شاعران آذربایجانی از ایران می‌گویند
به بهانه 29 بهمن‌ماه روز قیام مردم تبریز در سال 1356، به اظهارنظر اهالی ادب آذربایجان پرداختیم تا بدانیم درمورد ایران چه چیزهایی گفته‌اند؛ از صائب‌تبریزی و شهریار تا حسین اسرافیلی و رضا شیبانی شاعر جوان تبریزی. همه این شاعران تاکیدشان بر ایران یکپارچه بوده، مخصوصا شهریار که چندین‌بار درمورد این موضوع صحبت کرده است.
  • ۱۳۹۹-۱۱-۳۰ - ۱۵:۰۶
  • 00
شاعران آذربایجانی از ایران می‌گویند
بیرون ز وطن پا مگذارید که چاه است
بیرون ز وطن پا مگذارید  که چاه است
عاطفه جعفریدبیر گروه فرهنگ

عاطفه جعفری، روزنامه‌نگار: بودند کسانی که دل‌شان می‌خواست ایران را تجزیه ببینند و چشم دیدن اینکه همه اقوام کنار هم باشند را نداشتند و ندارند، اما همه ما ایران یکپارچه را دوست داریم و باوجود همه مشکلات و سختی‌ها، درکنار یکدیگر قرار می‌گیریم و نمی‌گذاریم کسی حرف از تجزیه ایران و اقوام بزند؛ همین چندماه پیش که رئیس‌جمهور ترکیه شعری را خواند و باعث شد همه ایران بازهم کنار هم باشند و این مساله را گوشزد کنند که ایران هیچ‌وقت نمی‌گذارد حرف از تجزیه اقوامش بزنند. به بهانه 29 بهمن‌ماه روز قیام مردم تبریز در سال 1356، به اظهارنظر اهالی ادب آذربایجان پرداختیم تا بدانیم درمورد ایران چه چیزهایی گفته‌اند؛ از صائب‌تبریزی و شهریار تا حسین اسرافیلی و رضا شیبانی شاعر جوان تبریزی. همه این شاعران تاکیدشان بر ایران یکپارچه بوده، مخصوصا شهریار که چندین‌بار درمورد این موضوع صحبت کرده است.

