ساسان فاطمی، پژوهشگر موسیقی و استاد دانشگاه در کتاب «پیدایش موسیقی مردمپسند در ایران» در فصل طبقهبندی موسیقیهای شهری اینگونه مینویسد: «در مرکز کشور، جایی که شهرهای بزرگی مثل اصفهان، شیراز و تهران وجود دارند و هر سه شهر به نوبت از چهار قرن پیش تا امروز پایتخت کشور بودهاند، موسیقی روستایی تقریبا به کلی ناپدید شده است، اما سنت موسیقایی شهریای وجود دارد که میتوان آن را مردمی نامید. موسیقی مطربی تهران از آن جمله است و این مورد به احتمال خیلی قوی، از موارد موسیقی مردمیای است که حاصل سادهسازی نظام موسیقی کلاسیک است» و دسته موسیقی روحوضی را زاده موسیقی مطربی و مختص تهران میداند. او در فصل «یک گونه سبُک شهری» چند تصنیف مطربی ثبت شده در کتاب ژوکوفسکی را مثال میآورد؛ بهعنوان نمونه:
«روی ناشسته چو ماهش نگرید
ابرو پیوسته کمانش نگرید
چشم بیسرمه سیاهش نگرید
گریه دارم چه براق، چه براق
میره به شهر عراق
میآره اسب و یراق
پیشت پیشتش نکنی، دوست دارمش، میمیرم از غمش»
و مینویسد: «به این ترتیب میتوان تصوری کمابیش روشن از کارگان مطربها پیش از اینکه در دستههای روحوضی سازماندهی شوند به دست آورد. آنها، سوای موسیقیسازی که درباره آنها تقریبا هیچ اطلاعی نداریم، تصنیفهایی میخواندهاند که ویژگیهای تصانیف موسیقیدانان درباری و چرندیات لوطیها در آن به هم آمیخته بوده است. این تصانیف، هم شعر عروضی داشتهاند و هم شعر غیرعروضی که آزادانه و بدون طرح فرمی مشخص به دنبال هم میآمدهاند. اینگونه تصنیف و نیز تصانیف خیابانی، مطمئنا جایی در نوبت دستگاه که در اصل فرم عالی اجرای موسیقی توسط موسیقیدانان سرشناس درباری بوده است، نداشتهاند. احتمالا پارهای از این تصانیف پس از ظهور روحوضی نیز هنوز، تا مدتی، در کارگان مطربها حضور داشتهاند، اما به تدریج جای خود را به ترانههای رادیویی در این کارگان دادهاند. مرتضی احمدی آوانگاری برخی از آنها «الستون و ولستون»، «ریزه میزه»، «مینا ناز داره»، و «دم گاراژ» را آورده است.»











