عاطفه جعفری، روزنامهنگار: «در دشواری این مسیر همین بس که من عمری دویدهام و هنوز به نقطه تحت بای بسمالله از کتاب معارف این اولیای عظام نرسیدهام. اگر اقبالی ازسوی مخاطب یا تشویقی ازجانب اهلنظر هست، دلیل خالیبودن این میدان از جنگاوران و علمداران است. چه فقر و فاقه و اندوه و حسرتی بزرگتر از اینکه ما دارندگان و فخرفروشان به دارندگی مولاعلی(ع)، یک رمان فاخر و خواندنی، حول محور ایشان خلق نکردهایم.» سیدمهدی شجاعی نامی آشنا و شناختهشده در ادبیات ایران است. از نامداران ادبیات معاصر ما که عمرش را برای نوشتن گذاشته و همچنان مینویسد. علاوهبر نوشتن معتقد است آموزش و تربیت نسل تازه نویسنده باید جدی گرفته شود. در شمارههای پیشین بهصورت ویژه درمورد نویسندگان و ادیبان ایران امروز نوشتیم. اینبار در ادامه پرونده «نویسندگان امروز ایران» سراغ سیدمهدی شجاعی رفتیم. بهانه ما برای رفتن سراغ شیوه نگارش و فعالیتهای فرهنگی شجاعی هم چاپ کتاب جدیدش بهنام «زنی، مردی و دنیایی نامردی» است؛ کتابی ویژه مخاطبان کودک که داستان سفر اسرای خاندان پیامبر و امامحسین(ع) پس از واقعه عاشورا را روایت میکند. یکی از ویژگیهای منحصربهفرد این کتاب این است که مخاطب کودک و نوجوان را با واقعهای از دریچهای جدید مواجه میکند. در گزارش پیشرو فعالان رسانه و نویسندگان جوان از مهدی شجاعی، آثارش و شیوه قلم زدن او گفته و نوشتهاند.
راهی سخت
سیدمهدی شجاعی کارش را با روزنامه جمهوری اسلامی شروع کرد و بعد هم مجله صحیفه. نوشتن را دوست داشت و چگونه و برای چه نوشتن برایش یک دغدغه مهم بود. برای همین قلم به دست گرفت و نوشت و نوشت. به حوزه هنری رفت مثل همه کسانی که آن سالها حوزه هنری را راهی جدید برای کشف خود میدانستند. در آنجا فیلمنامه نوشت، داستان نوشت و با اشتیاق و شور قلم زد. معاونت هنری حوزه هنری را با همین شوق نوشتن پذیرفت و بخشی از اهداف و آمال خود را با انتشارات برگ محقق ساخت. در همان سالهای دهه 60 با سیدمرتضی آوینی آشنا شد. مجله سوره را سروشکل میدهند و میتوان گفت شکوفاترین دوران فعالیت حوزه هنری در عرصه کتاب و مطبوعات در همان زمان رقم خورد. انتشارات کتاب نیستان را راه انداخت و در این راه متحمل سختیهای زیادی شد، اما همه را بهخاطر راهی دوستداشتنی ادامه داد تا به امروز.
برای برادری که شهید شد
سیدمهدی شجاعی و مرتضی آوینی کارشان را با هم در حوزه هنری شروع کردند و خاطرات زیادی با هم دارند؛ خاطراتی که بیشتر آن به مجله سوره برمیگردد و نقاط مشترکی با هم داشتند. این دوستی آنقدر ریشه داشت که شهادت او برای شجاعی غیرقابل باور بود و همه احساسش را درقالب نامهای برای او نوشت و منتشر کرد. او در بخشی از این نامه مینویسد: «در این حال و روز که بندها ترنم ماندن دارند و زنجیرها سرود نشستن میخوانند، کندن چه کار سترگی است، پرکشیدن چه باشکوه است و پیوستن چه شیرین و دوستداشتنی. کاش با تو بودیم وقت قران انتخاب تو با انتخاب حق. کاش با تو بودیم آن زمان که دست از این جهان میشستی و رخت خویش از این ورطه بیرون میکشیدی. کاش با تو بودیم آن زمان که فرشتگان، تو را بر هودج نور میگذاشتند و بالهای خویش را سایبان زخمهای روشن تو میکردند.»
دوستان مشترکشان همیشه از ایدههای نو و منحصربه فرد آنها برای مجله سوره میگویند، که در آن زمان بهترین مجله در حوزه فرهنگ و هنر بود. نامهای که سیدمهدی شجاعی بعد از شهادت آوینی منتشر کرد، آنقدر انسان را منقلب میکند که حتی الان هم با خواندنش، میتوان متوجه شد که او چه زجری کشیده است تا این یادداشت را در سوگ برادرش بنویسد. مخصوصا آنجا که نوشته است: «کاش با تو بودیم آن شام آخر که سالارمان، ماه بنیهاشم(ع) به شمع وجود تو پروانه سوختن داد. گریه ما، نه برای رفتن تو، که برای جاماندن خویش است. احساس میکنم که در این قیل و مقال، چه قال گذاشته شدهایم، چه از پا افتادهایم، چه در راه ماندهایم، چه در خود فروشکستهایم. احساس میکنم آن زمان که تو دست بر زانو گذاشتی و یاعلی گفتی، ما هنوز سر بر زانو نهاده بودیم. گریه ما نه برای «رٍجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهدُوا الله» است، گریه ما نه برای «فَمِنهم مَن قَضَی نَحبَه» است، گریه ما، گریه جگرسوز «فَمِنهم مَن ینتَظِر» است.»»
