• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۴۰۱-۱۲-۰۷ - ۰۰:۰۰
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۰
  • 0
  • 0
نگاهی به زندگی و شعر قادر طهماسبی که به تازگی کتابخانه‌ای در تهران به نام او نامگذاری شده است

شمایل یک شاعر به تمام معنا

قادر طهماسبی متخلص به «فرید» سال ۱۳۳۱ در میانه متولد شد. او سرودن را از دوره دبیرستان آغاز کرد و تحصیلات خود را در رشته روانشناسی ادامه داد.

شمایل یک شاعر به تمام معنا

عاطفه جعفری، خبرنگار:سرّ نى در نینوا مى‏‌ماند اگر زینب نبود/ کربلا، در کربلا مى‏‌ماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ/ پشت ابرى از ریا، مى‌‏ماند اگر زینب نبود
این شعر را کمتر کسی است که نشنیده باشد، شعری که قادر طهماسبی، ملقب به فرید آن را سروده است و مانند همه اشعارش، ماندگاری دارد و خیلی‌ها از آن استفاده می‌کنند. 
قادر طهماسبی متخلص به «فرید» سال ۱۳۳۱ در میانه متولد شد. او سرودن را از دوره دبیرستان آغاز کرد و تحصیلات خود را در رشته روانشناسی ادامه داد. فرید بیشتر فعالیت‌هایش در زمینه ادبیات دفاع مقدس، ادبیات پایداری و انقلاب متمرکز است. 
وقتی صادق آهنگران یکی از اشعار این شاعر را برای شهدای دفاع مقدس خواند تا سال‌ها این مداحی ماندگار بود و از آن استفاده می‌شد. شعری که قادر طهماسبی خودش می‌گوید که با گریه آن را سروده و برایش بسیار خاطره‌انگیز است. 
سبک‌بالان خرامیدند و رفتند/ مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سواران لحظه‌ای تمکین نکردند/ ترحّم بر من مسکین نکردند
سواران از سر نعشم گذشتند/ فغان‌ها کردم اما برنگشتند
اسیر و زخمی و بی‌دست و پا من/ رفیقان، این چه سودا بود با من؟ 
گزارش امروز را به بهانه نامگذاری یک کتابخانه در تهران، به قادر طهماسبی اختصاص دادیم، تا از او و شعرش بیشتر بگوییم. 
قادر طهماسبی، کودکی‌اش را در میانه گذراند، از همان کودکی به نوشتن علاقه داشت و وقتی انشا می‌نوشت، معلمانش باور نمی‌کردند که او این انشا را نوشته است و می‌گوید: «دوران مدرسه که هم شیرین بود و هم سخت. از این نظر که ما شاگرد درسخوانی بودیم، به فهمیدن علاقه داشتیم. یاد دارم خواهری داشتم که مریض شد و مرحوم شد. تقریبا هم سن من بود یا 2 سال از من بزرگ‌تر بود. تا ششم ابتدایی هم‌کلاس بودیم، آن زمان تا ششم ابتدایی دبستان بود. یک‌سری خاطراتی با معلم‌ها داشتیم، جالب بود کلاس سوم یا چهارم معلمی داشتیم که اسم او آقای فرزانه بود. انشایی درباره‌ دورویی و دوگویی نوشته بودم، موضوع انشا به دورویی مربوط بود. آمدم خواندم او مرا جلوی تخته سیاه نگه داشت و شلاق زد! چون خیال می‌کرد انشا را خودم ننوشته‌ام! هر چه می‌خواستم تلاش کنم بگویم خودم گفته‌ام قبول نمی‌کرد. قسم و آیه را هم باور نمی‌کرد. آخر گفتم شما بپرسید، من به بچه‌ها کمک می‌کنم تا انشا بنویسند، بچه‌ها گفتند انشای او خوب است. گفت این قسمت را از کجا نوشتی؟ به‌یاد دارم یک خطی از یکی از روزنامه‌ها خوانده بودم که: «خدا شما را از دورویی و دوگویی باز می‌دارد و می‌فرماید همواره یک دل و یک زبان باشید.»

