابر گفته برخی قدیمیهای محل، حدود 25 سال پیش در چنین روزی در این خانه حلوا میپختند، بعد از آنکه پدر و مادر خانواده فوت میکنند، فرزندان برای سروسامان دادن به وضعیت خانه برخی اسبابهای کهنه را دور میریزند که منبر هم جزء این وسایل بوده؛ اما هربار که آن را از خانه خارج میکردند، دوباره بهنحوی به داخل خانه برمیگشته؛ بعد از آن، فرزندان، خانه و منبر را وقف میکنند.
بعد از این هم مراسم حلواپزی چندینبار در داخل خانه برگزار شد، اما بهدلیل آتشسوزی، پخت حلوا به داخل کوچه و بعد از آن خیابان و چهارراه گلوبندک کشیده میشود و از 25 سال قبل تا بهامروز این رسم ادامه دارد.عابرانی هم که برای مراسم عزاداری به حسینیه کربلاییها میآیند تا عطر حلوای داغ را استشمام میکنند، دور حلواپزون حلقه میزنند. رسم بر این است که نیت کنند و هفت قابلمه حلوا را هم بزنند و از هفت حلوا بخورند تا سال آینده که حاجتروا شدند، خودشان به جمع حلواپزان این خیابان بپیوندند. اما روایت دیگری هم وجود دارد، قدیمیهای محله سنگلج براین باورند این مراسم بیش از ۱۰۰ سال قدمت دارد و برای نخستینبار ازسوی مادری که فرزند بیمار داشته، انجام شده است. مراسم حلواپزون که در گذر زمان نهتنها فراموش نشده، بلکه هرسال به تعداد شرکتکنندگان آن افزوده میشود.»
دختری جوان همراه با همسرش و پسری سهساله درحال پخش حلوا هستند، جلو میروم و از چرایی پخش حلوا میپرسم و دختر میگوید: «سال گذشته پسرم مریض شد، مریضیای که همه از او قطع امید کردند. مادرم اینجا برایش نذر کرد و خدا را شکر به لطف امامحسین(ع) و علیاصغرش پسرم خوب شد. برای همین امسال بههمراه هم آمدیم و تا زمانی که زنده باشم این کار را انجام میدهم و هرسال روز تاسوعا حلوا میپزم.»پیرزنی کنار دیوار نشسته است و چند بسته جلویش گذاشته. داخل بستهها را که نگاه میکنم، آرد و روغن و زعفران و درکل ملزومات حلواست. میپرسم میخواهید حلوا درست کنید؟ سری تکان میدهد و میگوید: «هرسال اینجا حلوا میپختم. پنجسال پیش حاجت گرفتم و پسرم که گرفتار اعتیاد شده بود خدا را شکر حالا خوب است و برای همین برای ادای نذرم به اینجا میآیم اما امسال چون دیدم شرایط اینطور شده مواد اولیه درستکردن حلوا را گرفتم، چند بسته کردم تا به مردم بدهم و خودشان درست کنند. البته در خانه هم پختم ولی خب ترجیح دادم بهجای اینکه خودم درست کنم امسال اینطور به دست مردم برسد و انشاءالله که خدا هم قبول میکند.»کم نیستند آدمهایی که حاجت گرفتهاند و برای ادای نذرشان آمدهاند. از کسانی که دلشان فرزند میخواسته و حالا حاجتشان را گرفتهاند تا کسی که مریض داشته یا کسانی که برای ازدواجشان نذر کردهاند و حالا حاجت گرفتهاند. اما شاید جالبترین نذری که امسال با توجه به شرایط دیدم نذری بود که پیرمرد و پیرزنی انجام داده بودند. آنها ماسک و الکل با خود آورده بودند و به همه کسانی که آنجا بودند ماسک و الکل میدادند. میگفتند پسر و عروسشان دکتر هستند و این روزها در بیمارستان مشغول بهکارند. پیرزن میگفت: «از اسفندماه بچههایم حسابی سرشان شلوغ است و اصلا آنها را ندیدم جز در همین گوشیها. برای سلامتیشان نذر کردم و به اینجا آمدیم. امسال ماسک و الکل آوردیم تا انشاءالله سال بعد این مریضی رفته باشد و بتوانیم با خودشان به اینجا بیاییم و حلوا بپزیم.» پیرزن به اینجای صحبتش که میرسد گریهاش میگیرد و همسرش او را آرام میکند و میگوید: «روزهای سختی را میگذرانیم. ما همین یک فرزند را داریم و همه جانمان به او بسته است، اما این شرایط باعث شده اصلا او را نبینیم. همسرم خیلی به پسرمان وابسته است. کاش این ویروس میرفت و همه ما یک نفس راحت میکشیدیم. خیلی نگران عزیزانمان هستیم. وقتی شنیدیم چنین مراسمی وجود دارد آمدیم هم نذر امسالمان را با ماسک و الکل بدهیم هم اینکه برای سال آینده نذر کنیم.»
اینجا همه از حسین(ع) میگویند، بهنحوی متوسل به او شدهاند تا کمکشان کرده و مشکلشان را حل کند. درست مثل هیاتها و مراسمی که امسال جور دیگری برگزار شد، مراسم حلواپزون گلوبندک هم امسال متفاوت بود و با رعایت پروتکلها برگزار شد. باشد که سال آینده همان جمعیت همیشگی که برای پختن حلوا به اینجا میآمدند جمع شوند و دیگر خبری از کرونا نباشد و بیدغدغه کنار هم بایستیم و برای حسین(ع) عزاداری کنیم.