کتاب «جریانشناسی فکری ایران معاصر» از جمله تلاشهای متاخر در حوزه جریانشناسی است. این کتاب که در ابتدا مجموعه سخنرانیهای حجتالاسلام خسروپناه درباره این موضوع بود، در سال 1384 با عنوان «جریانهای فکری ایران معاصر» توسط انتشارات وثوق به صورت مکتوب منتشر شد و حوزه دانشجویی شهید بهشتی نیز آن را در قالب دیویدی منتشر کرد. کتاب در سال 1388 مجددا مورد تحقیق و تدوین قرار گرفت و نهایتا تحت عنوان «جریانشناسی فکری ایران معاصر» توسط انتشارات مؤسسه فرهنگی حکمت نوین اسلامی منتشر شد.
کتاب مورد بحث در یک مقدمه، یک پیشگفتار، 9گفتار و در 404 صفحه تدوین شده است. در گفتار اول کلیاتی در مورد جریانشناسی و رویکرد کلی کتاب حاضر به مخاطب ارائه شده است و در گفتارهای بعدی به ترتیب جریانهای «عقلانیت اسلامی»، «سنتی»، «مکتب تفکیک»، «تجددستیزی سنتی»، «تجددستیزی فلسفی»، «فرهنگستان علوم اسلامی»، «سنتگرایی» و «روشنفکری» مورد تبیین، تحلیل و نقد قرار گرفته است.
نویسنده در پیشگفتار کتاب، جریانشناسی فکری را یک ضرورت غیرقابلانکار بهخصوص برای «مسئولان و شخصیتهای فرهنگی» دانسته و از عدم آشنایی این دو گروه با این مباحث گله کرده است.
خسروپناه در گفتار اول، جریانشناسی را چنین تعریف میکند: «جریانشناسی عبارت است از شناخت منظومه و گفتمان، چگونگی شکلگیری، معرفی موسسان و چهرههای علمی و تاثیرگذار در گروههای فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی.» او در جای دیگری مینویسد: «مسئولان فرهنگی و فکری کشور بدون شناخت و آسیبشناسی جریانهای گوناگون نمیتوانند وضعیت فکری و فرهنگی کشور را مدیریت کنند.»
خسروپناه در این گفتار با برشمردن نقاط افتراق اثر حاضر به لحاظ محتوا و روش با آثاری چون «جریانها و سازمانهای مذهبی- سیاسی ایران» نوشته رسول جعفریان و «جریانشناسی فرهنگی بعد از انقلاب» تدوین شده زیر نظر سیدمصطفی میرسلیم، توجه به چهار مولفه «زیستنامه رهبران»، «مبانی»، «ارکان» و «لوازم» جریانهای فکری معاصر را از ویژگیهای این کتاب قلمداد میکند و در جای دیگری هدف اصلی از معرفی مهمترین جریانهای فکری معاصر و بیان «مولفههای تاریخی»، «اصول و مبانی اندیشه»، «شخصیتهای اصلی و تاثیرگذار»، «محتوای جریان» و «نقد آسیبشناسی آنها» را گامی برای مهندسی فرهنگی کشور عنوان میکند. او روش مورد استفاده برای شناخت جریانهای فکری معاصر را «استقرایی» عنوان کرده و معتقد است میتوان با به وجود آمدن جریانهای جدید، گروهها و جریانهای دیگری را به این مجموعه افزود.
مولف پس از ارائه کلیات در گفتار اول، در گفتار دوم «جریان عقلانیت اسلامی» را مورد بحث و بررسی قرار داده است، جریانی که زمینهساز پیروزی انقلاب اسلامی بوده است. مولف میافزاید که امام خمینی(ره) و آیتا... خامنهای در راس رهبری این جریان قرار دارند و مهمترین اصول این جریان عبارتند از: 1- خدامحوری، 2-رئالیسم معرفتی، 3- عقلانیت مستقل، 4-[اعتقاد به] جامعیت اسلام، 5-[التفات به] میراث گذشته اسلام شیعی، 6- توجه به نسبت دین و مدرنیته، 7-اعتقاد به منطق فهم دین و عدم تفسیر به رای، 8- اعتقاد به علم و توسعه کوثری و 9- تاکید بر معنویت دینی.