آثاری عاشقانه
او آثارش را عاشقانه مینویسد؛ آثاری که بهگفته خودش باید خلق شود تا مردم بیشتر بدانند. بیش از 100 اثر تالیفی برای همه سنین دارد و سعی کرده همه قشر را برای خواندن آثارش درنظر بگیرد؛ هم برای کودک و نوجوان نوشته است و هم برای بزرگسال. هم دانشجویان را درنظر گرفته و هم برای اساتید کتاب دارد.
او در آثارش همیشه دغدغه دین دارد و معتقد است باید سوالاتی که جوانان دارند را تا جاییکه میتوانیم، جواب بدهیم. سعی میکند با همین دغدغه تکرارنشدنی، بنویسد و چون میداند جامعه و بهخصوص قشر جوان هم این دغدغه را دارند، سعی میکند با نوشتن، کمی از سوالات را جواب بدهد، مثلا در کتاب «دین به چه درد میخورد» دست به تلفیقی زیبا از دو تجربه خود در نویسندگی زده است و اثری خلق کرده که نه داستان است و نه متنی عارفانه، بلکه با درونمایهای از طنزی ملایم و البته با استفاده از عناصر زبانی ساده درصدد بازخوانی استفهامی از چالشهای دینداری در عصر مدرن است. خودش درمورد این کتاب میگوید: «این کتاب مبتنیبر یک رویکرد متفاوت و برای مخاطب متفاوت شکل گرفته است. انکار نمیتوان کرد که عملکرد نظام ما طی چهاردهه گذشته، منجربه گریز طیف وسیعی از جوانان ما از دین و ستیز طیفی دیگر با دین شده است؛ یعنی جوان و نوجوان عملکرد ما را براساس ادعای ما بهحساب اهل دین گذاشته است، چراکه قدرت تشخیص و تفکیک این دو از هم را نداشته است. پس مشکل این نسل ندانستن احکام دین نیست که صداوسیما و دیگر مراکز و نهادهای فرهنگی روی آن متمرکز شدهاند. مشکل، اصل دین است که بهدلیل سابقه ذهنی، تجربه و مشاهداتش، نمیتواند آن را پذیرفته و با آن کنار بیاید. این کتاب تلاش میکند دین را فارغ از همه پیرایهها، تحریفها و سوءاستفادهها و انحرافها به جوان معرفی و نیاز بشر را به آن تبیین کند. خدا کند که موفق شده باشد.» این کتاب را باید یکی از آثار خوب و موفق او دانست.
آثار عاشورایی این نویسنده بزرگ هم زیاد است و هر کتاب برای خودش روایتی جانسوز است. او درمورد اینکه چرا این آثار را نوشته و همیشه قلمش را با این موضوع چرخانده است، میگوید: «واقعه عاشورا واقعهای یکبعدی نیست و دارای وجوه و ابعاد گوناگون و متنوعی است که هرکدام از این وجوه، جایگاه و منزلت خاص خودش را دارد؛ بهنحوی که نمیتوان بهسادگی برای وجهی از وجوه، ارزش و اعتبار بیشتری قائل شد. بهعبارت روشنتر، در روایت واقعه عاشورا، سوگنوشت، مرثیهسرایی و ذکر مصیبت و بیان مظلومیت همانقدر ارزشمند است که حماسهسرایی و بیان شجاعتها، رشادتها، ایستادگیها و مقاومتها، و از حیث مخاطب نیز تجربه نشان میدهد هرکدام از این وجوه، با بخشی از ذهن، دل، اندیشه و احساس مخاطب کار دارد و یک نیاز از نیازهای متنوع مخاطب را برآورده میکند و بالطبع موردتوجه و استقبال قرار میگیرد.»
طبعا انتشار این آثار سختیهای خودش را دارد و مخصوصا که باید حواس نویسنده به مخاطب هم باشد. سیدمهدی شجاعی درمورد این سختیها میگوید: «اصلیترین و مهمترین دشواری، حرکت از جایگاه انفعالی بهسمت موقعیت فعال است؛ یعنی بهجای سنت متعارف در نشر که عبارت است از نشستن تا آثاری برسد و ناشر بررسی و ارزیابی کند و آن را مناسب انتشار ببیند یا نبیند، از جایی برخیزد و برای رسیدن به تعریف مطلوبش ـ اگر داشته باشدـ عناصر موردنیاز را شناسایی کند و با طرح و برنامههای مشخص و صرف وقت و هزینه بیش از متعارف، به خلق اثر همت بگمارد و ضمنا ظرفیت ریسکپذیری و آزمون و خطا را هم در این مسیر داشته باشد.»
