عاطفه جعفری، خبرنگار:محسن هجری نویسنده، پژوهشگر و فعال حوزه کودکونوجوان دارای چندین کتاب تالیفی است که درونمایههای بیشتر آنها تاریخی است. «رمان بینشانهای ارس» یکی از کتب مستند با محتوای تاریخی این نویسنده است که به آخرین ساعتهای زندگی سه مرزبان ایرانی میپردازد که در مرز جلفا دربرابر ارتش شوروی مقاومت کردند و حاضر به عقبنشینی نشدند.
سه شخصیت اصلی این رمان واقعیتی تاریخی دارند و اکنون مزارشان در مرز جلفا است. نویسنده در این رمان تنها به شرح حوادث تاریخی نمیپردازد، بلکه به دنیای درونی افراد میپردازد تا نشان دهد عادیترین آدمها چگونه در بزنگاههای تاریخی مبدل به اسطوره میشوند. این رمان که توسط حوزه هنری در سال 1399 منتشر شد، در سال 1400 بهعنوان کتاب سال کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان برگزیده شد. با محسن هجری به گفتوگو نشستیم تا از راز و رمز بینشانهای ارس برایمان بگوید، یعنی همان پس زمینههایی که موجب شکلگیری این رمان شدند.
موضوع رمان بینشانهای ارس چگونه در ذهن شما شکل گرفت؟
همهچیز از یک سفر شروع شد. جلفا در شمال استان آذربایجان شرقی و در نقطه صفر مرزی یکی از جذابترین مناطقی است که به آن سفر کردهام. اهالی جلفا از شهرهای مختلفی به این شهر آمدهاند و بیشتر از هر کاری در آنجا بازرگانی رونق دارد. این شهر قبرستان ندارد و هرکس از دنیا میرود، او را برای دفن به زادگاهش منتقل میکنند ولی سهنفر هستند که از این قاعده مستثنی شدهاند و مزارشان در این شهر بیمزار است. در حاشیه رود ارس که آرام و بیصدا در میان درههای نقطه صفر مرزی راه خودش را میپیماید. کمی آنطرفتر از مزار این سه مرزبان پل معلقی است که احداث آن به حدود جنگ جهانی اول بازمیگردد و روسها آن را ساختهاند. و کافی است به شما بگویند که این سهنفر در گلوگاه این پل ایستاده بودند تا لشکر 47 ارتش سرخ شوروی از آن عبور نکند تا در ذهن شما یک داستان شکل بگیرد.
آیا از جزئیات این حادثه خبر داشتید یا اینکه بعدها در این زمینه به منابعی دسترسی پیدا کردید؟
نه، متاسفانه جزئیات دقیقی از این اتفاق به سبک و سیاق یک اتفاق تاریخی در دست نیست و شاید اگر سربازان ارتش شوروی پیکر این سه مرزبان را به خاک نسپرده بودند و بهطور مثال آنها را به رود ارس انداخته بودند، هیچکس از ماجرای آن پایداری حماسی باخبر نمیشد و شاید همین رمز و رازها باشد که موجب میشود این حادثه صورتی اساطیری پیدا کند.
ولی عامل دیگری هم بود که به این اتفاق جذابیت خاصی میداد. این سهمرزبان در شرایطی دربرابر ارتش شوروی مقاومت کردند که دولت مرکزی دربرابر متفقین تسلیم شده بود و آنها میتوانستند مانند دیگر همقطاران خود فرار را بر قرار ترجیح دهند که هیچ سرزنش یا توبیخی را هم متوجه آنها نمیکرد ولی اینکه میمانند و مرگ را بر عقبنشینی ترجیح میدهند، ماجرا را متفاوت میکند. و حاکی از آن است که علیرغم بینشان بودن این مرزبانان، آدمهای متفاوتی بودهاند که با معیارهای عرفی قابلسنجش نیستند و باید حسابی جداگانه برای آنها باز کرد.
تصور میکنید که توصیف این بینشانها برای مخاطبان امروز چه جذابیتی داشته باشد، بهویژه نوجوانان امروز که دنیای متفاوتی دارند؟
در یکی از نشستهای نقد و بررسی این رمان که با حضور نوجوانان 13 تا 16 سال تشکیل شد، اکثریت آنها به دشواری توانسته بودند خود را با روایت غیرخطی کتاب همراه کنند، بهویژه آن لایههای پنهانتر داستان را کمتر جذب کرده بودند ولی گروههای سنی بالاتر توانسته بودند با پیچیدگیهای این جهان داستانی بهتر کنار بیایند. البته فضای رمان به اصطلاح اکشن است و از ابتدا تا انتها پر از صحنههای درگیری این سهنفر با متجاوزان خارجی است، ولی شاید فضای تراژیک آن که با پایانی تلخ همراه است، چهبسا آن عنصرتعلیقی که مخاطب را بهدنبال خود میکشد، تحتتاثیر خود قرار میدهد.
