عاطفه جعفری، خبرنگار گروه فرهنگ: میگفت: «انگار امسال فرق دارد، قرار است خیلی از بچههای جدید شعر بخوانند یا کسانی که در این چند سال شعری نخواندهاند.» با هم صحبت میکنند و صدای سروصدا و همهمه حیاط را برداشته است. گاهی هم با ورود فردی جدید، سلام و عیلکها تازه میشد. دوباره همان صحبتها و اینکه چه کسانی امسال شعر میخوانند. نیمه رمضان برای شعرا انگار رنگ و بوی دیگری دارد. جمع شدن در حیاط حوزه هنری و گپوگفت و بعد هم رسیدن به حسینیه امام خمینی و سرآمدن انتظاری برای چند ساعت گفتن از شعر. برخی چهرهها را برای اولین بار میدیدم و انگار این اولین بار دیدن با همان حرفهایی که شنیده بودم مطابقت داشت و نتیجهاش حتما ترکیب متفاوتی از شعرهایی است که قرار بود بشنویم.
چهرههای آشنا
میلاد عرفانپور میخواهد که همه جمع شوند تا چند نکته را بگوید. بالای پله میرود و شروع به حرف زدن میکند و از نظمی میگوید که امسال برای جلسه در نظر گرفتهاند، تا شماره صندلیها که هر کسی روی همان شمارهای بنشیند که در دستش قرار دارد و کمی از جلسه سال گذشته و بینظمیهای که وجود داشت. کمکم همه به سمت اتوبوسها میروند. برخی از شاعران جوان در حال تمرین شعرخوانی هستند و با اجرا برای دوستانشان سعی میکنند استرسشان را دور کنند. چون باید کارتم را در ورودی حسینیه میگرفتم زودتر رسیدم و با چند نفر از بچههایی که برای روایت این برنامه آماده بودند، وارد شدیم. حسینیه تقریبا هنوز خلوت بود و چند نفری از شعرا رسیده بودند. قرار بود نماز اینجا خوانده شود و بعد هم افطار. کنار صندلیای که برای آیتالله خامنهای گذاشته بودند، میزی قرار گرفته بود و روی آن کتابهای شاعران بود تا ایشان ببینند. کمکم حسینیه شلوغ شد و چهرههای آشنا را میدیدم. علی موسویگرمارودی، افشین علا، حامد عسکری، حمیدرضا برقعی، محمدمهدی سیار، محمدکاظم کاظمی، محمدعلی مجاهدی و... در حال نگاه کردن به اطراف بودم که صدای صلوات در حسینیه پیچید و رهبری وارد شدند و سلام و علیک گرمی با کسانی که در صف اول بودند، کردند و روی صندلی نشستند. میلاد عرفان پور و دادمان، رئیس حوزه هنری آن جلو کنارشان قرار گرفتند و یک به یک اسم شاعران را از روی کتابها میخواندند تا جلو بروند و کتابشان را معرفی و بعد هم تقدیم کنند.
از لطف پدر
فاطمه عارفنژاد، لیلا حسیننیا، فاطمه افشاریان، امید مهدینژاد، محمود حبیبیکسبی، عاطفه جوشقانیان و... ازجمله شاعرانی بودند که نامشان خوانده شد و کتابهایشان را به رهبری دادند و چند کلامی صحبت کردند. هر کدام که برمیگشتند، میپرسیدم که چه گفتند و شنیدند. فاطمه افشاریان از پدرش یاد کرده بود و کتابش که سال گذشته در نمایشگاه کتاب رونمایی شده بود را تقدیم کرده بود. عاطفه جوشقانیان سلام پدرش را رسانده بود و تعریف کرد: «به آقا گفتم میخواستم قبل از اینکه شعرم را در جلسه بخوانم یک رباعی هم بخوانم. اجازه میدهید رباعی را الان بخوانم؟ ایشان تایید کردند و من هم خواندم:
رودیم و همیشه بیقرار آمدهایم
اشکیم و دوباره سوگوار آمدهایم
از لطف پدر همین برایم کافی است
ما گریهکن حسین بار آمدهایم»
نزدیکترین صندلی
صدای اذان بلند میشود و صفها مرتب تا نماز خوانده شود. دو نفر کنارم با هم صحبت میکنند یکی شاعر و یکی از نیروهای اورژانس که معتقدند این نماز با نمازهای دیگر فرق دارد و دختر شاعر میگوید: «من یک سال صبر میکنم و منتظرم تا نیمه رمضان برسد به عشق همین نماز و دیدار.» نماز تمام میشود و همه به سمت دیگر حسینیه میروند که سفرههای افطار پهن شده است. باز هم خانمها دنبال جایی میگردند که نزدیکتر به صندلی رهبر باشند، مثل رسم این چند سال صندلیشان نزدیک سفره خانمها است. موقع خوردن افطار دادمان با رهبری صحبت میکند و انگار گزارشی میدهد. حرفهایشان تمام میشود و از دور فاضل نظری را میبینم که نزدیک میشود و خوشوبشی میکنند و خندهای که بر چهره فاضل و رهبری نشسته است نشان از خوشحالیشان بعد از مدت طولانی است که به دیدار رسیده.