     دستگیری به خاطر سرودن شعر 
طهماسبی همراه با پدرش به سیستان‌و‌بلوچستان می‌رود و دوباره به میانه برمی‌گردد آن زمان که تازه سرودن شعر را شروع کرده بود، خاطره‌ای از اینکه می‌خواستند به خاطر یک شعر او را دستگیر کنند دارد و می‌گوید: «حدود سال 50 بود که من به میانه بازگشتم، آنجا رئیس آموزش‌وپرورش عوض شده بود. رفتم و دیدم که برنامه دارند. در برنامه‌ اینها نفوذ کردیم. یک راهکاری به آنها نشان دادیم، صحبت کردیم، به‌عنوان شاعر، شعرهایی هم آن زمان داشتم. بعدا من یک شعری برای آذربایجان گفتم، «آفرین بر مردم جانباز آذربایجان».
یک ترکیب‌بند بود؛ «زین دلیران فی‌المثل باشد یکی ستارخان/ آفرین بر مردم جانباز آذربایجان»
شعر بلندی هم بود. اول خیلی استقبال کردند، گفتند خیلی خوب است. وقتی رفته بودند با مسئولان آن زمان مشورت کرده بودند گفته بودند صلاح نیست. بعد از آن با رئیس آموزش‌وپرورش آن زمان درگیر شدم. گفتم چرا برنامه‌ مرا لغو کردید؟ گفت جایش سخنرانی گذاشته‌ایم. حرف‌های تندی زدم، درگیری شد که بچه‌ها مرا فراری دادند، می‌خواستند مرا دستگیر کنند. مجددا به بلوچستان بازگشتم.»

رفتن به جبهه
انقلاب اسلامی که به پیروزی می‌رسد، او در جاهای مختلف مشغول به کار می‌شود و به‌گفته خودش فاصله کم پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ 8 ساله باعث شد خیلی برای موضوع انقلاب اسلامی کاری انجام نگیرد و می‌گوید: «متاسفانه انقلاب به جنگ تحمیلی پیوند خورد، یعنی فرصت این را نداشتیم که نفس بکشیم، خود را پیدا کنیم. درحقیقت انقلاب پیروز شد و بعد از یک شادی، جنگ شروع شد. ولی جنگ هم در جای خود، انقلاب هم به جای خود برکتی بود. سال 60 شد که یک گرفتاری برایم پیش آمد و یک بلایی نازل شد که از این مساله بگذریم. من دیدم آن زمان آنقدرها شعر و کارهای ادبی شروع نشده بود، اوایل جنگ و اینها بود، ما روی آن عواطفی که با بچه‌ها و دوستان داشتیم و اینها رفتند و ما ماندیم، رفتیم اسم‌نویسی کردیم. گفتم می‌خواهم بروم جبهه و روی مین بروم. می‌روم شهید راه اسلام می‌شوم، راه باز می‌کنم، یعنی ما برای این مساله خالص شدیم. دنبال منافعی نبودیم که الان دنبال کنیم. ما برای خدا خالص شدیم. رفتیم پرونده تشکیل دادیم، عکس دادیم و آماده شدیم، گفتند منتظر باشید که به طرف جبهه حرکت کنید. به خانه آمدم و یک بلایی نازل شد که در جای خود توضیح می‌دهم. بعد دیگر دو سال خود را نفهمیدم.»

