انتشارات علمی و فرهنگی؛
قصه پرغصه انتشارات علمی و فرهنگی بسیار فراتر از دعاوی و جنجال‌ها و دعواهای رسانه‌ای گاه و بیگاه نام‌هایی است که روزی روزگاری بر مسند مدیرعاملی بوده‌اند یا تعطیلی چاپخانه‌ای با آن ظرفیت و وسعت و اعتراض کارکنان و صدها مساله دیگر که تیر خلاص را بر پیکره آن نشانده و در بازه چند سال اخیر آن را به این ورطه کشانده است.
  • ۱۴۰۲-۱۲-۰۷ - ۰۱:۲۸
  • 90
انتشارات علمی و فرهنگی؛
نسبت امر فرهنگ با نافرهنگ
نسبت امر فرهنگ با نافرهنگ

عباس سهیلی، خبرنگار: قصه پرغصه انتشارات علمی و فرهنگی بسیار فراتر از دعاوی و جنجال‌ها و دعواهای رسانه‌ای گاه و بیگاه نام‌هایی است که روزی روزگاری بر مسند مدیرعاملی بوده‌اند یا تعطیلی چاپخانه‌ای با آن ظرفیت و وسعت و اعتراض کارکنان و صدها مساله دیگر که تیر خلاص را بر پیکره آن نشانده و در بازه چند سال اخیر آن را به این ورطه کشانده است. مساله، امر فرهنگ و مهجوریت آن در نسبت با قدرت و سیاست و نگاه ماکسیمالیستی و مینی‌مالیستی است که بدترین انتخاب‌ها را بر حسب تمایلات جناحی ویرانگر رقم زد و ریل علمی و فرهنگی با آن سابقه درخشان چاپ و نشر را از مسیر رو به جلوی آن منحرف کرد تا به‌تدریج به حال و روز کنونی دچار شود. راه‌اندازی شعبه فرانکلین در ایران به دنبال سیاست‌های فرهنگی اصل 4 ترومن متفاوت از سایر شعبه‌های فرانکلین در دیگر نقاط دنیا بود؛ چراکه راه خود را در آن برهه از فرانکلین آمریکا جدا کرد و توانست با نبوغ و درایت متولی آن همایون صنعتی‌زاده، راه مستقلی را در کوران دهه 30 در پیش گیرد و با بهره‌گیری از چهره‌های درخشان وادی قلم و ترجمه میراث و گنجینه تاریخی، ادبی و هنری این مرز و بوم را در قالب مجموعه‌های درخشانی با عناوین گوناگون منتشر کند و ترجمه شاهکارهای ادبیات جهان را به دست خوانندگان ایرانی برساند و در سه حوزه ادبیات، فلسفه و تاریخ صاحب اسم و رسم شود تا بر غنای گنجینه و میراث فرهنگی ایران بیفزاید و پس از انقلاب نیز همچنان با انتخاب مناسب و بجای آثار برای انتشار و بازچاپ مجموعه‌های پیشین پرتقاضا و مرجع تا اواسط دهه 80 تقریبا به حیات پویای خود ادامه دهد تا جایی که میزان تولید آثار در این برهه از جهت کمی قابل قیاس با دوران فرانکلین پیش از انقلاب نیست و دقیقا مساله علمی و فرهنگی از اینجا آغاز می‌شود که از نیمه دوم دهه 80باشعارها و پروپاگاندای چاپ پرتیراژ و تعهد به چاپ محتواهایی بی‌کیفیت اغلب بدون ارزیابی دقیق با تیراژی بیش از 1000 عنوان که تا همین اواخر هم پس‌لرزه‌های آن هنوز بر پیکره علمی و فرهنگی و درگیری در مسائل حقوقی و الزام به چاپ آن عناوین رعشه‌انداز بود، آغاز مسائل عدیده دیگری را رقم زد که گستره آن در اسناد بازرسی از این انتشارات نیز موجود است و ذکر ابعاد آن تقلیل اصل ماجراست. بی‌شک پول بی‌حساب کتاب و بی‌زبان نفت که از قبل چاپ دفترچه‌های تامین اجتماعی نصیب این انتشارات می‌شد یکی از دلایل فاجعه‌باری بود که رسالت اصلی تولید و بازچاب کتاب بسیار کمتر از دوران پیش محو و زوال گنجینه کهن و میراث باارزش این نشر را به دنبال داشت و بدون توجه به اقتصاد فرهنگ، انتشارات را از احیای بسیاری از عناوین مهم بی‌نیاز کرده بود تا به‌تدریج از گردونه نشر حذف شوند و خوانندگان مشتاق در جست‌وجوی آن به نسخه‌های غیرقانونی چاپی زیرپله‌های ظهیرالدوله رجوع کنند تا گمشده خود را بخوانند. این‌گونه بسیاری از عناوین درخشان چه از دوران فرانکلین و چه از دوران علمی و فرهنگی از دیگر نشرها یا بساط دستفروشان کنار خیابان