گفتار سوم «جریانشناسی فکری ایران معاصر» در مورد «جریان سنتی» است. جریان سنتی بیش از هر نهاد دیگر به نهاد روحانیت مرتبط است و به لحاظ مصداق، این دو عنوان بر یکدیگر تطبیق دارند. جریان سنتی دربردارنده بسیاری از اصول جریان عقلانیت اسلامی است بهگونهای که میتوان جریان عقلانیت اسلامی را زاییده، اصلاح و تکمیل شده جریان سنتی دانست.
چیستی و کارکرد و گونهشناسی روحانیت (نسبت روحانیت با مدرنیته، سیاست و معرفت دینی) از دیگر عناوین این گفتار است. در مبحث پایانی گفتار دوم، «اصالت دادن به کارکردهای موقعیتی»، «عدم تعین مولفههای دینشناسی سنتی»، «فقدان فلسفههای علوم اسلامی»، «روششناسی دینپژوهی سنتی»، «فقهمحوری به جای دینمحوری»، «تجمدگرایی در ساختار علوم اسلامی» و «ابهام و اجمال در بیان مفاهیم سنتی» به عنوان محورهای اساسی آسیبشناسی جریان سنتی مطرح شدهاند.
در گفتار چهارم جریان «مکتب تفکیک» مورد توجه قرار گرفته و مولف محترم سه دوره فکری را برای این جریان در نظر گرفته است. دوره نخست با میرزای اصفهانی و شاگردش میرزامحمود حلبی آغاز میشود. ساختار فکری این جریان در دوره دوم توسط شاگردان میرزای اصفهانی از جمله آقامجتبی قزوینی و میرزاجوادآقای تهرانی صورتبندی شده و به وسیله استاد محمدرضا حکیمی معرفی میشود. دوره سوم مکتب تفکیک نیز با تلاشهای استاد سیدان جهت تبیین مولفههای اساسی این مکتب محقق میشود.
در این گفتار، ابتدا محورهای اندیشه دوره اول و دوم مکتب تفکیک مطرح شده و سپس مورد نقد قرار میگیرد و پس از آن تبیینی از دوره سوم ارائه شده و پس از آن به آسیبشناسی این دوره نیز پرداخته میشود.
مباحث گفتار پنجم و ششم مکمل یکدیگرند. مولف ویژگی اصلی جریان تجددستیز را اعتقاد به تعارض دین و مدرنیته یا شرق و غرب عنوان میکند و با تقسیمبندی این جریان به دو گروه «تجددستیز سنتی» و «تجددستیز هایدگری» به طرح و نقد مولفههای اصلی این دو در گفتار پنجم و ششم میپردازد. در گفتار ششم «سیدفخرالدین شادمان» به عنوان اولین کسی که به صورت تئوریک به گفتمان «تجددستیزی حداقلی» روی آورد معرفی میشود و پس از او دیدگاه اشخاصی چون «سیداحمد فردید»، «جلال آلاحمد»، «داریوش شایگان» و «رضا داوریاردکانی» به عنوان میراثداران تجددستیزی فلسفی بررسی میشوند.
گفتار هفتم به فرهنگستان علوم اسلامی قم اختصاص دارد؛ موسسهای که اکنون با سیدمحمدمهدی میرباقری شناخته میشود و پس از انقلاب توسط استاد سیدمنیرالدین حسینیهاشمی تاسیس شد. نویسنده کتاب دو مولفه اصلی تفکر منیرالدین هاشمی -که باعث شده بود او از اندیشه عقلی و نقلی رایج در حوزه فاصله بگیرد- را اعتقاد به «دین جامع» و اعتقاد به «کارآمدی دین» عنوان میکند. از نظر استاد منیرالدین هاشمی کارویژه حوزه علمیه برای نیل به علم دینی بر سه مؤلفه استوار است: 1- حکمشناسی اسلامی، 2- موضوعشناسی اسلامی و 3-روش اسلامی موضوعشناسی.