درگیری با ساواک 
شعر گفتن دیگر برایش به یک عادت تبدیل می‌شود و می‌گوید: «سیدمحمد هاشمی‌نسب، از دوستانم بود که دعوتم کردند به اصفهان. در محافل ادبی شرکت کردیم، بی‌آنکه شعرهای زیاد ارائه بدهم. مستمع بودم، بیشتر می‌خواستم متوجه شوم آنجا چطور است. آنجا خیلی برایم مغتنم بود، شاعر زیاد داشتیم، شاید 100 تا شاعر. سال 53، 54. همین‌طور تا سال 57 ادامه داشت، ما در جریان بودیم. آنجا دیدم عده‌ای دارند شعر مبارزاتی می‌گویند، وقتی نزدیک شدم دیدم بعضی توده‌ای هستند. البته جریان روشنفکری آن زمان بود. عده‌ای هم مذهبی بودند، شعر می‌گفتند، بی‌طرف بودند. درحقیقت اطلاعات ما کامل شد. البته ما باز در اصفهان با ساواک درگیر شدیم.
یک بار دیگر شعری گفته بودم، از انجمن ایران و آمریکا شعرا را دعوت کردند، یکی از دوستانم گفت به آنجا برویم این شعر را آنجا بخوان خوب است، جای این شعر آنجاست. رفتم یک شعری داشتم، این‌طور شروع می‌شد:
نه قوی برکه‌ سردم نه مرغ جنگل دورم/ نهنگ عرصه‌ موجم عقاب قله‌ نورم
در آخر هم ابیاتی که مستقیم بود:
به شهر نور سفر می‌کنم به پای شهامت/ چه غم که لشگر ظلمت گرفته راه عبورم
چند بیت همین‌طور مستقیم زده بودم. آن آمریکایی که مسئول انجمن ایران و آمریکا بود بعد از خواندن شعر... یک خودکار آورد و به من داد، بعد یک کاغذ داد، گفت این شعری را که خواندی بنویس. 
این شعر برای آمریکا ضرر داشت. گفتم: مِستر! من شعر را از حفظ خواندم الان فراموش کرده‌ام، در ذهن ندارم. 
خارج شدم. ما را تحت‌نظر گرفتند. یک شعر دیگری گفته بودم، یک مرتبه آمدند ما را به کاخ جوانان دعوت کردند، باز هم بچه‌ها گفتند بیا شعر جدیدت را آنجا بخوان. 
مبارزه خیلی‌وقت پیش شروع شده بود. منتها من بین مذهبی‌ها تنها بودم، یعنی شاعر مذهبی زیاد نمی‌شناختم که مبارز هم باشد، فقط آنجا 3- 2 نفر بودند که توده‌ای بودند، آنها ضدرژیم شعر می‌‌گفتند. گاهی‌وقت‌ها آنها هم درگیری‌هایی داشتند، اما مسائل ما اصلا جدا بود. این شعری که الان من چند بیت آن را می‌خوانم تازه گفته بودم، خواستند و این شعر را خواندم:
زمان زمان فغان‌های تلخ بیداد است/ مکان مکان دلیران رفته از یاد است/ گل سپیده ز تبخال تیرگی پژمرد/ کجاست چشمه‌ خورشید وقت امداد است/ چه شد ز برج صداقت کبوتری نپرید/ مگر حصار زمان دام‌گاه صیاد است/ هنوز اگر سخنی می‌رود ز آزادی/ همان حدیث مکرر ز سرو آزاد است
به همین صورت تا آنجا که:
رواست باغ سخن ماند از شکوفه تهی/ که با سموم نفس‌کُش جوانه همزاد است/ بریده رشته‌ الفت ز جان شیرینش/ «فرید» امشب اگر هم‌نوای فرهاد است
بعدا وقتی شعر را تمام کردیم مسئول کاخ جوانان گفت: باید این شعر را به من بدهی. گفتم: نمی‌دهم! شعری ندارم که بدهم، بیا از دل من دربیاور! من شعری ندارم. گفت: فکر کردی من ترسیدم؟! بده به من! گفتم: چه بیت‌هایی را بنویسم؟ حتما یادداشت کردی که چه ابیاتی مشکوک است. چند بیتی که به‌نظرم خیلی انقلابی بود، نوشتم و به او دادم. گفتم: برو هر کاری می‌خواهی بکن. به سیم آخر زده بودم.
از همان شبی که در انجمن ایران و آمریکا آن شعر را خواندیم و برای من کف زدند، ساواک ما را زیرنظر گرفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، گفتند شعر را دوباره بخوان دوباره خواندم. یک بیت این بود:
دریده زهره شیر از نگاه صولت تیغم/ چگونه مرده‌پرستان کنند زنده به گورم
این شعر ابیات دیگری هم داشت، آن شب خیلی صدا کرد. مردم زیادی آنجا بودند، انقلابی بودند، گفتند مجددا این را بخوان. درحقیقت در یک شب دو مرتبه خواندم.»

