عاطفه جعفری، خبرنگار:«علیرضا رفت سراغ بچهها. نشست روی زمین و فاطمه را بوسید. طوبی را بوسید. موهایشان را بویید. اولین بار بود که بچهها سر کاسه آب و سینی قرآن غوغا نمیکردند. علیرضا کنار حمیدرضا دوزانو شد. موهایش را نوازش کرد. زل زده بود به چهره معصومانه غرق خوابش. لبهایش میجنبید. گفتم حتما دارد برای پسرش دعا میخواند. ماندنش کنار بالش حمیدرضا طولانی شد. صدای بوق ماشین آمد. ساعت پنج شده بود. چادرم را سر کردم. هر دو پاورچین از پلهها پایین رفتیم. دستش را از دستم بیرون کشید. میخواستم نگهش دارم. چشم در چشم شدیم. نه صحبتی، نه وداعی، نه حتی سفارشی که «مواظب خودت باش»، «تو هم مواظب خودت و بچهها باش»، مرد تنومند من داشت میرفت. »
روایت کتاب همین قدر دوستداشتنی و شیرین است. کتاب «خاتون و قوماندان» روایتی است عاشقانه و زیبا از زندگی شهید مدافع حرم، ابوحامد لشکر فاطمیون، علیرضا توسلی، از زبان همسرش.
شهید علیرضا توسلی(ابوحامد) در سال ۱۳۶۳ به ایران آمد و در حوزه علمیه شهر اصفهان به کسوت طلبگی روی آورد. بعد از مدتی به قم رفت و یادگیری دروس عالی حوزه را پی گرفت. مدتی به افغانستان رفت و در کنار مجاهدان با گروه طالبان جنگید. باز به ایران بازگشت و در ۱۰ سال آخر عمرش به کارگری ساختمان مشغول بود. با شروع روزهای پرالتهاب دمشق و حلب راهی سوریه شد تا جهاد را در این سرزمین ادامه دهد. او اعتقاد داشت اسلام، بدون مرز است و باید همیشه آماده جهاد بود. این شهید، پایهگذار لشکر فاطمیون در ۲۲ اردیبهشت سال ۹۲ بود که هسته اولیه این لشکر با حضور او و ۲۲ نفر از افغانستانیها شکل گرفت.
دوستان ابوحامد، تعریفهای زیادی از او میکنند و به گفته خودشان اگر بخواهند این خاطرات را منتشر کنند، حتما چندین جلد کتاب میشود. بلال رزمنده لشکر فاطمیون است و در مورد ابوحامد میگوید: «همیشه بعد از هر عملیاتی که انجام میشد چند روزی ابوحامد را نمیشد بهراحتی پیدا کرد، حتما باید دنبالش میگشتیم. برایم جای تعجب بود که آخر کجا میرود، چه کار میکند؟ بعدها که شناختم از حاجی بیشتر شد یا به قول معروف خودمانیتر شدیم جواب سوالم را پیدا کردم، حاجی همیشه بعد از هر عملیات به عیادت رزمندههای مجروحی که در بیمارستان بستری بودند میرفت و جویای حالشان میشد. این کار تا آخرین روز که رزمندهها در بیمارستان بودند ادامه داشت، کاری که شاید از کمتر فرماندهی سر بزند.»
کتاب «خاتون و قوماندان»، به جای اینکه به سراغ دوستان ابوحامد برود، همسرش را انتخاب کرده، کسی که در تمام لحظات در کنار او بوده و روایتش ناب و خواندنی است.
مریم قربانزاده، نویسنده این کتاب در گفتوگویی که با «تسنیم» داشته است در مورد انتخاب زندگی این شهید و روایتی که همسر شهید داشته است، میگوید: «روایت زندگی شهدا و رزمندگان از زبان همسران و مادران آنها، درواقع تاکیدی است بر بُعد اجتماعی جنگ. این مساله ربطی به نوع جنگ ندارد، هم میتوان این قضیه را در جنگ تحمیلی جست و دنبال کرد و هم در زندگی رزمندگان و شهدای مدافع حرم و... . پرداختن به این وقایع و زندگی رزمندگان و شهدا از دریچه نگاه زنان، کاری است در جهت ارائه درست تاریخ.
در دهههای اخیر آثار متعددی با تمرکز بر روایت از شهامتها، رشادتها و شهادتهای مردانه منتشر شده که البته باید گفت همین میزان نیز قطرهای است از دریا، اما با این حال به نظر میرسد که جای روایتهای زنانه در میان این آثار خالی است. با وجود آنکه زنان نقش تعیینکنندهای در مواجهه با هر یک از این وقایع داشتهاند، مانند جنگ تحمیلی یا ماجرای سوریه و... ، روایتهایی که از آنان داریم کافی و کامل نیست. معتقدم قسمتهای اجتماعی جنگ درباره زنان باید شفاف و روشن، بدون هیچگونه اضافهگویی دیده و روایت شود. زنان در این وقایع یک هویت حماسی و رزمی دارند، اگرچه تفنگ به دست نگرفتند اما در جبهه جنگ بودند. اگر رزمندگان دلگرم به حضور آنها نبودند، نمیتوانستند اینقدر پرصلابت در میدان رزم حاضر شوند. تلاشم همواره در «خاتون و قوماندان» این بود که این اصالت و هویت را حفظ کنم.
