در تاریکی جاده بینشهری سوار ماشینش میشوم. تا میفهمد خبرنگارم سعی میکند خیلی گرم بگیرد. در گفتوگوهای اولیه، شماره موبایلم را میخواهد. اعتماد نمیکنم شماره ایرانیام را بدهم. شمارهای را میدهم که در افغانستان برای داشتن اینترنت خریدهام. صبح روز بعد، تلفنم زنگ میخورد. خودش است. با نگرانی پاسخش را میدهم مخصوصا به دلیل اینکه سعی میکند خیلی راحت صحبت کند. قرار میشود همدیگر را در نقطهای از شهر کابل ببینیم. همین اتفاق میافتد. آنجا تازه میفهمم چرا شماره تلفن من برایش اینقدر مهم بود. میخواهد با فردی که این روزها در یک جغرافیای افغانستان مخفیانه زندگی میکند، گفتوگو کنم. نامش را میگوید و تصویری از او در کنار امرالله صالح، معاون رئیسجمهور سابق افغانستان را نشانم میدهد. حرفهایی میزند که در میان فضای ملتهب افغانستان، بیارزشی دنیا و دلبستگیهایش پیش چشمم میآید: «داداش؛ در دولت قبل این فرد وقتی میخواست جایی بره، 5 تا تویوتا از جلو و 5 تا تویوتا از پشت اسکورتش میکردند تا خطری تهدیدش نکند. حالا نه از آن اسکورتها خبری است و نه ماشینی در کار است. او در یک اتاق محقر، حوالی ناکجاآباد افغانستان زندگی میکند.»
مطمئنم باید با او گفتوگو کنم. حتما مساله مهمی است که ریسکی به این بزرگی کرده و با یک واسطه، من را یافته است. برای گفتوگو اعلام آمادگی میکنم. یک روز بعد در واتساپ یک آدرس در حوالی کابل، هرات، پنجشیر - و یا هر جای دیگری که نمیتوانم افشایش کنم- به دستم میرسد. بدون فوت وقت به سمت مقصد راهی میشوم. به محل موردنظر میرسم. احتمال میدهم استخبارات طالبان ردم را زده است. به همین دلیل اوضاع اطراف را برانداز میکنم. خیابان خلوت است و ردی از نیروهای طالبان نمیبینم. چند دقیقهای در خیابان پرسه میزنم. با فرد واسطه تماس میگیرم که به محل مورد نظر رسیدهام. شمارهای در واتساپ برایم ارسال میشود. تماس میگیرم. خود آن مقام سیاسی سابق است. چند ثانیه بعد، در ساختمانی باز میشود و مرد بلندقامتی جلویم سبز میشود. تصویر قبلیاش را در کنار امرالله صالح دیده بودم. پیراهنی سفید به تن داشت با صورتی تراشیده. حالا اما لباس محلی افغانستانی به تن دارد و تهریشی که دیگر حس و حال اصلاحش را ندارد. عینکی هم روی صورتش نشانده که کمتر قابل شناسایی باشد. خوشامد میگوید و تعارف میکند وارد ساختمان شوم؛ یک ساختمان قدیمی و متروک. به طبقه دوم ساختمان میرویم. وارد اتاقی به ابعاد 20 متر میشوم. غیر از خودش که به نظر میرسد 40 سال هم رد کرده، 2 جوان دیگر هم حضور دارند. نمیدانم چقدر اعتماد کردنم به او درست است.
روی تنها صندلی راحتی در اتاق مینشینم. خودش را معرفی میکند و به جای من، او نخستین سوال را میپرسد. میخواهد با توجه به دو روزی که در پنجشیر بودهام، نظرم را درباره منطقه بگویم. بدون تملق و بزرگنمایی همین کار را هم میکنم: «اوضاع در پنجشیر آنطور نیست که گفته میشود و در ایران نیز عدهای سعی میکنند بر آتش آن بیفزایند. به درگیریهای ابتدایی کاری ندارم اما به نظرم دو طرف میل چندانی به ازسرگیری نبرد ندارند و منتظرند مساله با «مذاکره» و نه «جنگ» حل شود.» با دقت گوش میکند: «اگر چنین نشد باز هم به نظر نمیرسد که پنجشیر بیش از درون، به دستاوردهای بیرون جبهه جنگ متکی است. تاکتیک آنها با توجه به تفاوت معنادار تجهیزاتشان با طالبان این است که جنگ را چریکی ادامه بدهند و فرسایشیاش کنند تا در داخل مردم و در خارج هم کشورها و مجامع بینالمللی طالبان را تحت فشار قرار دهند.»