پای انقلاب در میان باشد ما با هیچ‌کسی شوخی‌ نداریم
به او فرید شعر انقلاب می‌گویند و خودش هم ابایی ندارد از اینکه بگوید پای آرمان‌های این نظام و انقلاب همیشه ایستاده است: «من وفادار هستم. دلم به انقلاب پیوند خورده‌ است، وفادارم دیگر! وفاداری پس دیگر چیست؟ چند وقت پیش، چند سال پیش یک صحبتی شده بود که فرید را می‌شود از انقلاب جدا کرد، یعنی بلایی به سر ما وارد شده بود، باران بلایی به سر ما باریده شده بود که فکر می‌کردند این به انقلاب لطمه می‌زند.  83 یا 84 بود و صحبت‌هایی در حوزه هنری شده بود که فرید آدم بی‌مسئولیتی است. نمی‌دانستند اوضاع از چه قرار است. فکر می‌کردند من مقصرم و به سیم آخر زده‌ام و از انقلاب بریده‌ام. ما چنان پیوند خوردیم که جدایی‌پذیر نیستیم. مگر می‌شود انقلاب چیزی باشد و ما چیزی دیگر؟! درحقیقت ما متولد انقلاب هستیم. ما تولدیافته در سایه‌ انقلاب هستیم. نمی‌شود طور دیگری فکر کرد. نمی‌توانم، اصلا آن چیزی را که درون من است نمی‌توانم بگویم، ولی این حرفی که شما می‌گویید حرف جالبی نیست. این حرف بدی است که می‌گویید می‌خواهید وفاداری خود را به انقلاب ثابت کنید. اصلا نمی‌شود این‌طور صحبت کرد. شاید فرق ما هم با افرادی مانند آقای مخملباف همین باشد. نمی‌دانم را خواندید یا نخواندید، در آخر آدم را ناراحت می‌کند، یعنی چنان سیاه‌نمایی در آخر آن است شاید در آن زمان، همان‌طور که او می‌گوید باشد که راجع به خانواده‌های شهدا گفته بود، اما اگر دقت کرده باشید ایشان در آنجا کار را ازدست‌‌رفته تلقی می‌کند.  در ضمن ما باید از درمان‌‌ها هم صحبت کنیم که چه شده است؟ دارد چه می‌شود؟ خود ما صاحب انقلاب هستیم، ما باید در صحنه باشیم. باید در جای خود صبر کرد، در جای خود باید فریاد زد، ولی باید هوشیار بود که کجا باید فریاد بکشید، کجا باید سکوت کنید. در این سال‌ها جاهایی بوده است که من سکوت کردم هر چند پر از فریاد بودم، اما به مصلحت سکوت کردم.  وقتی پای انقلاب در میان باشد ما با هیچ کسی هیچ شوخی‌ای نداریم. برای چه شوخی داشته باشیم؟ زمانی که در دانشگاه بودیم بعضی از بچه‌ها در جایی می‌رفتند پنهان نماز می‌خواندند و ما آشکارا نماز می‌خواندیم. می‌گفتند مثلا دیگران می‌‌گویند امل است. می‌دانید دیگر، بالاخره این مسائل بود. گفتم اگر امل بودن به نماز خواندن است، من امل هستم. سر نماز خواندن با کسی شوخی ندارم. من خداپرست هستم، من خدا را به یگانگی قبول دارم و یک مسلمان اهل تشیع هستم. من به این افتخار می‌کنم. شما چه می‌گویید!»