همچنین او درمورد خاطرهای که از این آثار خود دارد و بازخوردی که از مخاطب گرفته است، میگوید: «یکی از جذابیتهای کار در این عرصه، یعنی ادبیات آسمانی، پیوستن مسافران غیرمنتظره به قطار مخاطبین است؛ یعنی کسانی که در ظاهر هیچ نسبتی با شعائر مذهبی ندارند و حتی بعضا به دین و مذهب دیگری تعلق دارند، بهدلیل سلامت ذات و فطرت و داشتن گرایشهای معنوی و عطش حقیقتجویی، میزبان آثاری از این دست میشوند و ارادتی مینمایند و سعادتی میبرند. تماشای پرواز این پرندگان، بهطرز غریبی روحبخش و امیدآفرین است.»
کلاسهایی برای نویسندگان جوان
سیدمهدی شجاعی معتقد است باید جوانان را دریابیم، برایشان کلاس آموزشی بگذاریم و از کنار این موضوع راحت نگذریم، او در سال 98، این کار را در فرهنگسرای اندیشه انجام داد و با وجود همه سختیهایی که بهخاطر بیماری داشت، اما باز هم این کلاسها را برگزار کرد و سعی میکرد توجه نویسندگان جوان را به نوشتن داستان کوتاه جلب کند و در این میان از نویسندگان شناختهشده هم دعوت کرد تا در این کلاسها حاضر شوند. او همیشه سعی میکند با توصیههایی که برای جوانان دارد آنها را در مسیرشان جلو ببرد.
او در یکی از این جلسات تاکیدش بر خواندن داستانهای کهن بود و گفت: «نگاه من به داستان کوتاه شاید کمی گستردهتر از نگاههای متعارف باشد. من در توصیهای که به جوانترها دارم همیشه میگویم که برای تقویت داستاننویسی، ادبیات کهن را بخوانید. حال اگر دقت کنید میبینید که ادبیات کهن ما بیشتر شعر است و به همین دلیل باور دارم که با خواندن شعر، بنیه ادبی هنرمندان قوی میشود، قلمشان روان و آثار نوشتاریشان نیز دچار تغییر زیادی میشود. در بخش دیگر نیز باید بگویم از آنجا که همیشه در ادبیات شعری ما، حاکمیت وجود داشته است، تمام داستانها و قصهها حتی با تعریف امروزی خود در قالب شعر برای مخاطبان تعریف میشده است. این موضوع به مدلهای مختلف در شعرهای مختلف وجود دارد. منطقالطیر عطار، مثنویمولوی و... نمونههای بسیار خوبی برای این موضوع هستند. بنابراین میخواهم توجه نویسندگان را به این موضوع جلب کنم که ظرفیت بسیار گستردهای در داستان کوتاه وجود دارد که در بخشهای مختلف وجود دارد. بنابراین اگر کمی روی ادبیات کهن خود متمرکز شویم، میبینیم که حتی چند بیت از حافظ بهمعنای واقعی یک داستان کوتاه است که تمام عناصر مربوط به آن را دارد.»
رضا امیرخانی و نام راوی فروتن بر آثار شجاعی
رضا امیرخانی یکی از دوستان سیدمهدی شجاعی است و سالهاست این دوستی را دارند. او معتقد است شجاعی هیچگاه برای نوشتن کتابهایش در کلیشههای معمول گیر نیفتاده است. او درمورد شیوه شجاعی در نوشتن گفته است: «چالش اول شجاعی با سبک، چارچوب و ساختار بوده و او توانسته سبک و چارچوب را در خدمت خود قرار دهد؛ همان کاری که سرآمدان هنر ما انجام میدهند.» متن کامل گفتار امیرخانی درمورد سیدمهدی شجاعی را بخوانید: «من در سخنانم تمام وجوه شخصیتی شجاعی و تمام روابط شخصی خودم را با ایشان فراموش میکنم و فقط میخواهم به آثار بپردازم، چون اثر فرودست نویسنده است. البته دعوی این را ندارم که از اثر به مؤثر برسم.
ما در ادبیات دو مقوله داریم اولین مقوله، مقوله ادبیات دینی خداباور است که پر روشن است آثار شجاعی در این راستا قرار میگیرد و محیی ادبیات خداباور در ادبیات داستانی است. قسمت دیگری که من به آن میپردازم درباره گونه مذهبی در داستان است؛ هر اثری که در گونه مذهبی نوشته شود میتواند دینی نباشد، مثلا میتوانیم قصه انبیا را بنویسیم، اما خداباورانه ننویسیم. در دنیا بسیاری از آثار مثل رمان و فیلم از زندگی پیامبران نوشتهشده که مذهبی هستند، اما خداباور نیستند. در آثاری که زندگی انبیا دستمایه نوشتن قرار گرفته است اگر نوشتهها خداباور نباشند نمیتوانیم آن موفقیت را در آثار ببینیم؛ همانطورکه الان در جشنوارهها و سفارشهای ادبی کتابهای زیادی درباره پیامبران و معصومان نوشته میشود اما نتیجه چندان خوب نیست. سوال اصلی من این است که آیا درام بهمعنای غربیاش حول زندگی معصوم امکانپذیر هست یا نه؟ من اعتقاد دارم درام با شکل غربی که میشناسیم حول زندگی معصوم امکان شکلگرفتن ندارد. درام غربی نمیتواند درباره معصوم شکل بگیرد چون من نویسنده باید محاکات نفسانی خود را در قیاس با آن شخصیت درنظر بگیرم و کدام شخصیتها در حیطه اشراف من هستند، قطعا شخصیتهای فرودست من و به این وسیله میتوانم درام را خلق کنم. درام یعنی اینکه شخصیت بر سر دوراهی قرار بگیرد. آیا من نویسنده میتوانم جای معصوم قرار بگیرم و بر سر دوراهی درونیات او را شرح دهم؟ اما ما در آثار سیدمهدی شجاعی میبینیم که درام را بهمعنای غربی کلمه ننوشته و کسانی که مقلد ایشان هستند نمیتوانند آثار خوبی خلق کنند. تفاوت عمده آثار سیدمهدی شجاعی با دیگر آثار این است که بهجای اینکه دچار کلیشههای رایج شود خودش سبک جدیدی خلق کرده است. در داستاننویسی امروز میگویند دانای کل، راوی سوم شخص یا راوی اول شخص، اما من اسم راوی داستانهای مذهبی سیدمهدی شجاعی را راوی فروتن میگذارم که جایگاه خودش را در قیاس با معصوم میداند کجاست.