باید سلام مادر را میرساندم
دختری روبهرویم نشسته و کمی بیقرار است، انگار میخواهد کاری انجام بدهد و نمیداند درست است یانه، حتی افطارش را هم درست نخورده. یک دفعه از جایش بلند میشود و به سمت صندلی آقا میرود. پنج دقیقهای صحبت میکند و با گریه برمیگردد، میخواهیم تعریف کند که چه گفته و شنیده. کمی آب میخورد و میگوید: «مادرم مریض احوال است. وقتی متوجه شد که به اینجا میآیم، خواست تا حتما سلامش را برسانم و بخواهم برایش دعا کنند. ایشان هم بعد از شنیدن حرفهایم، دعا کردند و خواستند تا من سلامشان را به مادرم برسانم.» خوشحال بود از کاری که برای مادر انجام داده بود.
سرمست از گرفتن انگشتر
رضا یزدانی شاعر موقع افطار نزدیک صندلی رهبری شد و این طور روایت کرد:«ظهر به جواد موگویی زنگ زدم که امشب دارم میرم به دیدار آقا با شاعران. خیلی دلش شکست و گفت: هر کسی 4 بیت شعر گفته میره به دیدار آقا. اما من تا به حال یه بارم ایشان را ندیدم. اگه رفتی به آقا بگو نمیشه خصوصی خدمت شون برسیم؟
بهش گفتم می خوام کتاب «رازهای سازمان» ت که امیرکبیر چاپ کرده است را به دست ایشان برسانم. بعد از افطار از بین محافظ ها برای آقا دست تکان دادم، گفت بیا جلو ببینم. چه کارداری؟ گفتم: آقای موگویی سلام رسوندن. گفتن: کی؟ گفتم: آقای موگویی. گفتن: آهان. آقای موگویی.
معلوم بود خوب میشناسن. گفتم از طرفش یکی از کتاب هایش را آوردم اما نذاشتن داخل بیارم. گفتند: تحویل دادی کتاب و؟ گفتم می رسونم خدمت تون.
بعد از جلسه در حالی که سرمست از گرفتن انگشتر بودم. یک هو دیدم جواد تو بغل آقاست. گفت: سلام آقا موگویی هستم. آقا گفتند: به به آقای موگویی. اتفاقا موقع افطار با یه بنده خدایی داشتیم درباره شما صحبت می کردیم.»
تقریبا یک به یک به سمت بالا میروند تا برنامه شروع شود. اما از این طرف هم کنار صندلیشان دیگر جایی نبود و خانمها از یک طرف و آقایان از طرف دیگر، میخواستند تا عرض ارادتی کنند. پلهها را به سمت بالا میرویم و اینجا دیگر صندلیها شماره دارد و هر کسی باید روی صندلی خودش بنشیند. چند صندلی هم آن آخر گذاشتهاند برای آنهایی که شمارهای ندارند. یکی از آن صندلیها را انتخاب میکنم و مینشینم. تقریبا هیچ چیزی از جلو نمیبینم برای همین صبر میکنم تا همه در جایشان قرار بگیرند. چند صندلی خالی دیدم و همراه با یکی از بچههای خبرنگار جایمان را عوض کردیم تا بهتر ببینم.
شروعی دوباره
حدود ساعت 8، قاری شروع به خواندن قرآن کرد و بعد از تمام شدن کنار رهبر قرار گرفت و ایشان هم از مدل تلاوت و سورهای که خوانده بود تعریف کردند. امیری اسفندقه و علیرضا قزوه، مجریان جلسه بودند. مسئولان و مدیران فرهنگی در این جلسه زیاد نبودند؛ محمدمهدی اسماعیلی، وزیر ارشاد ؛ حجت الاسلام قمی، رییس سازمان تبلیغات و وحید جلیلی قائم مقام صداوسیما و مهدی رمضانی دبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی از جمله مدیران این جمع شاعرانه بودند. اسفندقه با شعری جلسه را شروع کرد. علی موسویگرمارودی اولین شاعری بود که شعرخوانی را شروع کرد و ابتدا گفت: «بنده برای غزه و فلسطین شعر گفتهام اما چون قصیده به کار بنده نزدیکتر است امشب میخواهم شعری را بخوانم که اواخر سال 1398 که کرونا آمده بود بنده توسلی به حضرت رضا(ع) کردم و این شعر را سرودم:
«ای پاره جسم و جان پیغمبر
در شرح مکارمت سخن قاصر...»
