به گزارش «فرهیختگان»، کمیل سوهانی، پژوهشگر فرهنگی-اجتماعی طی یادداشتی درباره انیمیشن روح نوشت: فیلمی در ستایش «زندگی». این جملهای کوتاه و تکراری در توصیف انیمیشن «روح» است. جدا از اینکه زندگی در این جمله وجهی خنثی و بیجهت دارد، از این مهم هم در این توصیف غفلت میشود که سازنده این انیمیشن یک خالق است؛ کسی که در آثارش میتواند جهانی تازه خلق کند. از جهانی پر از هیولاهای دوستداشتنی (کارخانه هیولاها- 2001) و جهانی که در آن پیرمردی با خانهاش برای پیداکردن آرزوی همسرش، پرواز میکند (بالا-۲۰۰۹) تا جهانی از درون و بیرون ذهنِ انسان (اینساید اوت- 2015). بیشک پیت داکترِ خالق در جهانی که در آن به مخاطب توصیه میکند از لحظهلحظه زندگیاش لذت ببرد، تعریفی دقیق و جهتمند از «زندگی» خواهد داشت.
از قضا این تعریف از اولین پلان آغاز میشود، جایی که روی تخته کلاس موسیقی نوشــته شده «Things ain't what they used to be» و قرار است دانشآموزان قطعه موسیقی که این جمله متن ترانه آن است را تمرین کنند. دانشآموزانی که دیگر مدرسه برایشان فضای خستهکننده و ملالآوری است. در این دنیای جدید نه معلم علاقهای به معلمی دارد نه دانشآموز علاقهای به درس خواندن. اگر تا بهحال شغل و درآمدِ ثابت با حقوق بازنشستگی و امنیت شغلی یک ارزش تلقی میشد در این دنیای جدید چنین آرزو و تلاشی کاملا ضدارزش و نشانه عقبماندگی است. این یعنی یک جهش در شیوه زیست. یعنی تعریفی جدید از شهروندی جدید در جامعهای جدید. اما این جهش و تغییر از چه جایگاهی سرچشمه میگیرد؟
آیهوا انگ، انسانشناس و استاد دانشگاه برکلی کتابی دارد با عنوان «نئولیبرالیسم، جهش در حکمرانی و شهروندی». آیهوا انگ در این کتاب به مرور تغییرات بنیادینی میپردازد که دیدگاه نئولیبرال در دو سمت حاکمیت و شهروندان ایجاد میکند. فضای کلی جهانِ انیمیشنِ «روح» هم به مناسبات حاکم بر جامعه نئولیبرال نزدیک است. جامعهای که در آن الگوی رشد اجتماعیاقتصادی در سیلیکونولی جانشین الگوی رشد از طریق آموزشهای رسمی میشود؛ جامعهای که در آن مِنتور جای معلم را گرفته و در جایگاه لایفکوچ قرار میگیرد. در الگوی منتورینگِ برآمده از ادبیات کارآفرینی قرار است مربی فقط به شهروندان کمک کند تا ایشان مسیر موفقیت در زندگی را پیدا کنند. در چنین فضایی پیش از هر چیز مربی تجربه زیسته خود را برای شهروند بیان میکند تا مسیر خودآگاهی را برای او روشن کند. اینبار اما یافتنِ جرقه زندگی و حرکت در مسیر موفقیت، از زندگی این جهانی فراتر رفته و این الگو به جهانی دیگر تعمیم داده میشود و از قضا این جهان نه جهان پسین (The great beyond) بلکه جهان پیشین (The great before) است. بخش اعظم داستان انیمیشن روح به رونمایی از جهان پیشین بهعنوان جایی که در آن شخصیت شهروندان شکل میگیرد، میگذرد. در این شکلگیریِ شخصیت، الگوی منتورینگ و مربی زندگیِ انسانِ کارآفرین در همهجا جاری است. اینبار روحهای بزرگ، مشهور و موفق تاریخ از آبراهام لینکلن تا مادر ترزا و کارل یونگ در دنیای پیشین به راهنمایی موجوداتِ ریز و ذرههایی که هنوز شخصیتشان کامل شکل نگرفته میپردازند. بدینترتیب در جهانی که پیت داکتر خلق میکند، عالم «ذر» عالمی است که در آن انسان به صورت ذرهای تکامل نیافته در انتظار شکلگیری شخصیتش است. آنجا اگر «الَستُ بِرَبِکُم»ی باشد، «قالو بَلی»ایش در پاسخ انسان به خودش است.
در جهان پیت داکتر ارواح گمگشتهای هم هستند که نیاز به کمک عارفان بیمرز دارند. گمگشتگان انسانهایی هستند که نمیتوانند از نگرانیها و وسواسهایشان جدا شوند، مثلا عارفان بیمرز شخصی را که تمام فکر و ذکرش درگیر شاخصهای بورس و پول درآوردن شده را نجات داده و او را به زندگی بازمیگردانند. گویی دعوی پیت داکتر و انیمیشن روح دست کشیدن از آرزوهای بزرگ و جدی نگرفتنِ جاهطلبیهاست. حضورِ ذره سرکشی به نام 22 که از داستانهای افراد موفق تاریخ و مربیگری آنها به وجد نیامده و ترجیح میدهد برای موفقیت زندگی نکند هم دلیلی بر این ادعای فیلم است. حتی زمانی که خود 22 هم در دورِ وسواس و نگرانی از استثنایینبودن گیر میافتد تبدیل به یک روح گمگشته میشود.
اما در شهر کارآفرین چطور میتوان رهایی از آرزوهای بزرگ را ارزش تلقی کرد. چطور از یک طرف میتوان شهروند را به فرار و جدایی از فضای ملالآور شغل ثابت و با امنیت شغلی دعوت کرد و از طرف دیگر او را از وسواس نسبت به اهداف و آرزوهای بزرگ بازداشت. این نقطهای است که پیش از این نیز پیت داکتر در انیمیشن اینساید اوت (2015) روی آن توقف کرده است. هنگامیکه پدرِ کارآفرینِ رایلی در مسیر اهداف خود شکست خورده و خانواده مجبور به مهاجرت میشوند. در این اتفاق پیت داکتر از رایلی و مخاطب میخواهد تا در چنین موقعیتهایی با مرور نوستالژیهای خوشایند گذشته غم و خشم و حسرت را از خود دور کنند و شاد باشند و شاد «زندگی» کنند. او از انسانِ شهر کارآفرین میخواهد تا در هر شرایطی شادی را سلطان وجود خود سازد حتی در شرایط شکست در مسیر اهداف. اینبار و در روح هم پیت داکتر ضمن تحسین و توصیفِ شهر نئولیبرال و کارآفرین اما به صورت جدیتر و صریحتر از قبل یادآوری میکند که در شهر کارآفرین و در زیست نئولیبرال مراقب باشید که زندگی کردن (بخوانید شاد بودن) را فراموش نکنید. چراکه منطق جامعه رقابتیِ نئولیبرال این است که همیشه همه نمیتوانند برنده باشند و حتما و همواره تعداد بازندگان زیادی در آن وجود خواهد داشت.