این تفاوت به یک کشف و الهام ناخودآگاه در وجود او برمیگردد که چگونه داستان زندگی یک معصوم را روایت کند و همه اینها رو به تعالی و برتری دارند، اتفاق مهم این است که نگاه راوی فروتن در این داستانها حفظ شده است، اما متاسفانه این نگاه را در آثار دیگر نمیبینیم و خیلی آسیب خطرناکی است که در داستانها الهامات افراد یعنی الهامات نویسنده و نفسانیات او جای الهام خداوند قرار میگیرد و به همین دلیل است که داستانها و فیلمهای اینچنینی از زندگی امامان به دل ما نمیچسبد و تأثیری ندارد. چالش اول شجاعی با سبک، چارچوب و ساختار بوده و او توانست سبک و چارچوب را در خدمت خود قرار دهد، همان کاری که سرآمدان هنر ما انجام میدهند. در ابتدا با این قالب جنگید و نگاه خود را غالب کرد. اگر قرار بود 5 داستان کوتاه ایرانی را بهعنوان بهترین داستانها انتخاب کنم قطعا یکی از این 5 داستان ماهجبین بود که نجیبانه و عاشقانهترین داستان ایرانی است.»
جریانسازی در نثر ادبی
محمدرضا سنگری که در ادبیات دینی برای خودش صاحب سبک است هم شجاعی را یک مولد در آثار دینی میداند و میگوید: «نثر و قلم شجاعی روی خیلیها تاثیر گذاشت. درنتیجه باید سیدمهدی شجاعی را یک جریانساز در فضای نثر ادبی و داستانی جامعه خودمان بدانیم. این نویسنده بسیار متواضع بود و وقتی در کانون حضور پیدا میکرد، بچهها با وی احساس نزدیکی و خودمانی داشتند. گاهی خانواده خود را هم به این جلسات میآورد و دخترش که در سانحه رانندگی درگذشت و داغی بر دل سیدمهدی شجاعی گذاشت را نیز در برنامههای کرمان میدیدم. سیدعلی شجاعی نیز راه پدر را ادامه داده و تا مدتها متاثر از لحن و نحوه بیان پدرش بوده و امروز کمکم به یک استقلال سبکی میرسد.
تواضع، نوع روابط و درنگها و دقتهایی که سیدمهدی شجاعی داشته و دارد از ویژگیهای اوست، بهویژه اینکه هنرهای زیبا خوانده و با مساله سینما و تئاتر کاملا آشنا بود و اگر کسی کتابهایش را بخواند، بازتاب این تخصص را در کارهایش میبیند. به سبب اینکه با حوزه هنرهای نمایشی آشنایی داشته و برخی از آثار وی در قالب فیلم کوتاه در رسانه مطرح شد، مشخص میکند که شجاعی به ابعاد نمایشی هنگام طرح متنهای خود توجه و دقت دارد. وقتی اثرش را میخوانیم، خیلی خوب برای ما فضای تجسمی میسازد و میتوانیم احساس کنیم در آن فضا هستیم. مینیاتورکاری صحنه و بیان اجزای موضوع آنهم با واژگانی نرم و ساختارهای نحوی مناسب که بهویژه در آثار اولیه وی بهتر دیده میشود و با صمیمیتی که معمولا در بافتار و ساختار متن او دیده میشود، انس و الفت و گرهخوردگیاش با جان و ذهن مخاطب را خیلی سریع برقرار میکند.»
شاید خیلیها ترجمههای سیدمهدی شجاعی را در انتشارات مدرسه خوانده باشند، سنگری نگاهی هم به ترجمههای او دارد و میگوید: «ترجمههای او را هم باید ترجمههای بسیار موفقی دانست. شجاعی مدتها در پروژه بزرگ تاریخ امام حسین(ع)، نقش اساسی و نظارتی داشته که در بیش از 20 جلد از سوی انتشارات مدرسه به چاپ رسید؛ درنتیجه با متون عربی، انس و الفت داشت. ترجمههای ادعیه سیدمهدی شجاعی، بسیار روان و دقیق بوده و حتی برخی از آنها را در کتابهای درسی استفاده کردیم. به متن اصلی وفادار مانده، ولی هرجا احساس کرده که میتواند اندکی متن را باز کند تا دریافت بهتری صورت گیرد، این مهم را انجام داده است. این کتابها کوچک و کمحجم، ولی بسیار مفید و موثر هستند.»