شعرخوانیاش که به اتمام میرسد، رهبری طیبالله انفسکم میگویند و بعد هم میگویند در بخشی از شعر که شما کلمه خشم را گذاشتید، اگر آن خشم را به لطف تبدیل کنید بهتر است، چون آن بیماری هم لطفی در شکل بلا بود.
سفر از قم به هند
محمدعلی مجاهدی شاعر بعدی است که دعوت به شعرخوانی میشود و قبل از آن رهبری میگویند، این آقای مجاهدی را بنده از وقتی دبیرستان میرفتند میشناسم. پدرشان جزء علمای بزرگ قم بودند. مجاهدی عرض ارادتی میکند و میگوید: «امشب میخواهم یک غزل به سبک هندی بخوانم:
مثل هر قصه که تأویل خودش را دارد
این غزل شیوه تحلیل خودش را دارد
عشق، متنی است که پرحاشیهتر از او نیست
گرچه هر قصه اباطیل خودش را دارد»
بعد از تمام شدن شعر که تحسین آیتالله خامنهای را در پی داشت، ایشان گفتند این بیت آخر از همه بهتر بود. شما از هند یک سفر زیارت به قم کردید.
تخیل زیبا در شعر
مائده هاشمی اولین شاعر زنی است که شعر میخواند و به گفته خودش غزلی دفاع مقدسی را
«چند بالشت چید دور و برش، تختخوابش شبیه سنگر شد
دور این سنگر از عروسکهاش، آنقدر چید تا که لشگر شد
دید خالیست دست دشمن او، چند تا موشک از مقوا ساخت
خواست بازی کند ولی کم کم، جنگ یک جنگ نابرابر شد»
شعرش که به پایان رسید رهبری با تحسین بسیار شعر گفتند: «چه ظرافت و تخیل زیبایی در شعر داشتید. همینها میتواند چهرههای جدیدی از شعر باشد.»
آنها عقلشان نمیرسد!
پروفسور آذرمیدخت صفوی، رئیس انجمن استادان هندوستان میهمان دیگر این مراسم بود و بعد از اینکه نوبت به صحبتش رسید، گفت: «سلام و درود عرض میکنم خدمت رهبر معظم ایران که اینقدر در شعر و ادب ذوق دارند. من بسیار خوشحالم که اینجا هستم و با چشم خودم این ذوق شعری شما را دیدم که با تسلط اشعار را تصحیح هم میفرمایید که این نشان از شخصیت متفاوت شماست. کاش در کشورهای دیگر هم رهبران اینقدر به شعر توجه میکردند...» به اینجای صحبتهای این استادی هندی که رسید، رهبری گفتند: «آنها عقلشان نمیرسد.» همین کلام باعث خنده جمع شد. صفوی حرفهایش را ادامه داد و گفت: «دلم میخواست شعری از حافظ در این جلسه بخوانم اما فراموش کردم. اما باید بگویم آقای قزوه همه را در هندوستان شاعر کردند.» رهبری بعد از صحبت او گفتند: «مایه خوشحالی ماست که فارسیدوستانی داریم و به وجود آنها و انگیزههایی که دارید افتخار میکنیم.»
شعری برای هیا، کودک فلسطینی
طیبه عباسی شعرش را به هیا کودک فلسطینی که قبل از شهادت با نقاشی وصیتی کرده بود و همه وسایلش را بخشید تقدیم کر دو خواند:
«خوب میداند شهادت تازه آغاز حیات است
آخر نامه الیه راجعون را مینویسد
سالهای بعد پیروزی معلم روی تخته
نام او را در میان بهترینها مینویسد»
رهبری بعد از شعرخوانی او گفتند: «آفرین، خیلی خوب، بهجا و مطابق با نیاز زمان و جامعه بود.»
پدرم مثل کوه محکم بود
ندا نوروزی شاعر دیگر بود که ابتدا سلام همکاران آتشنشانش را رساند و بعد هم شعری را در مورد اقتصاد و وضعیت روز خواند، شعری که به پدرش تقدیم کرد:
«با غم روزگار سر میکرد
پدرم مثل کوه محکم بود
زندگی را برای ما میخواست
سهمش از روزگار خوش کم بود»
رهبری بعد از شعرخوانی این شاعر گفتند: «مهم این است که در شعرهای خانمها که گاهی نگاه میکنم، شعرهای خانوادگی زیاد است. خانمهایی که برای همسرشان شعر گفتند، برای پدرشان شعر گفتند، برای فرزندشان شعر گفتند، برای برادر شهیدشان شعر گفتند، این خیلی رایج شده. بسیار کار خوبی است.»
