یادی از عباسعلی براتی‌پور که نامش در بین شعرای ایرانی ماندگار شد
عباسعلی براتی‌پور در سال 1322 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به انجام رسانید و در رشته ریاضی دیپلم گرفت. در سال1341 به استخدام نیروی هوایی درآمد.
  • ۱۴۰۲-۰۲-۰۶ - ۲۳:۲۱
  • 00
یادی از عباسعلی براتی‌پور که نامش در بین شعرای ایرانی ماندگار شد
خدمتگزار شعر
خدمتگزار  شعر

عاطفه جعفری، خبرنگار:عباسعلی براتی‌پور در سال 1322 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به انجام رسانید و در رشته ریاضی دیپلم گرفت. در سال1341 به استخدام نیروی هوایی درآمد. از اواخر دوران تحصیل در دبیرستان به شعر و شاعری پرداخت، پس از پیروزی انقلاب‌اسلامی رسما و به‌طور جدی به سرودن شعر همت گماشت و با شرکت در مجالس و محافل ادبی فعالیت خود را گسترش داد. او زمانی هم دبیر جلسات حوزه هنری تبلیغات اسلامی و عضو شورای شعر این حوزه بود. 
نخستین مجموعه شعر او با عنوان «بهت نگاه» در سال 1369 منتشر شد. «وعده دیدار» گردآوری اشعار درباره امام زمان(عج)، «کتیبه شکیب»‌ گردآوری اشعار درباره جانبازان، «سینای سبز عشق» گردآوری اشعار درباره جانبازان، «با شقایق‌ها برادر» گردآوری گزیده اشعار جانبازان شاعر، «عطش عشق» گردآوری مجموعه شعر عاشورایی، «داغ تشنگی» گردآوری اشعار ویژه کنگره بین‌المللی امام‌خمینی(ره) و فرهنگ عاشورا، «سوار مشرقی» گردآوری اشعار درباره امام زمان(عج)، «در ساحل علقمه» گردآوری مجموعه رباعی درباره حضرت عباس(ع)، «ماه در فرات» گردآوری مجموعه غزل درباره حضرت عباس(ع)، «بر جبین صبح» گردآوری اشعار درباره غدیر، «زیتون و زخم» گردآوری اشعار درباره فلسطین و سه مجموعه شعر «چشم بیمار»، «غم دلدار» و «بر تربت خورشید» درباره رحلت امام‌خمینی(ره) عنوان برخی آثار براتی‌پور محسوب می‌شوند. 
در حوزه شعر به سبک کلاسیک کار می‌کرد، 13 سال اجرای مراسم دیدارهای نیمه‌رمضان شعرا با رهبری را برعهده داشت؛ برای همین اجراها بود که یک‌بار از «فرهیختگان» به‌سراغش رفتیم و با او گفت‌وگویی داشتیم و بخشی از خاطرات این سال‌های اجرایش را ثبت کردیم. این شاعر دوست‌داشتنی همین چند روز پیش به‌دلیل سکته قلبی از دنیا رفت. به این بهانه سری به دنیای این شاعر زدیم که سرشار از خاطرات بود. 