سنگری خدمت شجاعی را به ادبیات دینی متمایز میداند و میگوید: ««سقای آب و ادب» اثر بسیار موفقی است، کتاب «آفتاب در حجاب» درباره حضرت زینب(ع) نیز از کارهای بسیار موفق وی بهشمار میرود. خدمات سیدمهدی شجاعی به ادبیات آیینی ما در بازشناسی اصحاب اباعبدلله(ع) و جریان عاشورا به جامعه امروز، جایگاه ویژهای دارد که باید قدردان آن بود. همانطور که گفتم کارهای سیدمهدی شجاعی، تلفیق تاریخ و داستان است و با آن ویژگیهای بیانیای که دارد، قلم او را متمایز کرده است. سبک ویژه این نویسنده را در کتاب «غدیر کمی آنسوتر» هم میتوان دید. با اینکه کتاب کمحجم و کوچکی است، بهگونهای یک دفاعنامه از امیرالمومنین علی(ع) است. هم ابعاد و جریان تاریخی غدیر را و هم اتفاقات دردناکی را که خاستگاه آنها غدیر میشود، مطرح کرده است. غدیری که نادیده گرفته میشود و سرانجام از دلِ آن کربلا بیرون میآید را بهخوبی در این کتاب میتوان مشاهده کرد. کلمه «کمی آنسوتر»، هم به وقایع پیش از غدیر و هم پس از این واقعه اشاره دارد. میخواهد بگوید غدیر، بازتاب همه مظلومیت و رنجی است که بعدها برای همه ائمه و اهلبیت پیامبر(ص) پیش میآید. خاستگاه همه انحرافهایی که در تاریخ اسلام ایجاد میشود، غدیر است.»
وی ادامه میدهد: «سیدمهدی شجاعی به ضرورت زمان و نیازهای نسل کودک و نوجوان، سعی کرد کتابهایی هم برای این گروه سنی تهیه کند. مدتها در کنار سیدمجتبی حسینی و محسن چینیفروشان، عضو هیاتمدیره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. بودن در این فضا، این زمینه را فراهم میآورد که وی کتابهایی را در حوزه کودک بنویسد. درعینحال با برخی از ناشران مشهور هم ارتباط داشته و توفیقی هم داشت که در زمانی مطرح شد که این اندازه وفور نویسنده نداشتیم. در آن روزگار هم اشتها و اشتیاق فراهم بود و هم نام سیدمهدی شجاعی بر زبانها افتاده بود و همه میخواستند از قلم وی بهرهمند شوند. ناشرانی مثل مدرسه و بعثت با وی در چاپ آثار همکاری کردند. در آن موقعیت، ضرورت و نیاز باعث میشد خیلی از ناشران بهسمت این نویسندگان دست یاری دراز کنند تا برایشان بنویسند.»
مهر پدری
فاطمه سلیمانی، نویسنده: فاطمه سلیمانی، نویسندهای که خودش را شاگرد سیدمهدی شجاعی میداند، درباره او نوشته است: «روزی که کتاب «پدر، عشق و پسر» بهدستم رسید، یکی از بهترین خاطراتم بوده و هست. این را که اولینبار کجا و در چه شرایطی با این کتاب مواجه شدم، شاید بعدها نوشتم اما همینقدر بگویم که در همه این سالها بیش از 100 بار این کتاب را در دست گرفتهام و با کلمه به کلمهاش زندگی کردهام. بعد از آن اسم نویسنده کتاب، طوری در ذهنم نقش بسته بود که بهراحتی از بین دهها اسم تشخیصش میدادم؛ چه در صفحات کتابهای درسی و چه در بین کتابهای کتابفروشی و چه در میان تیتراژ فیلمها.
تصور اینکه روزی من چیزی بنویسم و نویسنده محبوبم بخواند، آنقدر دور از ذهن بود که حتی در خواب و خیال هم نمیگنجد؛ چه برسد به اینکه من بنویسم و نویسنده محبوبم منتشر کند، آن هم مثل نوشتههای یک نویسنده حرفهای نه مثل کار با یک نویسنده تازهکار و آماتور. تحقق این رویا جز بهدست توانمند تقدیر محقق نمیشد که خود داستانی جداگانه دارد.
هنوز نمیدانم کدامیک از این لحظات شادیآورتر بود؛ لحظهای که اولین اثرم برای چاپ در نشر محبوبم پذیرفته یا روزی که منتشر شد یا روزی که از ناشر محبوبم سفارش خلق یک اثر متفاوت را گرفتم؟ نوشتن داستانی درباره حضرت فاطمه معصومه(س) که شد اولین داستان از زندگانی آن حضرت. نمیدانم کدامیک از این لحظات بهتر از دیگری بود، اما میدانم هیچکدام بهاندازه دیدن لبخند رضایت حضرت استاد باشکوه و بهیادماندنی نبودند. بهعنوان یک مخاطب داشتن کتابهای امضاشده نویسنده محبوبم مثل یک گنج گرانبهاست. مخصوصا وقتی خطاب شده باشی «فاطمه سلیمانی عزیز» یا «دختر عزیز و نازنینم» که همین عبارت پر است از مهر پدری و من سالهاست تشنه مهر پدریام.