اگر بخواهیم بهعنوان نمونه بررسی کنیم، باید از جنگ تحمیلی یاد کنیم. جنگی که هشت سال طول کشید و در این مدت، اقشار و افراد مختلفی را درگیر خود کرد. زنان نیز بهعنوان یک بخش از جامعه ایرانی با این واقعه درگیر شدند. ما با طیف گستردهای از زنان در جریان جنگ تحمیلی مواجه هستیم که هرچند تحصیلات خاصی نداشتند، اما توانستند به بهترین شکل ممکن یک نسل را تربیت کنند. اگر نگاه کلانتری به ماجرا داشته باشیم، باید بگوییم که این زنان، قهرمانان جنگ هستند؛ بنابراین باید چگونگی نقشآفرینی و تاثیرگذاری آنها در این برهه تاریخی ثبت شود. جغرافیای جنگ فقط تا پشت خاکریزهای جبهه نبود، بلکه تا شهرها و روستاهای دورتر کشور نیز کشیده شد. در این جبهه، زنان حرف اول را میزدند. آنها ضمن قوتقلب بخشیدن به همسران و فرزندان خود، نقشهای دیگری را نیز در این مسیر ایفا میکردند؛ از اداره یک خانواده گرفته تا بزرگ کردن فرزندان و به دوش کشیدن مسئولیتهای سنگین در دوران سخت اقتصادی و...»
برخی از صفخات کتاب، یادآور کتاب «چهل نامه کوتاه به همسرم» نادر ابراهیمی است و اگر کسی این کتاب را خوانده باشد، با خواندن خاطرات همسر شهید ابوحامد حتما یاد کتاب نادر ابراهیمی میافتد: «سلام، صد سلام به نازنین دلبرم و مهربان همسرم و مونس تنهاییم. سلامی که از عمق جان یک عاشق بیقرار و از رگ رگ جانم حرکت کرده و از نوک قلم شکستهام بر جاده کاغذ سرازیر میگردد. هدیه به پیشگاه کسی که بیش از حد دوستش دارم و بهانه زندگیام میباشد. او که چراغ کاشانه من است …اگر از حالم بپرسی چنین است: تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت، جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت. اگر خواهی بدانی که چه میکنم چنین است: خیال روی تو در هر طریق همره ماست، نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست. دعای من در حق شما این چنین است: … تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد، وجود نازکت آزرده گزند مباد. سلامت همه آفاق در سلامت توست، به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد. و اینکه: حسن تو همیشه در فزون باد، رویت همه ساله لالهگون باد. اندر سر ما خیال عشقت، هر روز که باد در فزون باد. هر سرو که در چمن درآید، در خدمت قامتت نگون باد. دیگر عرضی نیست، به خداوند میسپارمت همسرت علیرضا.»
رهبر معظم انقلاب، تقریظی را بر این کتاب نوشتهاند که قرار است روز جمعه این تفریظ در مشهد رونمایی شود. نویسنده کتاب درمورد این تقریظ میگوید: «مسرت و شادمانیام را نمیتوانم با دوستانم شریک نشوم. از دفتر حضرت آقا تماس گرفتند و پیام انگیزهبخش و شادی آفرینشان را به حقیر رساندند؛ حضرت آقا فرمودند سلام ایشان را به شما برسانیم و پیامشان را بگوییم: از خواندن کتاب خاتون و قوماندان لذت بردم. چه کار خوبی کردید که این حوادث را ثبت کردید.»
شاید پایانبندی این گزارش را باید از همسر شهید بگذاریم که در بخشی از کتاب و نامهای که برای همسرش نوشته است، میگوید: «روز تولد تذکری است برای انسان؛ تذکری تکاندهنده. باشد که هر زمان همانند این روز برایمان بیدارباشی باشد. آری حامد عزیزم. چند ماهی است که خداوند، آنچنان توفیقی داده است که بتوانی توشه ازدست رفته چند سال پیش خود را نیز کامل کنی و با کولهباری از عمل صالح و ایمان به سویش روی. و راهی که تو در آن گام نهادی، راهی است که مسافتش به سیرتت مربوط میشود؛ که اگر تو حجاب را از روی این دل برداری، در این راه، در کوتاهترین مدت و در کمترین مسافت به مقصد خواهی رسید. و تو در آنجایی هستی که بسیار چون تو اکنون در آن سوی حجابند و چه عارفانه در این راه رفتند. آن سوی حجاب رفتن را مراحلی است که تو اکنون در پایان پیمودن آن مراحل به سر میبری و چه زیباست که دعای من در مورد تو و دعای همه درمورد شما مستجاب شود.»