عاطفه جعفری، خبرنگار:محبوبه حاجیاننژاد نویسنده، متولد سال ۱۳۶۳ در شهر دامغان است. او در رشته مترجمی زبان انگلیسی تحصیل کرده است و اکنون به نویسندگی و ترجمه مشغول است.
این روزها تازهترین اثر او با عنوان «بوماران» توسط انتشارات سوره مهر راهی بازار نشر شده است. این رمان حول محور یک خانه و خانواده در دامغان است. خانوادهای که در آن پدر خانواده توجه ویژهای به یکی از پسرانش سلمان دارد که معلم است و بهنوعی امید دارد که میراث خانوادگیشان را به او بسپارد. زمان قصه مربوط به سالهای اول جنگ ایران با عراق است و سلمان که تمایل برای حضور در جبهه دارد با مخالفت پدر مواجه شده و به دنبال آن با چالشهایی در خانواده روبهرو میشود.
خانم حاجیاننژاد سوژه بوماران از کجا شکل گرفت؟
سوژه بوماران درواقع از درخت توت کهنسالی در وسط یک حسینیه قدیمی در یکی از روستاهای شهر دامغان شکل گرفت. درختی که مردم محله، سالهای سال، شبها در ایام محرم در اطراف آن دسته تشکیل داده و عزاداری میکردند. زمانی که این درخت به دلایلی از قبیل ساختوساز و نوسازی حسینیه قطع شد، به نظرم آمد که قصههای زیادی را از گذشتگان و مردمی که سالها در اطراف آن سینه زده و «حسین، حسین» گفته بودند، همراه خود برد. سوژه این رمان درست از همین نقطه شکل گرفت و اگر چه بعد از گسترش آن، به سمت و سوی دیگری میل پیدا کرد اما همچنان این حسینیه و این درخت از عناصر مهم و اصلی در داستان باقی ماند.
کمی از جزئیات کتاب برایمان بگویید.
رمان بوماران قصه خیانتی در دل جنگ است. قصه یک تصمیم و یک انتخاب در متن جنگ که در لحظهای بغرنج و اساسی که شاید بتوان گفت خاص و ویژه موقعیت جنگ است رخ میدهد و سرنوشت شخصیت را به نوعی دگرگون میکند.
این کتاب در چه برههای از تاریخ روایت میشود؟ چقدر تلاش کردید فضا و جو آن زمان را در کتاب نمایش دهید؟
زمان روایت این رمان، دهه 60 و همزمان با سالهای جنگ و دفاع مقدس است. تلاش من بیشتر بر این متمرکز بود که تاثیر ایدئولوژیکی جنگ و حوادث پیرامون آن را خصوصا بر خانواده و نسل جوانی که آن زمان درگیر این برهه از تاریخ شدند نشان دهم.
روایت اصل اساسی و تاثیرگذار در هر قصهای است. نحوه روایت کتاب به چه صورتی است؟
روایت کتاب بوماران را سلمان، شخصیت اصلی به عهده دارد. کسی که تنها پسر خلف بازمانده از خاندان خود و به نوعی چشم و چراغ و امید آینده پدر و خانه است. خانهای قدیمی و بزرگ که حیاط آن سالهای سال محل تجمع و عزاداری مردم در ایام دهه محرم بود. خانهای که به پدر ارث رسیده و او خود را موظف میداند تا وقتی که زنده است چراغ آن را روشن نگه دارد و قبل مردن همچون اجداد خود آن را صحیح و سالم به نسل آینده خود که سلمان باشد، بسپارد.
نوشتن این رمان برای شما چه چالشی داشت؟
البته که نوشتن هر رمان تجربه کردن جهان و دنیای تازهای است. یک رمان اگر مسیر درست و صحیح خود را طی کرده باشد، قبل از آنکه خواننده خود را با جهان تازهای آشنا کند، نویسنده را در جهانی که خود خلق کرده حیران خواهد کرد. چالشی که این رمان برای من بهعنوان نویسنده داشت، پدیدار شدن و خودنمایی کردن شخصیتهایی بود که قبل از شروع نوشتن به خلق آنها فکر نکرده بودم و به نوعی دغدغه ذهنی من در نوشتن این رمان نبودند. درواقع این شخصیتها به هیچ عنوان قرار نبود نقش مهمی در داستان به عهده بگیرند اما آنها طوری مسیر خود را در داستان باز کردند و درواقع خودشان را ثابت کردند که مسیر رمان را تغییر دادند. به اعتقاد من جذابترین بخش نوشتن یک رمان، اتفاقاتی از این قبیل است. یکی از این شخصیتها در رمان بوماران، شخصیت «اختر» بود که در ابتدا دختری مغفول بود در یک خانواده سنتی با نقشهایی که جامعه و سنت از سالهای قبل برای او تعیین کرده بود و انتظار نمیرفت او مسیری غیر از آن را طی کند. دختری که به نظر میآمد نقش او در استحکام بنیان خانواده، همچون نمونههای واقعی و غیرداستانی خود در جامعه، تا حدودی بیارزش قلمداد شده و مورد غفلت قرار گرفته است.
آیا این داستان مابهازای واقعی دارد؟
خیر. داستان این رمان بهطور مستقیم مابهازای واقعی ندارد.
چرا در کتاب سلمان ناجی کل خانواده در نظر گرفته میشود و بار خانواده بر دوش او است؟
در داستان این کتاب سلمان بهنوعی ناجی خانواده است. این مطلب از یک سو برمیگردد به سنت و جامعهای که از سالهای گذشته روی فرزند پسر تاکید و تکیه بیشتری داشته است و از سوی دیگر مربوط میشود به شخصیت سلمان که محبوب و مورد تایید پدر است و همچنین موقعیتی که در متن داستان خلق شده است. خانه بزرگی است در محلهای قدیمی در شهر دامغان که همانطور که خدمت شما عرض کردم محل تجمع مردن در ایام دهه محرم بوده است. این خانه نسل اندر نسل به پدر سلمان به ارث رسیده و حالا این جوان وامدار رسالت نسلهای قبل از خود در نگهداری از خانه و روشن نگه داشتن چراغ آن در ایام محرم است. از این روست که سلمان برای پدر که مهمترین دغدغه او حفظ شأن و اعتبار خانه است، بهترین تکیهگاه یا به نوعی ناجی است.
شما پیش از این هم در حوزه دفاع مقدس قلم زدید. چه چیزی باعث شد که همچنان به این حوزه وفادار بمانید؟
بله، من قبل از این رمان هم در حوزه جنگ و دفاع مقدس کار کردهام. اگر بخواهم مسائلی از قبیل ادای دین و احساس وظیفه و... را کنار بگذارم و از دید داستانی به این موضوع نگاه کنم باید بگویم که در طول سالهایی که نوشتن دغدغه من بوده است، از اساتید خود چیزهای بسیاری آموختهام و یکی از مهمترین آنها این مطلب بوده است که بهترین و جذابترین موقعیت برای خلق جهان یک داستان، موقعیتی است که متضادترین و دورترین مفاهیم در نزدیکی و در کنار هم قرار میگیرند. جنگ بهترین موقعیتی است که در آن مرگ و زندگی، شادی و غم، امید و ناامیدی، ترس و شجاعت و مفاهیم بسیار دیگری در مجاورت و نزدیکی هم قرار میگیرند و اینجا بهترین نقطهای است که داستان میتواند خلق میشود.