اما کتاب «به سپیدی یک رویا» که بهخواست خودم با دستخط حضرت استاد مزین شده یکی از باارزشترین داراییهای من است؛ یادداشتی که شاید حداقل هفتهای یکبار مرورش میکنم.
«فاطمه خانم عزیز و باصفا، خوشا به سعادتتان که توفیق انجام چنین مهمی را نصیب شما کردند. امید که لطفشان و توفیقاتتان مستدام باد.» و من همیشه و همیشه از ته دل دعا میکنم که «سالیان سال در صحت و سلامت سایهتان مستدام باد.»»
قدردانی از باغبان
مهدی سلیمانی، فعال حوزه کتاب:نوشتن درباره سیدمهدی شجاعی هم کاری آسان است و هم کاری دشوار! آسان زیرا او دارای ابعاد گوناگونی است و وجههای مختلفی از او را در این سالها دیدهایم و اگر بنا باشد درباره هرکدام از این ابعاد بنویسیم بهراحتی میتوانیم مصادیق و نمونههای موفق را ارائه دهیم و ساعتها درباره آن صحبت کنیم. اما سخت است، زیرا از سویی نوشتن درباره هنرمندی چون او کار بزرگان است و از سوی دیگر باید اولویتبندی دقیقی داشته باشیم که از کدام زاویه به فعالیتهای فرهنگی و هنری او مینگریم. آنچه در ابتدا میخواهم به آن بپردازم، موضوع پیشتازی استاد شجاعی در حوزههای مختلفی است که به آن ورود پیدا کرده. چه در دورهای که روزنامهنگاری را پیشه خود کرده بود و با مطبوعات سروکار داشت و چه در دورهای که وارد فضای ادبیات و نشر شد. البته بسیار سخت است که بگویی او از چه زمانی وارد حوزه ادبیات شده، چراکه ذاتا یک ادیب وارسته است و ادبیات با زندگیاش در هم آمیخته است. شجاعی در دورهای که بسیاری از مفاهیم و شخصیتهای دینی دچار غربت شده بودند، یکهتاز جهان ادبیات دینی بود و پرچم آن را در قلهها برافراشته نگه داشته بود. بیتردید آشنایی تعداد قابلتوجهی از مردم کشور با ادبیات دینی را مدیون تلاشهای بیدریغ او هستیم. بسیاری از مردم آثار خوب او را خواندهاند و خود را به امواج اندیشههایش سپردهاند و او نیز با رعایت آداب امانتداری آنان را به ساحل فکر و اندیشه رسانده است. بهواقع شجاعی ژنرالی تمامعیار درعرصه ادبیات کشور است که در دوره رجزخوانی فرهنگها و تمدنهای فکری گوناگون، مدتها بهتنهایی بار عظیمی را که بر دوش نهادها و سازمانهای مختلف فرهنگی قرار گرفت، بهدوش کشید که همچنان ادامه دارد.
شجاعی استاد ذائقهشناسی مخاطب است و در عمل بهاثبات رسانده که میداند چه بگوید و چگونه بگوید. او در این حوزه بیشک یک نابغه است و کتابهای پرفروش او تاییدکننده این ادعاست.
او باغبان دلسوز گلستان نیستان است و شاگردان و نوقلمانی که در این نشر تربیت شدهاند و به شکوفایی رسیدهاند، گواهی این موضوعاند. او درحال تربیت نسلی از نویسندگان است که ادبیات را میفهمند و آن را ارج مینهند؛ نویسندگانی که امروزه آثار خوب و قابل دفاع تولید میکنند و بهنوعی پاسدار ادبیات کشور هستند. البته تمام اینها جدا از فعالیتهای شجاعی برای تاسیس انجمن قلم ایران است که پرداختن به آن نیز نیازمند فرصتی مجزاست.
شاید بتوان ادعا کرد که اساسا گرایشهای تربیتی در وجود شجاعی یکی از جنبههای غالب اوست، چراکه علاوهبر تربیت نویسنده، او را میتوان یک مربی مهربان برای کودکان این سرزمین نیز دانست. آثار او درحوزه کودک و نوجوان نشانه دغدغههایش برای نسل جدید است و بهتنهایی بیش از 80 اثر برای کودکان و نوجوانان تولید و منتشر کرده که حقیقتا ستودنی است.
سیدمهدی شجاعی مردی تمامنشدنی است که چشمه زلال وجودش درحال جوشیدن است. او که خود نشان داده قدردان این موهبت الهی است، این ما هستیم که باید شاکر این نعمت الهی باشیم.
عشق آقای معلم
هادی ناصری، فعال فرهنگی: اولین جلسه کلاس عکاسی، استاد قبل از ورود به مباحث کلاس گفت سعی کنید برای فکر، عقیده و دغدغهتان اثری خلق کنید. این فکر، عقیده و دغدغه به آثارتان جهت میدهد و تکنیک و دانش فنی فقط ابزار است. اگر میخواهید اثر با مخاطب ارتباط برقرار کند حتما باید دغدغهای داشته باشد.