شاعران افغانستانی و شعرهای محکم و رسا
چند شاعر افغانستانی در این دیدار شعرخوانی داشتند، ازجمله ع سیدحکیم بینش. بعد از شعرخوانی او، رهبری شعری خواندند:
«ز بس نازک مزاجم ناز گردون برنمیدارم
من آن شاخم که نکهت بار سنگینی است بر دوشم»
این شعر باعث شد تا همه ایشان را تشویق کنند و علیرضا قزوه فکر کرد که این شعر سروده رهبری است اما ایشان در جواب گفتند: «این شعر یک شاعر افغانستانی است که 50 سال پیش برایم خواندند و من همین چند روز پیش این را برای یکی از دوستان خواندم.» محمدکاظم کاظمی قرار نبود شعر بخواند اما تا نام شاعران افغانستانی آمد که شعر بخوانند، رهبری اشاره کردند، یعنی آقای محمدکاظم کاظمی شعر نمیخوانند و همین حرف باعث شد او پشت میکروفن قرار بگیرد و غزلی کوتاه بخواند که به گفته خودش، در آستانه برافتادن حکومت قبلی در افغانستان و حکومت جدید بود که این شعر را میسراید:
بهزودی قدرت بیقدرتان تسلیم خواهد شد/ به جایش دولت بیدولتان تحکیم خواهد شد
جهان در قرن نو بر صفحه تقویم میرقصد/ وطن آماده برگشتن تقویم خواهد شد
نصیب مردمان تخت سلیمان و دم عیسی/ نصیب ما همان چاقوی ابراهیم خواهد شد
به قانون خدا نان حلالی بود مردم را/ که آن هم با قوانین بشر تحریم خواهد شد
قرانی مانده از قرنی غریبی در کف ملت/ که بین دزد خوب و دزد بد تقسیم خواهد شد
به تنظیمات اصلی بازمیگردد بشر آخر/ و روی حالت «بل هم اضل» تنظیم خواهد شد
خدا میگوید آن چیزی که من گفتم نشد انسان/ ملک میگوید آن چیزی که ما گفتیم خواهد شد»
رهبری بعد از شعرخوانی او شعرهایش را رسا، بلیغ و گویا دانستند و گفتند: «ایشان شاعر بسیار خوبی هستند و همیشه توصیفهایی از کشورشان را با زبان رسا و بلیغ میسرایند. هم لفظ و هم موضوع بسیار خوب است.»
آقای علا شعر نمیخوانند؟
دیگر به آخر مراسم نزدیک شده بودیم حدودا 6 ساعت بود که شاعران در انتهای خیابان کشوردوست در دیداری صمیمانه در حال شعرخوانی بودند اما هیچکس خسته نبود. مجری دو سه نام را بهعنوان اسامی پایانی میخواند که شعر بخوانند و جلسه تمام شود، اما آیتالله خامنهای با خنده گفتند: «پس آقای افشین علا چطور؟» علا هم شعری که برای مادرش سروده بود را میخواند و بعد قرعه به نام محمدمهدی سیار میافتد که او هم چند رباعی را میخواند و حالا نوبت به شنیدن میرسد. توصیههایی که حتما برای اهالی ادبیات راهگشا خواهد بود.
ترجمه کار مهم و سخت دولت است
ایشان شعر را رسانهای تاثیرگذار دانستند و گفتند: «شعر رسانهای مهم و تاثیرگذار در دوران جنگ رسانهای است. در این عرصه باید از میراث کمنظیر شعر و ادب فارسی بهعنوان رسانهای قدرتمند و اثرگذار و نافذ به بهترین وجه استفاده شود و پیامهای دینی، تمدنی، ایرانیگری و ایستادگی و شجاعت به افکار عمومی دنیا منتقل شود. این جلسه نباید جلسهای زینتی باشد بلکه ضروری است امتداد داشته باشد و با دنبال کردن مطالبی که در آن مطرح میشود به تامین مقاصد و اهداف مورد نظر در زمینه اعتلای شعر کمک شود.» شاید مهمترین صحبت ایشان را باید ترجمه آثار ایرانی مخصوصا شعر دانست که تاکید کردند: «شعر خوب باید در معرض استفاده افکار عمومی دنیا قرار بگیرد، بنابراین باید نهضت ترجمه ایجاد شود تا اشعار با نثر شاعرانه، گویا و قوی در اختیار دیگران قرار گیرد که این کار مهم و سخت، کار دولت است.»
دیدار شاعران در رمضان 1403 هم به پایان رسید. دیداری که مانند دیدارهای قبلی بود و نبود. شاعرانی که از اقصی نقاط کشور آمده بودند تا شعر بخوانند و نکات شخص اول کشور را در مورد شعرشان بشنوند. اینجا در حسینیه امام خمینی، همزمان با 15 رمضان، دیداری برگزار شد که جنسش متفاوت از دیدارهای این حسینیه بود و هست.