عاطفه جعفری، خبرنگارگروه فرهنگ: ابراهیم امینی مدتهاست با محمدحسین مهدویان همکاری میکند و در کنار هم چندین فیلم را کار کردهاند. فیلمنامه «مرد بازنده» هم از آن فیلمنامههایی است که با هم کار کردهاند و در چهلمین جشنواره فیلم فجر اکران شده است. مرد بازنده از آندست فیلمهایی است که مخاطب را تا لحظه آخر با خود همراه میکند و او را با موضوع جذاب داستان نگه میدارد. به بهانه مرد بازنده، سراغ امینی رفتیم و از او درمورد فیلمنامهای که نوشته، پرسیدیم و او هم برایمان از پیچیدگیهایی گفت که نوشتن این فیلمنامه برایش بههمراه داشت. مطمئنا نوشتن فیلمنامه پلیسی برای سینمای ما کار سختی است اما این سخت بودن باعث نشده امینی و مهدویان کارشان را ادامه ندهند.
چطور تصمیم گرفتید با مهدویان یک فیلمنامه پلیسی ایرانی بنویسید؟ معمولا در سینمای ایران فیلمنامههای پلیسی کم داریم و الگوی ساختاری مشخصی برای فیلمنامه پلیسی نداریم.
ژانر پلیسی جزء ژانرهای مورد علاقه ماست، یعنی جزء ژانرهایی است که ما از طریق دیدن فیلمهای پلیسی-کارآگاهی بههمراه یکی دو ژانر دیگر همچون وسترن یا گنگستری عاشق سینما شدیم. من همیشه مخاطب این فیلمها بودهام و هنوز هم مخاطب این فیلمها هستم و شیفته این مدل ژانرم. اساسا قصهگویی در دل ژانرها را دوست دارم. برخی ژانرها را بیشتر؛ و بهخصوص ژانر پلیسی! درنتیجه برای ما علاقه به این ژانر و میل به اینکه در این ژانر مطالبی بنویسیم، سابقه طولانی دارد. ماجرای نیمروز1 تقریبا اولین کاری بود که فرصت میداد قدری در فضای پلیسی-معمایی بنویسیم. اما یکچیزی در آن وجود داشت که دستوپای ما را میبست و آن هم مساله واقعیت و تاریخ بود، چون مساله تاریخی و واقعی و همچنین سیاسی بود. درنتیجه ما اگر دخل و تصرفی در شکل داستان و ارائه میکردیم به حساب غرضورزیهای سیاسی و تاریخی میگذاشتند، علاوهبر اینکه شکل مستندنمای دکوپاژ حسین الزاماتی را به فیلمنامه تحمیل میکند، یعنی همانطور که دوربین سعی در مستندنمایی دارد ما هم در کارهای پیشین در جنس قصهگویی سعی در مستندنمایی داشتیم، به این معنا که جاهایی عمدا و آگاهانه از پیچشهای زیاد داستانی پرهیز میکردیم تا خیلی نمایشی و سینمایی به نظر نرسد و به نظر برسد امری است که واقع شده، اما در اینجا دستمان خیلی باز بود و فرصتی داشتیم که بتوانیم آن مدل قصهگویی را که دوست داریم، که برخی جاها قبلا توسط تاریخ، سیاست، مستندنمایی محدود و محصور شده بود، با یک آرامش ذهنی و با تخیل باز و رها شروع به قصهگفتن در ژانری کنیم که دوست داشتیم و بدون این ملاحظات بود.
این تیپ پلیسی که از عزتی میبینیم، خیلی ما را یاد فیلمهای پلیسی خارجی میاندازد اما ایرانیزه شده است. برای اینکه به شخصیت پلیس ایرانی نزدیک شود چقدر تلاش کردید، آیا الگویی داشتید؟
اگر منظور کاراکتری است که مابهازای خارجی داشته باشد و براساس آن داستان را طراحی و شروع به ایرانیزه کردن آن کرده باشیم، چنین چیزی وجود نداشته است. درواقع ایده طراحیشده و کار را روی طراحی و گسترش داستان شروع کردیم. از اساس چیزی بود که اینطور طراحی شده و در ایران اتفاق میافتد و یک پلیس ایرانی به این موضوع رسیدگی میکند. متوجه نکته شما هستم که معمولا در نمونههایی که در ایران در ژانر پلیسی کار شده، فضای خارجیماب سایه روی فیلمهای پلیسی ما انداخته است، یعنی قدری به نظر میرسید خارجیاند و ما ترجمه کردیم. کاری که ما اینجا کردیم این بود که به داستان زمینه اجتماعی بدهیم یعنی با طراحی خانواده برای پلیس و مسائل خانوادگی که پلیس با آن مواجه است و اینکه مسائل یک جامعه ایرانی است و برای پلیس خارجی نیست. یک بخش ماجرا به دوش خانواده و مسائلی که بچههای کاراکتر دارند و بخشی از زمینه اجتماعی به شبکهای برمیگردد که پشت ماجراست و ما نمیبینیم. چیزهایی درباره آنها میشنویم و نشانههای مبهم و تاری از آنها میبینیم که جزء زمینههای اجتماعی است که در این سالها با آن مواجه بودهایم. سعی کردیم از طریق این زمینههای اجتماعی که الان دو نمونه را عنوان کردم، کار را بومی کنیم.