تا باشد آذربایجان پیوند ایران است و بس

شهریار در سال ۱۲۸۵ در روستای خشگناب در بخش قره‌چمن آذربایجان ایران در اطراف تبریز متولد شد. پدرش حاج میرآقا خشگنابی ‌‌در تبریز وکیل بود. پس از اول متوسطه در تبریز در سال ۱۳۰۰ برای ادامه تحصیل از تبریز به تهران رفت و در مدرسه دارالفنون (تا ۱۳۰۳) و پس از آن در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد. قبل از گرفتن مدرک دکتری «به علل عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر» ترک‌تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان به‌منظور کار در اداره ثبت اسناد مشهد و نیشابور، به تهران برگشت و در سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی به استخدام درآمد و پس از مدتی به تبریز منتقل شد.
شهریار بی‌تردید محبوب‌ترین شاعر یکصدساله اخیر ایران است، زیرا اشعار شورانگیز او تا دورترین روستاها در دل کشور و نیز تا بیرون مرزهای کشورمان نفوذ کرده است، چنانچه پروفسور سیدحسن امین می‌نویسد: «یکی از مهم‌ترین معیارهای شعر ناب همین قبول خاطر و اقبال عمومی است. نام و شعر شهریار، نه‌تنها در مجامع رسمی مثل مجلس شورای اسلامی و مراکز مدنی، فرهنگی آموزشی و دانشگاهی بلکه در مساجد، حسینیه‌ها، مجامع عرفانی و حتی کوچه و بازار هم مطرح شده است. شهریار در شعر فارسی از حافظ الهام گرفته و محبوبیت او به‌حدی است که بعضی‌ها او را «حافظ دوم» خوانده‌اند.»
آنچه مسلم و محقق است، اینکه هیچ شاعری از شاعران ایرانی پس از مشروطیت در زمان حیات خود به اندازه شهریار، زبانزد خاص و عام نشد. عارف قزوینی در عصر خود به مدد آواز دلکش و هنر تصنیف‌سازی خود، از احترام و اشتهاری بسیار برخوردار بود، اما حقیقت آن است که علاقه‌مندان به تصنیف‌های وطنی عارف، محدود به قشر شهرنشین مرفه و باسواد ایران بودند و آن‌هم در شرایطی بود که نه‌تنها 80درصد جمعیت ایران روستایی بودند، بلکه از 20درصد جمعیت شهرنشین هم، گذشته از زنان که عموما بی‌سواد بودند‌ نامی از شعر وطنی عارف قزوینی نشنیده بودند؛ اما شهریار را همه‌ باسوادان و بی‌سوادان در مسجد و میخانه می‌شنیدند.  یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های ادبی شهریار آن است که وی اگرچه زاده تبریز بود و به زبان ترکی آذربایجانی نیز شاهکاری مسلم چون «حیدر بابایه سلام» ساخت، اما زبانی را که برای تمامیت هنر شعر خود و بلکه برای تمامیت هویت فرهنگی_ اجتماعی_ ملی خود انتخاب کرد، زبان معیار پارسی دری بود. به‌عبارت دیگر با اینکه شهرت شهریار در حیات خود او از مرزهای ایران فراتر رفته بود، بیشترین اشعار او به زبان پارسی و بیشترین مخاطبان او درون‌مرزی بودند.  الهه عزیزی‌فرد، نویسنده درمورد شعر شهریار و اینکه او در اشعارش همیشه ایران یکپارچه را مدنظر قرار می‌داد، می‌نویسد: «قصاید و مثنوی‌های شهریار بیشتر از سروده‌های دیگرش دیدگاه‌های سیاسی-‌تاریخی او را منعکس کرده است، زیرا این قالب‌ها بیشتر و بهتر مجال تجلی افکار اجتماعی، سیاسی و تاریخی را دارا هستند. بیان دیدگاه‌های میهنی درقالب رخدادهای تاریخی در اشعار ترکی شاعر نیز قابل‌توجه است و بخش مهمی از مضامین میهنی وی در این سروده‌ها جای گرفته است. او حتی در اشعار غیرسیاسی خود از پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی وطن غافل نمانده است. یکی از شگردهای شهریار آن بود که در اشعار غیرسیاسی هم گریزی به مسائل سیاسی و اجتماعی روز می‌زد و فریاد اعتراض برمی‌آورد. او در شعرهای ترکی‌اش سرکش‌تر می‌نماید.

اما یکی از ویژگی‌های شهریار این است که آذربایجان را جزء لاینفک ایران می‌داند و می‌گوید:

پر می‌زند مرغ دلم با یاد آذربایجان
 خوش باد وقت مردم آزاد آذربایجان
 دیریست دور از دامن مهرش مرا افسرده دل
 باز ‌ای عزیزان زنده‌ام با یاد آذربایجان
 تا باشد آذربایجان پیوند ایران است و بس
 این گفت با صوتی رسا فریاد آذربایجان
 در بیستون انقلاب از شور شیرین وطن
 بس تیشه بر سر کوفته فرهاد آذربایجان
 در مکتب عشق وطن جان باختن آموخته
 یارب که بود است از ازل استاد آذربایجان
ضحاکیان مرکزی بیرون برند از حد ستم
تا سر بر آرد کاوه حداد از آذربایجان
 خون شد دل آزادگان یارب پس از چندین ستم
کام ستمگر می‌دهی؟ یا داد آذربایجان
جان داده آذربایجان امداد ایران را و نیست
ایران‌مداران را سر امداد آذربایجان
تا چند در هر بوم و بر آواره‌اید و در‌به‌در
دستی بهم‌ ای نامور اولاد آذربایجان
از آتش پاشیدگی تا چند خاکسترنشین
آباد باید خانه بر باد آذربایجان
آزادی ایران ز تو آبادی ایران ز تو
آزاد باش ‌ای خطه‌ آباد آذربایجان
بر زخم آذربایجان هان شهریارا مرهمی
تا شاد گردانی دل دلشاد آذربایجان     

شهریار چنان بر پیوند آذربایجان با ایران اصرار دارد که با وجود اختلاف لهجه یا زبان، بر حفظ وحدت ملی تاکید ورزیده و معتقد است جدا تلقی کردن آذربایجان از ایران امری محال است:

اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس
گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نه ‌ای    
ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان

او همواره آذربایجان را فرزند عزیز ایران خطاب کرده و زمانی که در اشغال فرقه دموکرات است با دلی غمگین و لحنی آتشین می‌سراید:

بی‌کس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو
 جان به قربان تو ‌ای جانان آذربایجان
 هر زیانی کو قضا باشد به ایران عزیز
 چون تو ایران را سری بیشت رسد سهم زیان
مادر ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر
 روز سختی چشم امید از تو دارد همچنان
 تو همان فرزند دلبندی که جانبازی تو
می‌نیاید در حدیث و می‌نگنجد در زبان

شهریار که خود بزرگ‌شده‌ اوج دوران مشروطیت و حق‌خواهی و وطن‌خواهی است، در برهه‌های مختلف تاریخی این ابراز ارادات به ایران و پیوند ناگسستنی آذربایجان با این مرز و بوم را به رخ می‌کشد تا زمینه‌ای برای تفرقه باقی نگذارد:

آزادی ایران ز تو آبادی ایران ز تو
 آزاد باش ‌ای خطه آباد آذربایجان
 تا باشد آذربایجان پیوند ایران است و بس
 این گفت با صوتی رسا فریاد آذربایجان

شاعری جوان با اهدافی بلند

رضا شیبانی، شاعر جوان تبریزی است که خودش همواره معتقد است شهریار برای او استاد بلامنازع است. در دیدار با رهبری، وقتی شعری خواند، رهبری بعد از خواندن شعری گفتند: «شهریار هم در جوانی مانند شما شعر می‌گفتند.» او  شعر گفتن را از همان تبریز شروع کرده و آنقدر به شعر علاقه داشت که برای رسیدن به سطحی خوب از شاعری، کلاس‌های مختلف را رفته است تا بتواند کارش را در سطحی خوب پیش ببرد.  میلاد عرفان‌پور، شاعر درباره او می‌گوید: «جریان برجسته شعر امروز متعلق به شعر انقلاب اسلامی است که شعر اصیل و فخیم فارسی را دامن می‌زند و شیبانی در پیشانی آن قرار دارد. جریان شعر انقلاب این سال‌ها با چهر‌ه‌هایی مثل شیبانی آشنا شده که به‌دنبال مطرح کردن نام خود نیستند و هدف اصلی‌شان اعتلای شعر انقلاب اسلامی است. اگر بخواهیم درمورد شیبانی حرف بزنیم، باید دو بعد را مدنظر داشته باشیم؛ یکی بعد ادبی و دیگری بعد فرهنگی شیبانی است که در بعد ادبی شعر وی متعهد به ارزش‌های دینی و اجتماعی است. استحکام و اصالت شعر شیبانی و موضوعات مغفول‌مانده در ادبیات امروز از شاخصه‌های شعر وی هستند و در بعد فرهنگی او دارای دغدغه‌های فرهنگی در حوزه انقلاب و ادبیات انقلاب بوده و یک‌تنه پرچم ادبیات فارسی انقلاب را در آذربایجان برافراشته است.» از طرفی دیگر، محمدمهدی سیار، شاعر او را شاعری می‌داند که علاوه‌بر بحث شاعرانگی، به مسائل اجتماعی و سیاسی هم توجه دارد و می‌گوید: «شعر شیبانی شعری رشید، شنیدنی و خوش‌آهنگ است. نکته جالب توجه برای من از زمان رونمایی کتاب وی تا امروز که مجددا شعر وی را تورق کردم تکرار لذت‌‌بار اول شعر وی را داشت. ریزه‌کاری‌های زبانی در شعر شیبانی از برجستگی‌های شعر وی است. امروز آنچه توجه من را به خود جلب کرد، موسیقی کلمات و هم‌نشینی آوایی واژه‌ها در شعر وی است.»

شیبانی در شعرهایش بسیار سعی می‌کند از وطن بگوید و بی‌تفاوت به اتفاقات نباشد:

با سینه دریده خونین
در واپسین نفس
گفتند عاشقانه به نجوا:
آسوده باش گربه زخمی؛ ایران!
کفتارها گریخته‌اند...