سردرآورد و این نشر پرآوازه باید درگیر دعوای حقوقی با این ناشر و آن ناشر و فرآیند قرارداد آثار و شکایت به ارشاد می‌شد تا شاید بخشی از آنچه را از دست رفته بود به منزله هویت خود بازگرداند. این جریان افول و سراشیبی در اثر سوءانتخاب مدیران و عدم تشخیص مدیران حزبی سازمان تامین اجتماعی از تاریخچه علمی و فرهنگی و در واقع بی‌اهمیتی امر فرهنگ تا آنجا پیش رفت که جعل تاریخی بی‌سر و ته و جهت‌دار طی دوره متولیانی بدون کوچک‌ترین سررشته از نشر و ترجمه و سیر انتشارات، همه حیات و فعالیت عمده آن به دوران پیش از انقلاب منحصر شود و جز اندک صفحاتی مبهم و مواردی محدود که انکارناپذیر بود، به نیمه دوم حیاتش آن‌گونه که باید نپردازند و این تاریخ جعلی با قوت تمام همچنان از افتخارات معرفی می‌شود، یعنی دقیقا همان روندی که در طراحی موزه کذایی پر از اشتباه و بدون سیر خاص انتشارات هم دیده می‌شود غیر از این اتفاقات عجیب‌وغریب که در واقع حاصل مناسبات قدرت و سیاست و نگرشی چنین خوار و حقیرانه به عرصه فرهنگ بود. کدام رخداد فرهنگی در این انتشارات رخ داد که به نفع جامعه کتابخوان کشور اتفاق افتاده باشد؟ مجموعه‌های درخشانی که هنوز با چاپ سربی پیشین و با همان سبک و سیاق ظاهری پیش بدون بازخوانی و غلط‌گیری و به‌روز شدن هرازگاه به اقتضا بود یا نبود کاغذ تولید می‌شد یا نمی‌شد و همان میراث بازمانده نیز در یک سرقت شبانه به طرز دردناکی زینک‌هایش بر باد رفت و معلوم نشد به کجا رفت تا تار و پود علمی و فرهنگی از هم بگسلد. کدام نظارت و پیگیری از سوی متولیان سازمان تامین اجتماعی انجام شد تا ببینند نتیجه انتصاب‌های اشتباه آنها به چه فاجعه‌ای انجامیده است و اصلا آیا حیات علمی و فرهنگی در فضای فرهنگی جامعه و در بده‌بستان‌های سیاسی و پاداش خوش‌خدمتی دادن به اصحاب حزبی کوچک‌ترین اهمیتی داشت؟! نسخه‌های قدیمی کتاب‌ها و اسناد بازمانده که اعتبار نشر بود در استخر معروف ریخته شود یا نشود؛ کتاب تقی پورنامداریان تجدید چاپ شود یا نشود؛ مجموعه گزیده سخن پارسی ویراسته و تجدید شود یا نشود؛ تاریخ علم سارتون از زیر خروارها خاک بیدار شود یا نشود؛ مجموعه تاریخ هنر ایران احیا شود یا نشود؛ ترجمه‌های دریابندری ویرایش و بازچاپ شود یا نشود؛ ترجمه رکورددار تعداد بالای چاپ نهج‌البلاغه شهیدی که افتخار پرمتقاضی این نشر بوده، با هیبتی شکیل و برازنده و درخور آن چاپ شود یا نشود؛ تاریخ فلسفه به خانه اصلی‌اش بازگردد یا بازنگردد و هزاران نمونه دیگر، برای کدام متولی سازمان تامین اجتماعی یا مسئول عرصه فرهنگ از سطح کلان گرفته تا خرد مهم و دغدغه بوده است که اگر بود، کار به چنین فضاحت‌هایی نمی‌کشید و اصولا کجای این عرصه فراخ فرهنگی دیده‌اید مسئولی پاسخگوی عملکرد خود بوده است و مورد مطالبه جدی و بازخواست قرار گیرد که به راستی و بنا بر اصطلاح خودتان با پول و امکانات بیت‌المال (در این مورد پول کارگر بنا به اذعان خود متولیان) چه کردید؟ جز آن که بدنه ادبی و فرهیختگان قلم به دست کشور از وصول مطالبات خود سرخورده و مایوس شده و عطای علمی و فرهنگی را به لقایش ببخشند و اغلب آنها در روزگار کهولت در تنگدستی و فقر چشم از جهان فرو بندند یا خوانندگان به کتاب‌های دست چندم روی آورند و از محتوایی غنی محروم شوند و... با این همه توصیفات، دردناک‌تر از اینها آن است که دم از شعارهایی بس خنده‌دار مانند محتوای عمیق بزنیم یا انتظار داشته باشیم جامعه کتابخوان ما هم مثل جامعه ژاپن که در انتظار کتاب‌های موراکامی جلوی آن نشر صف می‌کشیدند، صف بکشند؟!