چقدر فکر میکنید پلیسی که در فیلم شما بود، واقعی شد؟ این را از دو منظر میپرسم هم اینکه این پلیس دوستداشتنی به نظر برسد و هم مابهازای واقعی داشته باشد.
ما تلاش کردیم پلیسی بسازیم که باورپذیر و دوستداشتنی باشد اما خود ما صاحب قضاوت نیستیم، یعنی من خود را صاحب قضاوت نمیدانم که بگویم این در مواجهه با مخاطب اتفاق میافتد و دوستداشتنی و باورپذیر است یا خیر. یکی از کارهایی که در ایام جشنواره میکنیم همین است که بازخوردها را میبینیم. این بازخوردها شامل نمایش در برج میلاد با اصحاب رسانه و همینطور شامل سینماهای مردمی است که میرویم و با مردم میبینیم؛ برای اینکه بفهمیم چه کار کردهایم. واقعیت این است که معمولا بعد از پایان جشنواره فجر و در فاصله چندماهه تا اکران، ما میفهمیم چه کار کردهایم. الان خیلی زود است که درباره کار خود قضاوت کنم.
زمانی که فیلمنامه را مینوشتید بهخاطر برخوردی که نیروی انتظامی ممکن است داشته باشد؛ خود را ملزم به خودسانسوری میکردید؟
خیر. موقعی که مینوشتیم بیپروا و بیمحابا نوشتیم و کاری نداشتیم به کجا ممکن است ایراد وارد کند. در طول دوره پیشتولید که من کنار گروه در ساخت نبودم، ولی در جریان مذاکرات کارگردان و تهیهکنندهها با سازمانهای مربوطه هستم که نکاتی داشتند، هم بخش ناجی هنر و هم مساله پروانه ساخت را میدانم، مساله داشتند و چندبار دستبهدست شد و اصلاحاتی انجام شد تا کار تولید شود.
فیلمهای پلیسی جزء فیلمهای پرفروش سینمای ایران نیستند. این موضوع که مهم هم هست، مانع نشد بهسمت نوشتن این فیلمنامه نروید؟
من قدری کلیتر به این سوال پاسخ میدهم. شما با سوالتان یکی از دغدغههایی را مطرح کردید که برای من مهم است، و آن نوشتن فیلمنامه در ژانرهای مختلف است و اساسا پررنگتر کردن ژانر در سینمای ایران است. یکی از نقدهایی که میتواند بدان وارد باشد این است که وقتی ژانرمحور میشویم، نمیفروشیم و آنچیزی که طرفدار دارد، سینمای اجتماعی است. کاری که در این فیلمنامه کردیم و قصدم این است، وقتی از ژانر حرف میزنم دقیقا منظورم چنین چیزی است یعنی پیشنهاد من این است وقتی درباره ژانر حرف میزنیم درباره ژانر تلفیقی ایرانی حرف میزنیم، چیزی که مورد قبول واقع شود. کاری که اینجا انجام دادیم این بود که این ژانر پلیسی را زمینه اجتماعی دادیم یعنی آنچیزی که در سوال قبلی مختصر توضیح دادم، الان فیلم را ببینید بعد از فیلم مخاطبان درباره آن صحبت میکنند یا منتقدان و مصاحبهکنندگان صحبت میکنند، همه درباره این نیست که قاتل چه کسی بود یا ما به چه کسی شک میکنیم یا مسیر شک درست است یا خیر. چنانکه در پرسشهای شما نیز اینطور است که درباره چیزهای مختلف صحبت میشود. درباره اینکه این را در جامعه ایرانی باور میکنیم یا خیر، درباره اینکه آن پشتپرده چه کسانی هستند، درباره نقدی که فیلم به فساد دارد، درباره رفتاری که قهرمان ما علیه سیستم انجام میدهد، درباره عمل پایانی اوست، درباره وضعیت خانواده اوست. همه اینها نشانههایی است که ما استفاده کردیم برای اینکه فیلم فقط یک فیلم پلیسی نباشد، بهخاطر همین نگرانیای که شما بدان اشاره کردید. این یک فیلم پلیسی است که زمینه اجتماعی همانند بقیه فیلمهای ایرانی که محبوب هستند و با استقبال در اکران روبهرو میشوند، دارد. درنتیجه بسیار به اکران آن خوشبین هستم و اگر بخواهم فیلمنامه در ژانرهای مختلف بنویسم، سعی میکنم این کار را انجام دهم. مخاطب ایرانی چیزهایی را دوست دارد که در سینمای اجتماعی آنها را میبیند و اگر بهسمت ژانر بهطور کامل برویم، ممکن است اینها را از دست بدهیم. باید تلفیقی بین خصلتهای ژانر و تعلقخاطر مخاطب ایرانی در سینمای اجتماعی به وجود بیاوریم.