تازه وارد دوره راهنمایی شده بودم که یکی از معلمها، مرا با نام سیدمهدی شجاعی آشنا کرد و کتاب «متقین» ایشان را بهمن هدیه داد. به عشق آقای معلم، کتاب را هر روز میخواندم. بعضی قسمتها را از او میپرسیدم اما با اینکه شرحی بر یکی از خطبههای عرفانی امیرالمومنین(ع) بود، خواندنش شیرین بود؛ شاید بهخاطر نثر مسجع متن شرح و ترجمه بود. از آن زمان آثار سیدمهدی شجاعی را پیگیری میکردم. آن روزها مجله نیستان منتشر میشد، مجله را میگرفتم و در بین مطالب فقط سراغ نوشتههای ایشان میرفتم. در عالم نوجوانی ترکیب کلماتشان برایم جذاب بود. شاید خیلی هم متوجه اهمیت موضوع و محتوای اتفاقات زمانه نبودم. آن روزها مجموعه داستان کوتاهی از ایشان منتشر شد با نام «سانتاماریا»، فورا خریدم و تمام داستانها را خواندم اما یک داستان را چندینبار خواندم. خواندنش الان هم برایم جذاب است. «ویروس» عنوان داستانی بود که به تاثیر تهاجم فرهنگی میپرداخت. داستان شهری که مردمش در اثر ورود ویروس مسخ شده بودند و بهحالت حیوانهایی درآمده بودند. مصیبتهای ناشی از ورود ویروس و غفلت اهالی شهر هشداری بود که در دهه 70 نویسنده دغدغهمند، در قالب داستان، در فضای دوره سازندگی و غفلت از ارزشها فریاد میزد. اگر بخواهم خلاصه بگویم وجود همزمان این دو ویژگی در آثار سیدمهدی شجاعی برایم از دوره نوجوانی تا امروز برجسته و درسآموز بوده است؛ نخست دغدغهمندی ایشان و استفاده از ادبیات برای بیان دغدغههای اجتماعی و دینی در کارنامه کاریشان مشهود است. همان ویژگیای که درمجموع آثار ایشان دیده میشود.
دیگر اینکه قدرت انتقال مفاهیم عالی درقالب کلمات و جملات ساده و روان یک مهارت است که شاید کمتر کسی درحوزه تالیف متون دینی به آن مجهز باشد.
روضه باز
ساجده محمدی، روزنامهنگار: فرقی نمیکند هیاتی باشید و پای ثابت روضهها یا فقط به عشق و ارادت ارباب گاه لبیتر کرده باشید از چای روضهاش، در هر دو صورت حتما گذرتان به کتابهای سیدمهدی شجاعی افتاده و احتمالا بعدش هم نم اشکی و خلوتی دست داده است. دارم فکر میکنم چه سعادتی بالاتر از اینکه نامت را با کربلا بهیاد آورند؛ نامی که حالا صاحب سبک است و موی سپید این وادی.
سیدمهدی شجاعی از آن دست از نویسندههاست که آغازگر یک راهند؛ راهی که به باریکی لبه تیغ توصیفش کردهاند. او در دورهای که گفتن و نوشتن از معصومین(ع) چارچوب خاص خود را داشت و عموما قالبی مشخص، با تغییر نگاه و سِحر کلام آثاری خلق کرد که روضه بازند و تابلویی از شکوه و حماسه و خون.
قلم شجاعی استخواندار است و جاندار، قلمی که از همان اول دست مخاطبش را میگیرد و به مدینه میبرد، به کربلا، به تل زینبیه و بیابانهای منتهی به شام. اما این تنها جادوی آقای نویسنده نیست، او نویسندهای آگاه است. این را میتوان از تواناییاش در بازآفرینی بزنگاههای تاریخی دریافت.
او از یک وجه و زاویه به این وقایع نگاه نمیکند، نویسنده گویی با دوربینی در دست تلاش دارد تمام زوایا و صحنههای یک واقعه را پس از ۱۴۰۰ سال پیش چشم مخاطبش بهتصویر بکشد. اگر از کربلا میگوید، هم بُعد عاطفه آن را درنظر دارد و هم وجه حماسه و اندیشهاش را. همین دقت نویسنده است که داستان را تکوجهی نمیکند، مخاطب گاه صدای چکاچک شمشیرها را میشنود، گاه پای صحبت امام(ع) مینشیند و از زینب(س) صبر و از عباس امالبنین درس ادب را میآموزد؛ و گاه دل میسپارد به روضهای که پیش چشمش گشوده شده است.
اما بیانصافی است اگر کارها و قلم شجاعی را به همین مقدار خلاصه کنیم. او با داستانهای اجتماعیاش نشان داد که تنها دغدغه دین ندارد، دغدغه جامعه دینی را هم دارد. «رزیتا خاتون» که در دهه ۸۰ منتشر شد، شرح حال بخشی از جامعه متناقض ایران است. کتاب با بیان دغدغههای یک زن که تنها ظاهرش امروزی و مدرن است، تصویری از حالت آونگی بسیاری از ما را که میان سنت و مدرنیته در حرکتیم، بهنمایش میگذارد. تلنگر نویسنده از همان انتخاب عنوان کتاب آغاز میشود و بعد با استفاده از ابزار گفتوگو، توصیف و شخصیتپردازی زنی را در کتاب معرفی میکند که برای بسیاری از ما با گذشت 20 سال همچنان غریب نیست.