نامگذاری کتابخانه‌ای در تهران به نام فرید 
نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور در اختتامیه جشنواره شعر فجر امسال که از قادر طهماسبی تقدیر شد، اعلام کردند که کتابخانه‌ پیروزی در شهر تهران را به نام او نامگذاری کرده‌اند. 
مهدی رمضانی، دبیرکل نهاد کتابخانه‌های عمومی درباره این نامگذاری می‌گوید: «ما باید قدر بزرگان را تا زمانی که سایه‌شان بالای سر ما است بدانیم. بحمدالله این توفیق برای ما فراهم شد؛ البته اشارت آن از سوی مقام‌معظم‌رهبری بود و ما تنها تلاش کردیم شاگرد خوبی باشیم و این مساله را پیش ببریم و تلاش می‌کنیم این روند را ادامه دهیم و قدردان عزیزانی باشیم که 
رد پا و تاثیرات و توفیقات ایشان را در حوزه‌های مختلف کشور می‌بینید؛ به‌خصوص جناب آقای استاد قادر طهماسبی که آنچه آرزوی انسان برای دوران حیاتش است، همه را دور خود جمع کرده‌اند؛ انقلابی بودن، شهادت‌طلبی، مدح اهل بیت(ع)، مواردی که آرزوی ماست برای اینکه بتوانیم یک حیات طیبه داشته باشیم و عاقبت به خیر شویم، همه این موارد در مسیر زندگی و اشعار ایشان پیاده شده و امضاء و مهر تایید ولی‌نعمت خود را هم دارند؛ چه چیزی از این بالاتر که ولی‌فقیه و کسی که ما او رانایب امام زمان(عج) خود می‌دانیم، فعالیت‌های ایشان را چه به‌لحاظ حرفه‌ای و چه به‌لحاظ مضمون و محتوا، امضا و تایید کرده‌اند. این کتابخانه که جزء فعال‌ترین کتابخانه‌های ما بوده به نام استاد قادر طهماسبی (فرید) مزین شده است. فعالیت‌های این کتابخانه رویکردی ادبی داشته و پایگاه نقد این کتابخانه بسیار فعال بوده و استمرار پیدا کرده و بررسی و پیگیری دوستان این کتابخانه که در بافت مسکونی قرار دارد، به نام ایشان نامگذاری شد.» 

نجیب مثل فرید
علی‌محمد مودب، شاعر که سال‌هاست با این شاعر دوستی دارد، شعر او را خاص می‌داند و می‌گوید: «از حیث شعر استاد فرید نیاز به تعریف امثال بنده ندارند، به‌خصوص پس از اینکه مقام‌معظم‌رهبری درباره ایشان صحبت کرده‌اند نیازی به تعریف ما نیست؛ اما عشق ما به وجود شاعری چون فرید، ما را محتاج سخن گفتن درباره ایشان می‌کند. باید اشاره کنیم که از حیث شعر، استاد شعرهای بسیاری دارند که هرکدام‌شان برای ماندگار شدن در تاریخ زبان و ادب فارسی کافی است؛ مانند شعری که ایشان برای حضرت علی(ع) سرودند: «در میان تنگدستی‌ها شهادت مرده بود/ گر نبود او را دمادم روزی از خان علی» در همین بیت اندیشه بسیار شگفت است. فرید شهادت را میهمان خان ولایت می‌داند. هر کشته شدن و ماجراجویی‌ای شهادت نیست، اگر نسبت با نظام ولایت ‌الله نداشته باشد و در ستیز با ولایت طاغوت نباشد. از این درخشش‌ها در آثار استاد ارجمند آقای طهماسبی بسیار است.  شعر هنر زندگی است و خلاصه محتوای همه جریان‌های دانش، حکمت و معرفت در ایران است. افرادی مانند استاد فرید، یادگاران تاریخ حکمت ما هستند که در این روزگار امکان تداوم این سلسله را فراهم کردند. هرکدام از اشعار فرید همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب فرمودند شمایل یک شاعر به‌تمام معنا شاعر را نشان می‌دهد؛ تصویری که ایشان از شهادت ساختند تبیین تجربه شهادت‌طلبی در عصر انقلاب اسلامی برای تاریخ ما بود. اگر مردم بخواهند در آینده بدانند که جوانان انقلاب اسلامی با چه اندیشه و عقیده‌ای به سراغ شهادت رفتند و جان خود را فدا کردند، خوانش اشعار فرید آنها را راهنمایی می‌کند و این شعرها این تجربه معنوی را برای ما ماندگار کرده است.»

