عاطفه جعفری، خبرنگار گروه فرهنگ: کامبیز دیرباز، در گفتوگویی درمورد وسواسهای مسعود جعفریجوزانی در ساخت سریال میگوید: «وسواس کلمه درستی نیست. من اسمش را میگذارم دقت. او با حوصله کار میکرد و اعتقاد داشت همهچیز باید درست همانطوری که هست اتفاق بیفتد. به نظر من این روش کاملا درست است. من خودم سینما را با دوئل شناختم و یاد گرفتم. در فیلم دوئل درویش اعتقاد داشت که همهچیز باید درخدمت پلان باشد. در پلان حتی یک مگس اضافه هم نباید پر بزند و تماما آن چیزی که در ذهن کارگردان است باید اتفاق بیفتد. در دوئل روزهایی بود که یک یا دو پلان میگرفتیم. یا اصلا پلان نمیگرفتیم. این کار هیچ ایرادی هم نداشت. آقای جوزانی هم همین دقت را داشتند و این دقت درنتیجه کارشان تاثیر داشت. به همین خاطر بود که پروژه 4، 5 سال طول کشید.»
به بهانه این چند صفحه و گفتن از جعفریجوزانی به سراغ کامبیز دیرباز رفتم تا برایمان از این سریال و کارگردانی جعفریجوزانی بگوید.
در ابتدای گفتوگو از این میگوید که کل سریال «در چشم باد» برای من تبدیل به یک خاطره شیرین شد و معتقد است: «این سریال به یک خاطرهسازی خاص در تلویزیون بدل شد، مثل یک کتاب نفیس تاریخی که لازم است هر کتابخانهای آن را داشته باشد، این سریال هم جایش در بین سریالهای تاریخی تلویزیون خالی بود و خوشحالم که عضو کوچکی از این کتابخانه تاریخی بودم.»
او که در طول این گفتوگو جعفریجوزانی را عموجان خطاب میکرد، در توضیح این موضوع میگوید: «همه دوستانم در عالم سینما، ایشان را عموجان خطاب میکنند و این را گفتم که خوانندگان شما هم بدانند.»
دیرباز در ادامه صحبتهایش میگوید: «ایشان دهها یا صدها جلد کتاب خواندند تا بتوانند فیلمنامه در چشم باد را بنویسند و با تاریخ صادق باشند و عین تاریخ را روایت کنند، این موضوع برایشان بسیار مهم بود.» این بازیگر درمورد جذابترین موضوع از این سریال میگوید: «جذابترین نکته در چشم باد این بود که روایتی از تاریخ معاصر ما را به تصویر کشید. این روایت، یک روایت خشک تاریخی نبود که تماشاچی را پس بزند. در قالب یک داستان ملودرام زندگی یک خانواده بیان میشود. ساخت در چشم باد هم برای حضور در آرشیو تصویری سینما و تلویزیون ما کاری ضروری بود.» او در پاسخ به سوالی درمورد پذیرفتن نقش در این سریال میگوید: «اینکه چطور به من این نقش پیشنهاد شد باید بگویم بهواسطه حضور در یک سریال اپیزودیک در دفتر جوزان فیلم همراه با پژمان بازغی که دوست من بود، به آنجا رفتیم و در یکی از اپیزودهای این سریال بازی کردم، عموجان روی میز تدوین این سریال را دیدند، و بعد در پلههای آنجا بعد از دیدنم، گفتند تو بازیگر خوبی میشوی و این موضوع هیچوقت از خاطرم نمیرود و برایم جذاب بود که کسی این حرف را زده بود که برای اولینبار جادوی سینما را با فیلمش دیده بودم، اولین فیلمی که دیدم و برایم جذاب بود، فیلم در مسیر تندباد بود که خب وقتی کارگردان فیلم موردعلاقهام، از بازیام تعریف میکند، خیلی برایم مهم و دوستداشتنی است. بعد از آن در اخبار میخواندم که پروژه در چشم باد شروع شده است. یکبار برای نقش پنجعلی صدایم کردند که درنهایت این نقش به شروین نجفیان سپرده شد، و من همان موقع عذرخواهی کردم و گفتم خیلی دوست دارم با عموجان کار کنم، اما فقط نقش اول را قبول میکنم، بعد از آن پنج یا 6 ماه بعد زنگ زدند و برای نقش نادر من را خواستند.» دیرباز درمورد اینکه برای جوزانی بهعنوان کارگردان چه چیزهایی مهم است و در اولویت قرار دارد، میگوید: «ببینید من باید کمی این سوال شما را تغییر بدهم، اینکه چه چیزهایی برای ایشان مهم بود، جواب دادنش خیلی سخت و زمانبر است، بهتر است بگویم چه چیزی برایشان مهم نبود، این را خیلی راحت میتوانم جواب بدهم، هیچ چیزی نبود که برایشان مهم نباشد. از بند کفش تا لباسی که تن ما بود، از دکمه لباس و ساعتی که برای نادر گذاشته بودند تا کوچکترین چیزهایی که در صحنه بود برای ایشان مهم بود، الان یادم میآید که در صحنهای در پامنار که خانه پدری خانواده ایرانی در آنجا بود همه خانواده دورهم جمع بودند و آقای جوزانی در توضیح صحنه نوشته بودند که همه در خانه جمع هستیم و مادر خورش شیشانداز و شامی اتابکی پخته است، وقتی من سر صحنه رسیدم، دیدم بچههای صحنه همین جور استرس دارند و میگویند نمیدانیم این خورش چیست و درنهایت مجبور شدند به مادربزرگهایشان زنگ بزنند و بپرسند چون واقعا برای عموجان مهم بود که این اتفاق بیفتد و حتما همین خورش باشد. ممکن است در تصویر فقط یک پلان هم باشد و گذری از آن رد شویم، اما واقعا برایشان مهم بود که حتما همان چیزی که در فیلمنامه نوشته شده در صحنه باشد. شاید الان کارگردانی باشد که بگوید ما در این ظرف از آن خورشهای آماده میریزیم و کسی هم متوجه نمیشود، اما آقای جوزانی اعتقاد داشتند که همان چیزی که میگویم باید باشد و این همان ارزشی است که برای همهچیز قائل بودند و این موضوع ناخودآگاه به همه عوامل و بازیگران منتقل میشد تا همه برای ریزبهریز کار ارزش قائل شوند.»
او با یادی از ماهچهره خلیلی که در این سریال بازی کرده بود، میگوید: «ماهچهره خلیلی نقش مادر من را بازی میکرد و جا دارد که در این گفتوگو یادی از او کنم و هنوز هم نمیتوانم باور کنم که نیست و برایش طلب آمرزش میکنم.»
دیرباز در پایان صحبتهایش در تعریف جعفریجوزانی میگوید: «باید او را عموی سختگیر باسواد و دوستداشتنی سینما معرفی کنم.»