شجاعی در این دسته از کارهایش ساختارشکن است و چندقدم جلوتر از جامعه. این را میتوان در کتابهای بعدی او که با همین تم نوشته شده است، مانند «دموکراسی یا دموقراضه» هم بهشکل دیگری دید. اینبار دیگر زبان او طنز نیست. نویسنده در این دسته از کتابها گاه از نماد بهره برده و جامعهای را بهتصویر میکشد که چندان از ما دور نیست. تلنگر و تذکر شجاعی در این دسته از کتابهایش پدرانه است، دلسوزانه و دغدغهمندانه. او از همین خانواده است، اگر نقدی دارد در میان خودمان میگوید؛ هرچند گاه حرفهایش را نپذیرفتیم، نمیپذیریم و برنمیتابیم.
درباره طنز در آثار سیدمهدی شجاعی (طنزی تعلیمی)
نسیم عربامیری، شاعر و نویسنده: سیدمهدی شجاعی نامی آشنا در ادبیات فارسی است، کمتر کسی است که ذرهای علقه به ادبیات دینی و مذهبی داشته باشد و نام این نویسنده بزرگ را نشنیده باشد و آثارش را نخوانده باشد، مگر میشود اهل ادبیات کودک باشید و آثار ارزشمند شجاعی را بهیاد نداشته باشید. دوستداران فیلم و فیلمنامه با آثار او در سینما آشنایند و علاقهمندان به ادبیات اجتماعی، داستانهای اجتماعیاش را دوست دارند. شجاعی همواره با آثارش درحال تجربه و درعینحال آموزاندن راههای جدید در نویسندگی بوده و هرگز خود را محدود به سبک یا حیطهای خاص در نویسندگی نکرده است. ادبیات طنز و شوخطبعانه یکی از علاقهمندیها و دغدغههای شجاعی درطول دوران نویسندگیاش بوده که میتواند با تحقیق و پژوهش در آثار او موضوع مقاله یا کتابی پژوهشی قرار گیرد. سیدمهدی شجاعی هرچند در محافل و دورهمیهای طنزنویسان شرکت نمیکند اما خالق ماندگارترین داستانهای طنزآمیز فارسی است. طنز در آثار او را میتوان به دو بخش تقسیم کرد؛ نخست طنزی که در تاروپود کلامش تنیده شده و در لابهلای داستانهایش بهوفور دیده میشود. این جنس از طنز که در آثار بسیاری از نویسندگان و شاعران بزرگ ادبیات فارسی نظیر حافظ، سعدی، سنایی و... وجود دارد، نتیجه رسیدن نویسنده به درجهای از رندانگی و فرزانگی است که دیگر مرزی میان طنز و جدی برایش وجود ندارد. تمام آثار سعدی را نمیتوان در شاخه ادبیات طنز تقسیمبندی کرد اما گاهی یک بیت طنزآمیز از او را میتوان برابر با هزاران صفحه کتابی دانست که با هدف طنزآفرینی نگاشته شدهاند. شجاعی نیز داستانهای زیادی دارد که هرچند هدف نویسنده از نگارش آنها در وهله اول طنزآفرینی نبوده اما طنز و رندانگی جزء لاینفک آنهاست و اما بخش دوم آثار طنزآمیز او کتابهایی هستند که بهطور مشخص با هدف طنزآفرینی نوشته شدهاند و در دسته ادبیات طنزآمیز تقسیمبندی میشوند: کتابهای «دموکراسی یا دموقراضه» (طنز سیاسی)، «کمی دیرتر» (طنز مذهبی) و «غیرقابل چاپ» (طنز اجتماعی) از این دست کتابها محسوب میشوند. کتابهایی که همگی بلااستثنا از سوژههای هنجارشکن و بحثبرانگیزی برخوردارند و نزدیک شدن به آنها نیاز به درجات و مراتبی از رندانگی دارد که هرکسی از آن برخوردار نیست. سیدمهدی شجاعی همچنین کتاب طنزآمیز دیگری با عنوان «از کرامات شیخ ما این است» نیز در دست چاپ دارد که متاسفانه تاکنون موفق به دریافت مجوز چاپ نشده و در توقیف بهسر میبرد! این کتاب که من توفیق شنیدن بخشهایی از آن را در جلسات کوتاه با داستان (که با حضور داستاننویسان در فرهنگسرای اندیشه برگزار میشد) داشتهام، یقین دارم درصورت انتشار به یکی از خواندنیترین، شیرینترین و البته پرحرفترین(!) کتابهای طنزآمیز تاریخ ادبیات فارسی بدل میشود.
نکته قابلتامل درباره سیر طنز در آثار سیدمهدی شجاعی این است که او با گذر زمان گرایش بیشتری به طنز پیدا کرده و طنز و شوخطبعی ظهور بیشتری در آثار او یافته است. هرچند نباید از ذکر این نکته غافل ماند که طنز او طنزی سرخوشانه نیست و بیشتر از آنکه با هدف خنداندن مخاطب نوشته شده باشد، جنبه تعلیمی دارد و شجاعی در این سالها جدیترین انتقادهای اجتماعی و سیاسیاش را درقالب طنز بیان کرده است، درست بههمان سبک و سیاقی که حضرت مولانا میفرماید: «هزل تعلیم است آن را جد شنو، تو مشو بر ظاهر هزلش گرو»!