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

سهم طبقۀ متوسط از صنعت سریال‌سازی؛

«افعی تهران» از چه کسی انتقام گرفت؟

فرصتی برای تجدید ظهور «خوبی مردم ایران»؛

مفهوم ملت را زنده کردند

فیلم پرحاشیه «بیبدن» با قصه‌‌ای به‌اندازه از ایده‌ای مهم دفاع کرد؛

سینمای اجتماعی زنده است

درباره فیلم «بی‌بدن»؛

قصه‌گویی شرافتمندانه درباره قصاص

مصطفی قاسمیان، خبرنگار:

یک درامدی خوب و تماشاگرپسند

اهل ملت عشق باش؛

عشق و دیگر هیچ...

آقای کارگردان! چه داری می‌کنی با خودت؟!

آنتی ‌کانسپچوآل آرت ترک و کُرک و پَر ریخته حسن فتحی

مریم فضائلی، خبرنگار:

چشم‌هایمان گناه داشتند!

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

رویاهای شخصی‌ات را نفروش!

سریال پرطرفدار «حشاشین» چه می‌گوید؛

علیه شیعه یا علیه اخوان؟

راضیه مهرابی‌کوشکی، عضو هیات‌‌علمی پژوهشکده مطالعات فناوری:

فیلم «اوپنهایمر» به مثابه یک متن سیاستی

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

از شما بعید بود آقای جیرانی

ایمان‌ عظیمی، خبرنگار:

دیکته نانوشته غلط ندارد

درباره هزینه‌ای که می‌شد صرف «هفت سر اژدها» نشود؛

چرخ را از نو اختراع نکنیم

فرزاد حسنی بعد از سال‌ها، به قاب تلویزیون آمد؛

بازگشت امیدوارکننده

در نقد بهره کشی «علی ضیا» از شهرت؛

از موج ابتذال پیاده شو

محمد زعیم‌زاده، سردبیر فرهیختگان:

در عصر پساواقعیت به احمد خطر حرجی نیست اما...

سیامک خاجی، دبیر گروه ورزش:

برای خداحافظی زود بود آقای جملات قصار!

محمدرضا ولی‌زاده، فرهیختگان آنلاین:

عجایب آماری دیدم در این دشت!

محمدامین نوروزی، مستندساز:

از این طرف که منم راه کاروان باز است...

فاطمه دیندار، خبرنگار:

برای درخشش سیمرغ‌های بلورین

محمد زعیم‌زاده، سردبیر؛

کدام سینما؟کدام نقد؟

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

فیلم دیدن با چشم‌های تار...

چهل و دومین جشنواره فیلم فجر؛

چند نقد بر فیلم سینمایی «آپاراتچی»

«صبحانه با زرافه‌ها»؛

یک وس اندرسون ایرانی تمام‌عیار

ویژه‌نامه جشنواره فیلم فجر؛

«صبحانه با زرافه‌ها»؛ معنازدایی از جهان

«صبحانه با زرافه‌‌ها»؛

تهش هیچی نیست، پس لذت ببر!

درباره فیلم جدید سروش صحت؛

قرار صبحانه با خودمان

هومن جعفری، خبرنگار:

مردی که سازش نمی‌کرد

در روزگار بی‌مایگی حضور قاف غنیمتی است؛

برای «قاف» و عمو اکبر

تولد قاف به میزبانی اکبر نبوی با همکاری «فرهیختگان»؛

«قاف» نمی‌خواهد متکلم‌ وحده باشد

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ؛

هنوزم نقش بازی می کنی آقای فرخ نژاد؟

خبرهای روزنامه فرهیختگانآخرین اخبار