آیا سخن شما به این معناست که رمان بینشانهای ارس بیشتر مناسب مخاطب بزرگسال است؟
مخاطب عام تعبیر دقیقتری است که هم شامل نوجوانان و هم شامل بزرگسالان میشود، بهواقع شاید بتوان گفت رمان بینشانهای ارس شاید برای آن گروه از نوجوانان بیشتر جذاب باشد که دغدغههای تاریخی دارند.
یکی از شخصیتهای اصلی رمان شما پسر یکی از مشروطهخواهان است که حتی تفنگ پدرش را با خود به میدان جنگ با نیروی خارجی آورده؛ چه چیزی را در بطن این شخصیتپردازی دنبال میکردید؟
تصور من این بوده و هست، امکان ندارد که سهنفر بدون هیچ گونه پشتوانه تاریخی و فرهنگی به چنین کار بزرگی دست زده باشند. پس باید تبار سیاسی و تاریخی آنها را جستوجو میکردم. بهویژه آنکه پیش از آن مقاومت حماسی در جلفا، چندین سال قبل اهالی آذربایجان دربرابر ارتش متجاوز روسیه تزاری مقاومت کرده بودند که در رمان از خلیلخان که یکی از این افراد است، یاد میشود و باز هم نباید از یاد برد که یکی از اصلیترین پایگاههای انقلاب مشروطه تبریز و خطه آذربایجان بود که دست بر قضا در آنجا هم بینشانهایی چون ستارخان و باقرخان در مصدر کار بودند. بینشان به این معنا که در آن مقطع در جرگه رجال صاحبنام دوران قاجار نبودند و مانند مردم عادی روزگار خود را میگذراندند ولی زمانی که وارد میدان هماوردی با استبداد شدند، از بسیاری نام ونشاندارها پیشی گرفتند و نامشان با انقلاب مشروطه گره خورد.
یکی دیگر از شخصیتهای اصلی رمان، شاعر عاشقپیشهای است که گویا مشغول سرودن آخرین شعرهایش هست؛ این شخصیتپردازی از کدام ضرورت در دل روایت برمیخیزد؟
من بهعنوان یک ناظر نمیتوانم به خطه آذربایجان وتاریخش فکر کنم بیآنکه ادبیات و فرهنگ آن را در ذهن تداعی کنم. اگر کوراغلی عاشیقی است که در یک دستش تار است و در دست دیگرش شمشیر، بیگمان باید ردپایی از او در حماسه جلفا باشد، یعنی جایی که هنر و ادبیات تجسم تاریخی پیدا میکنند. روایت میکنند که عطار نیشابوری در مصاف با مغولان کشته شد و چنین مشهور است که بیسرنامه روایت عطار از این فراز حماسی است. نمیدانم این روایت تا چه اندازه مستند به واقعیتهای تاریخی است، ولی قدرت معنابخشی آن تا اندازهای است که نمیتوان در یک توصیف حماسی از آن صرفنظر کرد.
در میان شخصیتهای این رمان، ما شاهد حضور یکی از افسران ارتش شوروی هستیم که با مرزبانان ایرانی همدل است و البته در فراز آخر این رمان هم برخورد متفاوتی از سربازان مهاجم میبینیم که به پایانبندی این رمان جان میبخشد. آیا این شخصیتپردازی یک جور زاویه نگاه رمانتیک به آن ماجراست؟
واقعیت تاریخی این است که این سهمرزبان بهوسیله ارتش مهاجم به خاک سپرده میشوند. در این صورت باید دلایل چنین رفتاری را در روایت داستانی تبارشناسی میشد. بهعبارت دیگر درمیان آدمهای آن طرف هم باید کسانی باشند که انگیزههای انسانیشان به قوت خودش باقی است، از طرف دیگر درمیان متنهایی که پیش از نوشتن رمان خواندم از شخصیتی در ارتش شوروی نام برده شده بود که بهعنوان خبرنگار از آن مقاومت حماسی یاد کرده بود. مجموع این قرائن و شواهد مرا بر آن میداشت که شخصیتپردازی حتی دشمنان، در فضایی خاکستری رقم بخورد. رویکردی که البته لازمه شکلگیری روایت رمان هم هست و آن را از روایتهای سنتی متمایز میکند.
نام رمان «بینشانهای ارس» جذاب است، ارتباط آن با مضمون رمان چگونه است؟ آیا بعد از نوشتن این رمان به چنین عنوانی رسیدید؟
برای نامگذاری این رمان زیاد سرگردان نبودم، چون مضمون اصلی روایت چنان در ذهنم پرقدرت بود که گویا اجازه نمیداد عنوانی به غیر از بینشانها برای این رمان در نظر بگیرم، همچنین مکان وقوع این رویداد یعنی رود ارس یا آراز به اندازه کافی برایم جذابیت داشت که در ترکیببندی نهایی عنوان رمان جای خودش را پیدا کند.