یکی از دلایلی که رضا شیبانی را به‌عنوان شاعر تبریزی یا به قول معروف، شاعر آذربایجانی معرفی می‌کنند و روی مساله آذربایجانش تاکید می‌کنند، این است که او خودش، بسیار روی این مساله تاکید می‌کند و درمورد اینکه آذربایجان همیشه برای ایران است، مطالب زیادی نوشته و جلسات بسیار هم برای این موضوع گذاشته و حتی جلسه شعری را در تبریز به اسم (شعرآورد) تشکیل داده است. او در گفت‌وگویی درباره این موضوع می‌گوید: «در جلسات شعر تبریز ما از عکس آقا استفاده می‌کردیم که گروهی که دارای تفکرات ملی بودند پیام دادند ما با ایرانیت شما مشکلی نداریم، ولی با وجود آن عکس در جلسه شعر شما مشکل داریم. ما در پاسخ گفتیم این عکس بخشی از رفتار و اصول ما است. ولی دیدم همان‌ها که پیام دادند، بعد از چند جلسه به جمع ما اضافه شدند و امروز در زمینه‌های دینی نیز پیشرفت‌هایی داشته‌اند. این خوب است که در جلسه شعر رهبری از شعرای دیگر کشورها نیز دعوت شد و به شعرخوانی پرداختند، ولی نباید از شعر خطه‌ آذربایجان که همیشه نقش‌‌آفرین بوده‌اند مورد بی‌مهری قرار بگیرند. دامن زدن به آتش قومیت نباید در منطقه آذربایجان صورت بگیرد. برخی نمایندگان و مسئولان به‌خاطر چند رای بیشتر یا یک میز به این آتش دامن می‌زنند. مردمان آذربایجان ملی‌گراترین افراد هستند و عده‌ای مطالبات آذربایجان را به موضوعات قومیتی تقلیل می‌دهند و این موضوع می‌تواند به وحدت ملی ما خدشه بزند. تلاش‌های ما در «شعرآورد»های تبریز بر این بوده که نشان دهیم تعارضی میان زبان فارسی و ترکی نیست و تبیین این مساله از وظایف ما است.»

ما برزیگران خوشه‌های خشم
دریادلانی با شکم‌های گرسنه
با صدهزاران آرزوی مرده در سینه
خرد و خمیر و خسته و زخمی
پای تنور رنج و آزادی
گندم کم آوردیم
تو با مشعلی از شعله نیرنگ در دست
اندیشناک آتش‌افروزی
با برق‌برق وسوسه در چشم
سرمست از تاراج گندم‌زارهای شرق
می‌ریختی در کام دریا دسترنج خلق دنیا را
آنقدر که دریا کم آوردی
ما گندم کم آوردیم
تو دریا کم آوردی
آنقدر که ‌ای کدخدای گندم و نیرنگ
ای ناخدای قرن‌ها در زخم پهلوی تمدن لنگرافکنده
مشرق‌زمین را
دریای خون کردی
آن‌سان که انسان را اگر از جور تو نانی به دست آمد
در کاسه خون زد

بیرون ز وطن پا مگذارید که چاه است

میرزا محمدعلی صائب‌تبریزی‌اصفهانی، زاده ۱۰۰۰هجری قمری و درگذشته ۱۰۸۰هجری قمری، بزرگ‌ترین غزل‌سرای سده یازدهم هجری و نامدارترین شاعر زمان صفویه است. او در دربار صفوی به‌ عنوان ملک‌الشعرایی رسید. صائب‌تبریزی را شاعر سبک هندی نیز می‌گویند.  او در اشعارش به اصالت خود که تبریز است اشاره می‌کند و می‌گوید:

‌از آن با عشقباز شمس تبریزی سخن دارم
ز خاک پاک تبریزست صائب مولد پاکم
همت سعدی گر از گل شیراز
صائب از خاک پاک‌ تبریز است‌

از طرف دیگر‌ به موضوع وطن بسیار می‌پردازد و زمانی که در سفر اجباری  به هند رفته بود، بیتی سرود که می‌گوید:

غربت مپسندید که افتید به زندان
بیرون ز وطن پا مگذارید که چاه است    
او در شعری دیگر‌ درمورد وطن می‌گوید:
‌گرد غم فرش است دائم در غم‌آباد وطن
در غریبی نیست مکروهی به جز یاد وطن
ای‌بسا نعمت که یادش به ز ادراکش بود
از وطن می‌ساختم ‌ای کاش با یاد وطن
مرهمش خاکستر شام غریبان است و بس
هرکه را بر دل بود زخمی ز بیداد وطن
از دل و جان بنده غربت نگردد، چون کند؟
آنچه یوسف دید از اخوان در غم‌آباد وطن
من که در غربت چو لعل از سیم دارم خانه‌ها
سنگ بر دل تا به کی بندم ز بیداد وطن؟
گر غبار دل نمی‌گردید سد راه اشک
 می‌رسانیدم به آب از گریه بنیاد وطن
این زمان صائب دل از یاد غریبی خوش کنم
من که دل‌خوش کردمی پیوسته از یاد وطن‌

وطنم حادثه‌ها دید و چنان نخل رشید...

حسین اسرافیلی متولد سال ١٣٣١ در تبریز است. تحصیلات ابتدایی را در مراغه گذراند و با انتقال خانواده به تهران دنباله تحصیلات را در تهران ادامه داد و در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران لیسانس گرفت. او فعالیت‌های شعری خود را از سال ٥٤ آغاز کرد و نخستین دفتر شعری خود را با نام «تولد در میدان» در همان سال انتشار داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی از اولین افراد تشکیل‌دهنده حوزه هنری اندیشه اسلامی بود. مرحوم اوستا و استاد مشفق‌کاشانی و استاد محمود شاهرخی مشوق و راهنمای او در کار شاعری بوده‌اند.

اسرافیلی اشعار زیادی را برای اهل‌بیت(ع) دارد و بیشتر او را شاعر اهل‌بیت می‌دانند که با همان زبان شیرین ترکی اشعار زیادی درمورد اهل‌بیت مخصوصا امام‌حسین(ع) دارد. اما در این میان برای وطن و ایران یکپارچه هم چند شعر سروده است:

وطنم از غم گل‌های جوان گریه نکرد
سوخت و آب شد، از سوز نهان گریه نکرد
وطنم حادثه‌ها دید و چنان نخل رشید
ریشه گسترد و از اندوه گران گریه نکرد
زخم‌ها خورد ولی باز سرافراز استاد
نعش‌ها برد ولی از غم جان گریه نکرد
شعله در بال و پرش بود و نیفتاد به خاک
تیر در چشم و دلش بود و از آن گریه نکرد
گم نشد در ستم آتش و دود آوازش
خم نشد قامتش، از زخم گران گریه نکرد
وقتی از تیغ و تبر شاخه به خون می‌غلتید
ریشه در خاک، از آوار خزان گریه نکرد
ماه‌هایش رمضان بود و به روزان و شبان
خون دل خورد ولی از غم نان گریه نکرد
انتظار وطنم از گل نرگس زیباست
که به شوق کهن، از داغ جوان گریه نکرد

او یک شعر دیگری دارد که باز هم در این شعر، با تلفیق اشعار عاشورایی و تاکید به حب وطن سروده است:

تولد در میدان
پاکباز عشق را شور و شراری دیگر است
نوح این دریا نگاهش بر کناری دیگر است
گرد میدان را بشوی از بارۀ خونین رکاب
کین سوار عرصه را عزم دیاری دیگر است
خانه گر در آتش بیداد می‌سوزد چه باک؟
لانه مرغان حق را شاخساری دیگر است
سر به سودائی دگر می‌خواند آواز رحیل
کین دل مشتاق را با سر قراری دیگر است
تیشه گر بر سر نشسته آتش فرهاد را
شعله شیرین ما در کوهساری دیگر است
بال اگر در خون نشیند، همت پرواز هست
تکسواران خطر را راهواری دیگر است
کربلا دیدیم و در میدان تولد یافتیم
هم شهادتگاه ما معراج «دار»ی دیگر است
گر به خاک افتاد سرداری در این میدان چه باک
مرکب این سربداران را سواری دیگر است

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