  از اعزام به آمریکا تا ثبت شعر در حوزه دفاع مقدس 
براتی‌پور، کارمند نیروی هوایی بود و برای آموزش به آمریکا اعزام می‌شود، تا آموزش فنی ببیند، سال‌ها بعد به یکی از چهره‌های شناخته‌شده شعر دفاع مقدس تبدیل شد. خودش درمورد این موضوع گفته بود: «شعر را از دوران دبیرستان شروع کرده بودم و زمانی که به استخدام نیروی هوایی درآمدم شعر را رها نکردم، اما چندان هم برایم جدی نبود، اما بعد از پیروزی انقلاب احساس می‌کردم باید همه ما شاعرانی که دیدگاه‌های انقلابی داریم وارد عرصه شویم. این‌طور بود که سال 60 وارد حوزه هنری شدم و با دوستان و شاعران انقلاب کنارهم برای انقلاب سرودیم، طبیعتا در زمان جنگ هم این سروده‌ها رنگ‌وبوی دفاع مقدسی به خود گرفتند و مسیرمان را ادامه دادیم.» 
یکی از حسرت‌هایش همیشه این بود که نتوانست به خط مقدم جبهه برود، چون در تهران فرمانده قسمت‌های الکترونیک نیروی هوایی بود. او گفته بود: «دستگاه‌های ارتباطی و مخابراتی را تهران می‌فرستادند تا ما تعمیر کنیم و دوباره بفرستیم. نمی‌توانستم کار را رها کنم و به خط‌مقدم بروم. اما برای تبلیغات از طرف حوزه هنری چندباری به مناطق رفتیم. احساس وظیفه‌ای داشتم که باید انجام می‌شد، به‌هرحال ما نظامی بودیم و این فضا را بیشتر احساس می‌کردیم. با تمام وجود باید از میهن دفاع می‌کردیم؛ چه در خط مقدم و چه به‌صورت تبلیغات باید رزمندگان را تشویق می‌کردیم. یادم هست اولین‌باری که برای تبلیغات به مناطق عملیاتی اعزام شدیم برای رزمندگان اشعار حماسی خواندیم و تاثیرش را روی آنها حس می‌کردیم.» 
او خاطره‌ای هم از آزادسازی خرمشهر داشت و درباره آن گفته بود: «درست یادم هست در بیمارستان بستری بودم. به‌دلیل کار و فشارهای عصبی ناراحتی معده پیدا کرده بودم. در اتاقی که بستری بودم یک جانباز دیگر هم بود که او را از جبهه آورده بودند. او را که دیدم، گفتم باید مرخص شوم تا جا برای مجروحان جنگ باشد. آزادی خرمشهر آغاز پیروزی‌ها بود. وقتی خرابی‌ها را می‌دیدم متاثر می‌شدم. بعد از آزادی خرمشهر هم در مسجد خرمشهر شعرخوانی گذاشتیم. واقعا آن حس‌وحال غیرقابل‌وصف بود. حس رزمنده‌ها و مردم شهر بی‌نظیر بود. ما تجهیزاتی نداشتیم، حالا به قدرتی رسیدیم که موشک می‌سازیم. همه با دست خالی و کمک خدا بود. به‌قول امام، خرمشهر را خدا آزاد کرد و ما خیلی شعف داشتیم بابت این اتفاق.» 

  جریان شکل‌گیری دیدار شعرا با رهبری 
در گفت‌وگویی که سال 1399 در «فرهیختگان» با او داشتیم با ذوق و شوق از دیدار شعرا با رهبری می‌گفت و دلش می‌خواست می‌توانست این خاطرات را ثبت و به یک کتاب تبدیل کند، می‌گفت: «سال1370 حاج‌آقا زم که آن زمان مدیر حوزه هنری بودند، از من خواستند تا با ایشان به جلسه‌ای بروم. آن زمان بنده مسئول جلسات حوزه بودم. به من گفتند آقا دوست دارند جلسه‌ای با شعرا داشته باشند. من هم استقبال کردم. یک جلسه به‌صورت مقدماتی تعدادی از شعرا را دعوت کردند که از اساتید بودند. مرحوم اوستا، استاد مشفق‌کاشانی، استاد شاهرخی، استاد لاهوتی، استاد معلم و حاج‌آقا رشاد و من بودیم. ماشینی آمد و سوار شدیم و خدمت آقا رفتیم. محلی که برای شعرخوانی قدیم بود، نشستیم. از پله‌ها بالا رفتیم، اتاق بزرگی را در نظر گرفته بودند. آقا تشریف آوردند و ما 7 تا 10 نفر بودیم که روی زمین نشستیم. به یاد ندارم آقای میرشکاک بودند یا خیر. الان یادم افتاد که خانم سپیده کاشانی و خانم وحیدی هم بودند. آقا تشریف آوردند و با خوشرویی و حالت نشاطی که داشتند خواستند شعر بخوانیم. استاد اوستا گفتند کتاب‌ها و کیف ما را گرفتند. آقا گفت چرا کیف شما را گرفتند و رو به حراست کردند و گفتند چرا کتاب‌ها و کیف را گرفتید؟ بیاورید. کیف و کتاب را به ما دادند. شعر خواندیم و خاطره جالبی برایمان شد. هرکدام از این اساتید غزلی خواندند و نوبت من رسید. گفتم غزلی را به‌اتفاق همان سرودی که برای نیروی هوایی ساخته بودم، بخوانم. این غزل، سه‌سال آن زمان خدمت امام پخش می‌شد. به ایشان گفتم آن سرودها را که برای نیروی هوایی بود من آن زمان گفتم و بعد سرودهایی از آنها ساخته شد. آقا برایشان جالب بود و از چرایی گفتن این شعرها پرسیدند؟ مرحوم اوستا گفتند ایشان از سرهنگ‌های نیروی هوایی هستند. من آن زمان سرگرد بودم. آقا گفتند مگر سرهنگ‌ها هم شعر می‌گویند؟ ما شعر خود را خواندیم و دیگران هم شعر خواندند و جلسه حدود یک ساعت طول کشید. 
دنبال همین برنامه بود که آقای زم گفتند آقا گفتند جلساتی باشد و نام تعدادی از شعرا را روی کاغذ نوشتند و اطلاع دادند. این جلسه قرار بود شب میلاد حضرت امام‌حسن مجتبی(ع) برگزار شود. آن سال فکر کنم سال 70 بود. جلسه اول که با اساتید بودیم، قبل از ماه رمضان بود. چندماه بعد که ماه رمضان بود نیز جلسه‌ای تشکیل شد. تعدادی از دوستان شاعر را دعوت کردیم، بیشتر اساتید بودند، ولی دیگران هم حضور داشتند. آن جلسه هم برگزار شد و سال‌های بعد به همین صورت ادامه داشت. البته آن زمان تا چندین سال انعکاس مطبوعاتی و رسانه‌ای نداشت و همان‌جا فیلمبرداری می‌کردند؛ یعنی بیرون درز نمی‌کرد و شعرا اگر صحبتی داشتند با آقا در میان می‌گذاشتند.» 