فرهنگستان علوم اسلامی به جهتداری علوم مدرن معتقد است و به همین خاطر ضرورت تولید «منطق روش» از «فلسفه شدن» را پیشنهاد میکند تا به وسیله آن «مهندسی توسعه اسلامی» صورت گیرد.
خسروپناه با توضیح عناوین «فلسفه شدن»، «اصالت فاعلیت» و «جهتداری علوم» در نهایت به آسیبشناسی مبانی تفکر فرهنگستان علوم اسلامی قم میپردازد.
مولف در گفتار هشتم جریان سنتگرایی را مورد بازخوانی قرار داده است؛ جریانی که توسط رنه گنون فیلسوف فرانسوی تاسیس شد و سپس به وسیله آناندا کوماراسامی، فریتهوف شووان، تیتوس بوکهارت، مارتین لینگز و... توسعه یافت. در این گفتار به 6 مولفه اصلی به عنوان اصول سنتگرایی اشاره میشود: 1- حکمت خالده یا فلسفه جاودانه، 2- وحدت متعالی ادیان، 3-کثرتگرایی دینی، 4-گرایش به عرفان و تصوف، 5- انتقاد از غرب و دنیای مدرن و 6-اعتقاد به علم و هنر قدسی در برابر علم و هنر مدرن.
خسروپناه در ادامه این گفتار به بررسی و نقد تفکر سیدحسین نصر به عنوان نماینده اصلی این جریان در ایران پرداخته است.
در گفتار پایانی کتاب جریان روشنفکری مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. ابتدا دورههای 6گانه تاریخ فلسفه غربی مورد اشاره قرار میگیرند و پس از آن تحلیلی تاریخی از روند شکلگیری جنبش روشنگری در اواخر قرن هفدهم و هجدهم ارائه میشود. پیش از ورود به بحث روشنفکری در ایران، اصول و مبانی عصر روشنگری اروپایی در چند محور خلاصه میشود: 1- تصور طبیعت به مثابه یک مکانیسم جبری، 2-بحث درباره خداوند همچون فرضیهای قابل بحث و 3- انسان، همچون موجودی که به مدد عقل کمالپذیر است.
نویسنده معتقد است که روشنفکری به صورت متاعی وارداتی از غرب وارد جامعه ایران شد. در این میان دیدگاه جلال آلاحمد و علی شریعتی در تعریف روشنفکری و روشنفکر ارائه میشود. به اعتقاد مولف در گفتمان روشنفکری دو دغدغه اساسی بارز بود. یکی تشخیص نوعی انحطاط و عقبماندگی و دیگری ارتباط دینداری و سنت با تجدد و مدرنیته.
گونهشناسی چهارگانه از فضای روشنفکری ایرانی مبحث بعدی از گفتار پایانی کتاب است. پس از این بخش، چیستی، ادوار تاریخی، طبقهبندی و دورههای روشنفکری لیبرال در ایران مورد بررسی قرار میگیرد و شخصیتها و اندیشههای «روشنفکری لیبرال متقدم»، (فتحعلی آخوندزاده، میرزا یوسفخان مستشارالدوله، میرزا حسینخان قزوینی، میرزا ملکمخان ناظمالدوله، ملا عبدالرحیم طالبزادهتبریزی، میرزا آقاخان کرمانی، محمدعلی فروغی و سیدحسن تقیزاده) و «روشنفکری لیبرال متاخر» مورد ارزیابی قرار میگیرند. آسیبشناسی روشنفکری دینی تجددگرا و روشنفکری در نگاه مقام معظم رهبری عناوین پایانی گفتار آخر کتاب را تشکیل میدهند.