خواهی نخواهی بسیار کسان از ادیب و مترجم و اندیشمند با گرایش‌های متفاوت فکری در این انتشارات صاحب تالیف بوده و هستند؛ از ادیب سلطانی، اخوان‌ثالث، جواهرکلام، انوار، زریاب‌خویی، عسکری‌پاشایی، آل‌احمد، فرخزاد، فرزانه، خرمشاهی، لنگرودی گرفته تا آیت‌الله حسن‌زاده‌آملی و الهی‌قمشه‌ای و هزاران نفر دیگر و این ویژگی برجسته میراث برای نشری با قدمتی بیش از 70 سال است که برای چند نسل از ایرانی‌ها محتوا تولید کرده است و طبیعتا نمی‌توان آن را نادیده گرفت یا حذف کرد. در ادامه همان رویکرد صفر و صدی و حذف آن بخش هویتی دیگر نشر، این بار به نظر می‌رسد اخیرا بنا بر همان وادادگی حزبی و بی‌توجهی به امر فرهنگ و در راستای تلاش برای حفظ صندلی ریاست، صرف نظر از همه آیاها و اما و اگرها و با حمایت‌های نگاهی که تنگ‌نظرانه به کل تاریخ فرهنگی این نشر می‌نگرد و قائل به حذف نقطه آغاز است، با وجود تمام پیش‌بینی‌ها از امروز این نشر عامدانه تیر خلاص بر پیکره این نشر نیمه‌جان زده شد که روزگاری در فضای فرهنگی کشور جریان ساز بود و با ناکارآمدی مدیرانش که نمود آن تا آخرین فرآیند از زنجیره کتاب‌سازی در علمی و فرهنگی و افت کیفی و کمی تولید به‌شدت قابل مشاهده است آن پیکره در حال احتضار بر امواج بی‌تدبیری همچنان شناور در بهت افراد مطلع از حال و روز و آگاه به آن سابقه درخشان شناور مانده است. نمودهای آن نه در تعطیلی چاپخانه است و نه در اعتراض کارکنان، بلکه در سکون و بی‌تفاوتی در فضای فرهنگ عمومی نسبت به آنچه رخ می‌دهد است و از دست رفتن بخشی از هویت فرهنگی که هنوز ارزش آن برای بسیاری ناشناخته است.
عرصه نشر به افرادی نیاز دارد که با درک درست از نیاز جامعه کتابخوان و فضای فکری و فرهنگی جامعه ضرورت‌های چاپ در داخل کشور را تشخیص دهد و بعد از آن به بازار رقابت بین‌المللی بیندیشد. در مناسبات فرهنگ و قدرت بدیهی است این قدرت است که سیطره‌اش را بر امر فرهنگ مستولی می‌کند تا جایی که فرهنگ منفعل و سرخورده سر به چاه ویل فرو برد و گویی همان حکایت فیلم «کوهستان آبی» است؛ «سوسو» نویسنده‌ای که نسخه دست‌نویس آخرین داستانش با نام «کوهستان آبی» یا تیان شان را برای چاپ به یک انتشاراتی کهن و بزرگ تحویل می‌دهد، به دنبال پیدا کردن آن دست‌نویس که در انتشارات گم شده می‌بیند در این انتشارات که البته نمادی از جامعه است هر کسی به کار فردی خود مشغول است، درحالی‌که از رسالت اصلی خود غافل بوده حتی در آن حین که قرار است مترو از زیرساختمان فرسوده و پوسیده انتشارات رد شود و هیچ کس متوجه آن نمی‌شود و این بنا در پایان و در درگیری میان جشن و شادی انتشاراتی‌ها به فجیع‌ترین شکل فرو می‌ریزد. این بنا، همان بنای فرهنگ ذیل سیطره ایدئولوژی چپ و پوپولیسم و لمپنیسمی و فرهنگ توده‌ای برآمده از آن بود. همگان را به دیدن این فیلم که به طرز عجیبی به اوضاع این سال‌های اخیر علمی و فرهنگی بسیار شبیه است برای دقایقی دعوت می‌کنم تا نتایج مخرب این نگاه ماکسیمالیستی و مینی‌مالیستی را در عرصه فرهنگ به تماشا بنشینند.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