حرفهای من هرچند کوتاه است اما بین آن کلمهای حرف نمیزند. با دقت از پشت عینک نگاهم میکند. اینجا دیگر فضای مجازی نیست که به دلیل اتهامات بیاساس و اظهارات دور از عقلی که با واقعیتهای میدانی فاصله معناداری دارد، خودسانسوری کنم. کاری که در این دو هفته بسیار تمرینش کردهام تا منافع ملی ایران و افغانستان را به واسطه تمایلات شخصی و احساسات، ذبح نکنم.
نوبت اوست که سخن بگوید. اجازه ضبط تصویری گفتوگو را میگیرم اما تا پیش از خروجش از افغانستان تنها اجازه دارم صوت و متن گفتوگو را منتشر کنم: «نظر به حس هممسلک بودن و همچنین همسایه بودن، من این اعتماد را به شما میکنم که شما بتوانید از صدای من استفاده کنید ولی از تصویر به خاطر اینکه شرایط حساس است و برای خودم و خانوادهام مشکل ایجاد میشود، لطفا نهایت همکاری را بکنید.»
درخواستش را میپذیرم. موبایلم را روی سه پایه میگذارم. به صورتش نگاه میکنم:
-خودتان را معرفی کنید.
- من «احمد محمودی» هستم. [نام مستعار است]
-در دولت سابق مسئولیتی داشتید؟
-بله.
-مسئولیتتان را میفرمایید؟
-گفت نمیتوانم.[نمیتوانم بگویم ]
گمان میکند من نمیدانم او چه کسی است اما پیشتر همان فردی که من را به او وصل کرد، مسئولیتش را در دولت سابق برایم گفته بود. به خوبی میدانستم که از همکاران نزدیک امرالله صالح، معاون اشرف غنی، رئیسجمهور سابق افغانستان است. به روی خودم نمیآورم که چقدر از رئیسش در دورانی که در راس قدرت بود و علیه ایران سخن میگفت و توئیت میزد، بیزار بودم.
میپرسم: «آیا نگرانی دارید که نیروهای طالبان شما را شناسایی کنند؟» پاسخش همان چیزی بود که این روزها دنبالش بودم: «طالبان غیرقابل پیشبینی است. سوابق آنها نشان میدهد که میتوانند به هرکس ضرر برسانند. من مسئولیت نظامی نداشتم که تحت پیگرد قرار بگیرم اما سیاست طالبان نظر به تجربه گذشته و نظر به اینکه اینها یکدست و مستقل نیستند، قابل پیشبینی نیست.»
-یعنی به دلیل اینکه طالبان متشکل از گروههای مختلف است، میتواند رفتارهای متفاوتی داشته باشد؟
-دقیقا.
- طالبان گفته بود که عفو عمومی صادر کرده است. این شامل شما نمیشود؟
تکانی به خودش میدهد. کمتر چشم به دوربین میدوزد اما این بار به دوربین نگاه میکند: «اول اینکه آنها نمیتوانند عفو عمومی اعلام کنند به خاطر اینکه یک گروه تروریستی هستند. این مردم هستند که باید آنها را ببخشند.» اعلام عفو عمومی را سیاست طالبان برای کسب «مشروعیت سیاسی» و نشان دادن تغییرش به جامعه جهانی میداند. روی همین نقطه تمرکز میکنم.
-شما معتقدید که مردم باید طالبان را عفو کنند؟
-بله؛ مظلوم باید ظالم را عفو کند یا ظالم مظلوم را؟ طالبان از بدو تاسیس جز کشتار و ویرانی چیز دیگری نداشته است. با هیچ قومی تساهل نکردند. آنها نه با رای، نه از طریق رفراندوم و نه حتی لوییجرگه؛ که از مسیر خشن و با حمایت قوی نظامی، لجستیکی، سیاسی و دیپلماتیک پاکستان روی کار آمدند.