فکر میکنم این فیلمنامه قبل از سریال «زخم کاری» نوشته شد. درست است؟
بله. دو سال پیش نوشته شد. فکر میکنم مشغول درخت گردو بودیم و همین ترکیب با حسین حسنی بودیم که کار میکردیم و مدام هر روز همدیگر را میدیدیم و درباره طرحها و ایدهها با یکدیگر حرف میزدیم. برای آن دوره است. برای سال 98 است که این ایده شکل گرفت و اواخر 98 نگارش آن شروع شد و مراحل پایانی نگارش آن در دوران کرونا بود؛ خیلی قبلتر از زخم کاری.
زمان فیلمبرداری بازنویسی روی فیلمنامه انجام شد یا همان فیلمنامه قبلی ساخته شد؟
طبیعتا یک بازنویسی مختصری اتفاق میافتد بهخاطر همان مسائلی که ما با پلیس و پروانه ساخت داشتیم که نمیتوان خیلی درباره آن صحبت کرد، چون مسلط به موضوع نیستم. معمولا فیلمنامه وقتی قرار است به ساخت در پیشتولید نزدیک شود یک بازنویسی نهایی لازم دارد که منطبق با بازیگرانی شود که انتخاب میشوند و با لوکیشنهایی که انتخاب میشوند، با مساله ممیزی و پروانه ساخت و مسائل دیگر!
از زمانی که فیلم در برج میلاد اکران شده است، نظرات و نقدهای یکسری مطلق بیان میشود، برخی خیلی مطلق موافق این موضوع هستند که در فیلم بنبست وجود دارد و نمیتوان با فساد مبارزه کرد اما نظر من این است که اتفاقا بنبستی در فیلم نیست حتی صحنه آخر فیلم نشان میدهد اگر کسی بخواهد کاری انجام دهد، میتواند انجام دهد. نظر شما در این خصوص چیست؟
من با نظر شما موافقترم؛ البته این بازخوردها را به دقت و فراوانی شما بررسی نکردهام ولی با نظر شما موافقترم، چون کاراکتر فیلم در عمل پایانی به تحلیل شما نزدیکتر است چون او دست به عمل میزند یعنی در این جهانی که احساس میکند تنها مانده و هیچ یاوری ندارد خود او سعی میکند به اندازهای که میتواند دست به عمل بزند و شرایط را قدری برای آدمهای اطراف خود بهتر کند. پس امید دارد و بنبستی نیست.
قدری رابطه پدر و پسری فیلم یادآور فیلمهای حاتمیکیاست. نظرتان درمورد این موضوع چیست؟
ما زمان نوشتن نگاهی به سینمای ایشان یا بهطور خاص درباره یک فیلم ایشان نداشتیم و نگاه ما بیشتر به خصلتهای ژانری بود و قدری ضرورتهای داستانی. چون وقتی کاراکتری طراحی میشود با خود الزاماتی میآورد و بهتدریج این رابطه در داستان تنیده شد. ما نگاهی به این مساله نداشتیم یعنی آگاهانه نیست ولی کتمان نمیکنم چون ارجاع دادن این اثر به فیلمهای مختلف؛ اینکه این فیلم شما را یاد فیلمهای متفاوتی بیندازد که دوست دارید، برای من بد نیست و اتفاقا دوست دارم. وقتی خودم فیلمهای محبوبم را میبینم، احساس میکنم من را به یاد فیلمهای دیگری میاندازد. این خصلت بدی نیست. ممکن است در سینمای ما قدری احساس ناخوشایند به صاحبان آثار بدهد؛ اما برای من اینچنین نیست ولی درباره آقای حاتمیکیا آگاهانه نیست و ممکن است در ناخودآگاه رخنه کرده باشد، چون فیلمهای ایشان را دیدهام و برخی فیلمهای ایشان را بسیار دوست دارم. همینطور دوستان دیگر یعنی حسین حسنی و مهدویان هم فیلمها را دیدهاند و برخی را دوست دارند و ممکن است از ناخودآگاه ما سر برآورده باشد.