  گل مُل شود در شیشه ما
براتی‌پور یک خاطره را از این دیدارها در ذهنش ماندگار می‌دانست و می‌گفت: «یکی از این سال‌ها شب قبل از مراسم، آقای محمد گلپایگانی با من تماس گرفتند و گفتند فردا که به جلسه آمدید، بعد از اتمام جلسه (آن زمان حدود 30-20 نفر بودند) شما و آقایان شاهرخی، مشفق، سبزواری و رشاد بمانید. وقتی جلسه تمام شد، از بچه‌ها خواستم که بمانند تا با هم پیش آقا برویم. بچه‌ها می‌گفتند آقا می‌‌خواهند صله بدهند. من گفتم از این خبرها نیست و اگر آقا بخواهند صله بدهند، به همه می‌دهند. اینها به شوخی بود. آقایان رفتند و ما ماندیم. آقای محمد گلپایگانی از ما خواستند به اتاق کناری برویم. اتاقی بود که در آن مبل قرار داشت. ما نشستیم و آقا تشریف آوردند و دوباره کمی شعرخوانی داشتیم. آقا دفترچه کوچکی از جیب خود درآوردند و شعرخوانی کردند و گفتند ما هم یکی‌دو غزل بخوانیم. ایشان سه غزل خواندند که یک مصرع را به خاطر دارم؛ «گل مُل شود در شیشه ما/ اندیشه ما پیشه ما» که بعدها آقای رشاد از این استقبال کردند و شعری با همین مطلع سرودند. خاطرات زیاد است، اما خاطره خوب برای همه شاعران زمانی بود که آقا درباره شعرهای ما صحبت می‌کردند و همین ما را خوشحال می‌کرد. برخی مواقع لطیفه‌ای می‌گفتند و همین لطیفه‌ها در ذهن‌مان نقش می‌بست. 

  اهمیت مفهوم شعر در بین جوانان 
برای براتی‌پور، شعر شاعران جوان بسیار مهم بود و درمورد این موضوع بارها صحبت کرده بود و می‌گفت: «متاسفانه شعرای جوان ما این روزها ذهن‌شان بیشتر روی تولید شعر متمرکز شده است نه هیچ‌چیز دیگری. من امسال به‌واسطه داوری جایزه ادبی قلم زرین، مجموعه شعرهای زیادی را مطالعه کردم و متاسفانه ‌تنها چیزی که دیدم لفاظی بود. مایه‌های ادبی و عقیدتی از اشعار رخت بربسته و جایشان به‌شدت در شعر خالی است. شاعران جوان ما صرفا به سراغ غزل رفته‌اند و در این قالب نیز تنها بازی با کلمات را یاد گرفته‌اند. شعرای بزرگ ما گاهی ۵ تا ۱۰ سال طول می‌کشد تا یک مجموعه شعر از خود منتشر کنند. این یعنی در فاصله انتشار دو دفتر شعرشان مشغول کار و مطالعه بودند اما درمقابل شاعران جوان ما عادت کرده‌اند در طول یک سال از آنها دو دفتر شعر بیرون بیاید. این اتفاق نتیجه‌ای جز گسترش لفاظی و بازی با کلمات ندارد. طبیعی است که چنین شعری عاری از نکات ناب مذهبی و قرآنی و انسانی خواهد بود و حکمت در آن یافت نمی‌شود. استاد معلم روزی به من می‌گفت که شعرا باید دوره تفسیر قرآن را برای کارشان بخوانند و از آن چیزهایی زیادی برای پخته شدن شعرهایشان دریافت کنند. چیزی که ما امروز می‌بینیم صرفا حضور عبارات و کلماتی است که کارشان تنها پر کردن خلأ وزنی شعر است و معنای خاصی ندارند.» 

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