پاکستان بازیگر اصلی افغانستان
در بین گفتوگو گاهی از رفتار آمریکا گله میکند اما بیش از همه، از پاکستان متنفر است. او اسلامآباد را مهمترین بازیگر تحولات افغانستان پاکستان میخواند و میگوید طالبان «گروه نیابتی» پاکستان است که پیشتر با تسلطی که بر مدارس طالب داشت، در روی کار آمدن طالبان در سال 1994 موثر بود: «آنها با حمایت پاکستان به کابل رسیدند و متاسفانه 11 دیپلمات ایرانی شهید شد. این هیچوقت فراموشمان نمیشود.» ادامه میدهد: «شما میبینید که 8 یا 9 روز پس از حکومت نامشروع طالبان، سازمان استخباراتی ISI میآید و بین طالبان وساطت میکند. اینها مستقل نیستند که از خود ابتکار نشان دهند و بتوانند تصمیم بگیرند. اینها وابسته هستند.»
در افغانستان شایعات زیادی شنیده میشود اما سندی هنوز برای بسیاری از آنها یافت نشده است. یکی از آنها حضور نیروهای پاکستانی در تصرف افغانستان است. از محمودی که دسترسی به اخبار محرمانه نیز داشته، دراینباره میپرسم. قاطعانه این موضوع را تایید میکند: «پاکستانیها در مدارس میکس افغان و پاکستان با استفاده از ایدئولوژی اسلامی که در اینجا [افغانستان] کفار و مزدوران حکومت میکنند، زمینه تهاجم را هموار کرد. در عملیات از پاکستانیها هم استفاده میشود.» او از طلبهها و نیروهای ویژه ارتش پاکستان (SSG) میگوید که در این جنگ حضور داشتهاند: «تنها مقاومتی که صورت گرفت در پنجشیر بود که 430 تن از نظامیان پاکستانی در لباسهای افغان آمدند و میخواستند خط اول ولسوالی شتل[در پنجشیر] را از بین ببرند. طالبان جنگ چریکی را بلد هستند اما جنگ جبههای را بلد نیستند که بتوانند حصار بزرگی را از بین ببرند و داخل دره شوند.» سندی ندارد اما حوالهام میدهد که بهعنوان خبرنگار به جبهههای طالبان بروم و یک سوال به زبان پشتو یا فارسی بکنم تا ببینم میتوانند صحبت کنند یا نه.
او میگوید پاکستانیها میدانستند که «تنها چیزی که میتواند صحنه جنگ پنجشیر را تغییر دهد حملات هوایی است: «اگر طیاره [هواپیما] میپرد، پیلوتش [خلبانش] پاکستانی است.»
میگوید در ارگ ریاستجمهوری 2 بخش امنیتی وجود دارد: «یک بخش لباس سبز پلنگی میپوشند و یک بخش سیاه. لباس سیاهها همهشان پاکستانی هستند و عینک و ماسک دارند و کسی اجازه گفتوگو با آنها را ندارد. با مردم عام صحبتی نمیکنند.» میپرسم:
-آنها برای چه آمدهاند؟
- نظر به اختلاف درونی طالبان آنها برای نظم و پیشگیری از اختلافات آمدهاند. البته ما خبرهایی میشنویم که در رهبری طالبان اختلاف افتاده و چندین نفر جانشان را از دست دادهاند.
-اشاره شما به هدف قرار گرفتن ملا برادر است؟
-دقیقا. اول زخمی میشود و بعد میرود پاکستان و آنجا از بین میرود.
آمریکا متهم ردیف اول
حکومت اشرف غنی تا مغز استخوانش به آمریکا معتقد بود. این اعتقاد به اندازهای بود که حتی پس از توافق طالبان و آمریکا در سال 2018 که سرنوشت افغانستان به طالبان پیوند خورده بود، نیز تغییر رویه نداد و همچنان چشم امید به کمک آمریکا در برابر طالبان داشت. این مقام دولت سابق معتقد است: «اتفاقات افغانستان از پرستیژ و اعتبار آمریکا کاست.» میگوید: «کموکاستی که دولت در این ماجرا[اشغال افغانستان] داشت، به تعهد کلانی که آمریکاییها داشتند، برمیگردد. ما تحت قیمومیت سیاسی، نظامی و اقتصادی آمریکا بودیم.»
طالبان در توافقی که با آمریکاییها داشتند، ابتدا ولسوالیها را با ترفند، محاصره کردند و خبر سقوط آن را دادند و بعد شهرهای بزرگ و ولایتها را تسخیر کردند: «تعهد سیاسی که دولت با آمریکاییها داشت این بود که گروه تروریستی نباید از لوله تفنگ شهرها را بگیرد. این یک عقبگرد کلانی [بزرگی] برای آمریکا که داعیهدار دموکراسی در جهان است، بود. آمریکا به تعهدات خودش عمل نکرد. آنها قرار بود تجمعات کلان طالبان را بزنند اما به تعهدات خود عمل نکردند.»
او در پاسخ به اینکه چگونه طالبان در افغانستان بدون هیچ مقاومت سرسختانهای حاکم شد، میگوید: «دلیل سقوط ولسوالیها و ولایات این بود که انگیزهای وجود نداشته باشد و کسی برای خاک وطن آماده مبارزه نباشد. از آن طرف هم آمریکا به تعهداتش عمل نکرد.» میپرسم:
-به همین علت افغانستان سقوط کرد؟
-آمریکاییها توافق کرده بودند که حمایت هوایی نمیکنیم.
-با چه کسی توافق کرده بود؟
-با طالبان. گفتند حمایت هوایی نمیکنیم. آیا امکان دارد پوشش ناتو و آمریکایی باشد و اینقدر اتفاق بیفتد؟ از محاسبات به دور است.
نوک کوهی از آنچه آمریکا در افغانستان کرده، در رسانههای جهانی بازتاب پیدا کرده و هنوز زوایای پنهان بسیاری وجود دارد که افشا نشده است. آمریکاییها برای نابودی طالبان به افغانستان لشکرکشی کردند اما در یک دهه اخیر برای در امان ماندن از این گروه، ناچار به پرداخت چندین میلیارد دلار به طالبها شدهاند: «آمریکاییها و قراردادیهایشان به طالب رشوه میدادند. حدود 2 میلیارد دلار در 10 سال طالب از قراردادیها اخاذی کرده است. آنها بابت انتقال محموله نظامی یا اقتصادی آمریکا از نقطهای به نقطه دیگر، رشوه میگرفتند.» یا اینکه مقالاتی نوشته شده که 10 درصد هر پروژه عمرانی به مسئول نظامی یا طالبان داده میشد. فسادی که در افغانستان وجود داشته را چه کسی رونق داده است؟ چقدر اینها با طالبان تساهل و تسامح داشتهاند؟
در ایران هیچ کسی از بازگشت طالبان خوشحال نیست. در افغانستان هم بسیاری نگران آیندهای هستند که حالا طالبان آن را تعیین خواهد کرد. بسیاری از مردم در ماتم فرو رفتهاند و در این وضع دولت سابق بیتقصیر نیست. از همین رو از مقام دولت سابق میپرسم که «طالبان را باید مردم عفو کنند ولی آیا این مردم که مغموم و ناراحت هستند و بسیاری از آزادیهایشان گرفته شده، دولت غنی و شما را میبخشند؟ فکر میکنید تاریخ درباره دولت و نقش شما چه خواهد گفت؟» میگوید: «چه فرقی میکند که ببخشند یا نبخشد؟ قضاوت مردم این است که ضربه دیدند؛ هم از دید عاطفی؛ هم جانی، مالی و... آن خواب و خیال، از آنها گرفته شده است و به آن خاطر اعتماد جمعی دیگر نیست. همه چیز هست اما اطمینان درباره آینده و اشتغال در آینده وجود ندارد.»
از او میپرسم شما سال 1996 در افغانستان بودید؟
-بله.
-طالبان آن روز با امروز چه فرقی دارد؟ خودشان از تغییر میگویند. طالبان تغییر کرده است؟
- خشنتر، مزدورتر و ناانسانیتر شدند. تغییر مثبتی نداشتهاند.
طالبان امروز به جز درگیری نصفهونیمه در پنجشیر، بر کل افغانستان حاکم شده است. از این مقام سیاسی سابق میپرسم که برای آینده چه باید کرد؟ میگوید: «باید از رسانهها برای جلب حمایت مردم و کشورها استفاده کنیم. در مرحله اول نباید این دولت به رسمیت شناخته شود و در کنار آن، نهادهایی که حضور دارند به بلندگوی مقاومت تبدیل شوند و در مرحله بعدی که انسجام و ساختار ایجاد شد، محاسبه کشورها نیز تغییر میکند. آنها امروز میگویند ما به یک فرد امکانات نظامی نمیدهیم بلکه به ساختار میدهیم.» او تنها راه برای افغانستان را نه «حکومت همه شمول» که «حکومت منتخب» است میداند: «اگر طالبان فکر میکند حکومتش همهشمول است بیایند با رای مردمی پیروز شوند. باید ایرانیها نیز از این حمایت کنند. حکومت همه شمول در کشوری که نفوذش تثبیت و آمارگیری نشده و جمعیت اقوامش مشخص نیست، نتیجه نمیدهد.»