به گزارش «فرهیختگان»، دهه اول انقلاب یا همان دوران تثبیت انقلاب پرفرازونشیبتر از آن چیزی بود که شاید برخی در ابتدا گمان میبردند، از غائلههای جداییطلبان شمال و غرب و شرق گرفته تا رئیسجمهوری که از جنس انقلاب نبود و گروهکهایی چون منافقین که در این مقابله با دشمن از درون ضربه میزدند. هیچکدام از اینها اما همپای جنگ تحمیلی انقلاب را تحت فشار نگذاشت و قریب یک دهه کشور را به چالش نکشید. جنگ هم البته با تمام فرازوفرودهایش نتوانست هدف اولیه آغازکنندگانش را محقق کند و انقلاب نوپای مردم ایران را فرو بپاشد.پذیرش قطعنامه598 و پایان جنگ تحمیلی برای مردم ایران یک اتفاق بزرگ بود و همین کافی بود تا سال 67 و 10ساله شدن انقلاب را متفاوت از سالهای پیشین کند. اما خب این رویداد، پایان وقایع مهم این سال نیست و با وجود پایان جنگ، تلاطمها همچنان کشور را درنوردیده و چالشها یکی پس از دیگری فرا میرسند. بعد از مرصاد و یکی، دو مساله مربوط به سیاست خارجی، باقی مسائل به موضوعات داخلی مربوط میشوند و با گذشت زمان بهتدریج جدی و مهم.
با فرا رسیدن زمستان و تداوم رادیکالیسم بیت آیتالله منتظری، فاصله قائممقام رهبری با نظام و اضلاع مختلف آن با سرعت ناباورانهای زیاد میشود، آنطور که در فاصلهای کوتاه و در روزهای ابتدایی فروردین68 امامخمینی(ره) کار را یکسره میکند و با عزل آیتالله منتظری جایگاه قائممقام رهبری برای همیشه از تاریخ انقلاب و سیستم حکومتی در ایران حذف میشود.مجموعه این وقایع و نهایتا بعد از آن تغییر و تصویب قانون اساسی و رحلت امام امت وقایع ماههای پایانی سال 67 و نیمه اول68 را به یکی از سرنوشتسازترین روزهای تاریخ انقلاب بدل میکند که شاید مثال آن تا بهامروز تکرار نشده باشد.
حالا و همزمان با چهلودومین سالگرد پیروزی انقلاب ما در روزنامه «فرهیختگان» تصمیم گرفتیم بهجای برخی اقدامات تکراری و بعضا کلیشهای یک ماجرای جالبتوجه و جنجالی در پایان دهه اول انقلاب را مورد بازخوانی قرار دهیم و با این کار یک تیر و دو نشان بزنیم؛ اول اینکه در جریان وقایع و حالوهوای روزهای پرالتهاب زمستان67 قرار بگیریم و ثانیا جمعبندی سران نظام از 10سال اول انقلاب را بهصورت یکجا مرور کنیم.
ماجرا از این قرار است که در بهمنماه سال۱۳۶۷ و همزمان با دهمین سالگرد پیروزی انقلاب، ستاد گرامیداشت دههفجر که مسئولیت آن با سیدطاها هاشمی (سفیر کنونی ایران در واتیکان) بود، طی اتفاقاتی تصمیم میگیرد ویژهنامهای برای 10سالگی انقلاب منتشر کند. مسئولیت این امر برعهده محمدجواد مظفر، مدیرکل وقت مطبوعات و رسانههای خارجی وزارت ارشاد قرار میگیرد؛ کسی که پیشتر و در سال۶۱ چنین ویژهنامهای را برای سالگرد پیروزی انقلاب تهیه کرده بود، نشریهای که خروجی آن متفاوت از هر آن چیز است که در 10سال ابتدایی درباره انقلاب تدوین شده بود. این نشریه آن روزها و در جوی که توضیح آن در ابتدای متن گفته شد، حسابی جنجالی میشود و بازتابهای داخلی و خارجی زیادی را در پی دارد.
مسئولان نشریه یادشده برای این کار گفتوگو با چهار تن از شخصیتهای اصلی انقلاب را مدنظر قرار میدهند. اولین نفر قائممقام رهبری است، نفر دوم رئیسجمهور وقت آیتالله علی خامنهای، سومین نفر رئیس مجلس یعنی اکبر هاشمیرفسنجانی و نفر چهارم هم رئیس دیوان عالی کشور آیتالله عبدالکریم موسویاردبیلی.
قائممقام رهبری در یکی، دوماه پایانی
اولین مصاحبه این نشریه مربوط به گفتوگو با آیتالله منتظری است، فردی که آخرین روزهای حضور خود در جایگاه قائممقام رهبری را سپری میکند. نکته مهم این است که بیت آقای منتظری قبل از انتشار این نشریه در 12بهمنماه، و بدون اطلاع مسئولان نشریه، اقدام به انتشار مصاحبه کرده و نسخههایی از این گفتوگو را در تیراژ قابلتوجه بین مردم قم توزیع میکند؛ اتفاقی که جنجال زیادی بهپا کرد و خبر آن بهسرعت در کشور دستبهدست میشد.آیتالله منتظری در ابتدای این گفتوگو همانند دیگر سخنرانیهای آن روزهایش منتقدانه نسبت به عملکرد 10ساله انقلاب موضع میگیرد، هرچند همچنان مدافع اصلی انقلاب و برخی دیگر از کارهاست. او میگوید در این سالها آنچنان که باید و شاید به مردم بها داده نشده و برای حفظ آنها در صحنه تلاش مناسبی صورت نگرفته است.آیتالله منتظری در اثنای این گفتوگو شاکله دیدگاه خود را بر پایه فاصله داشتن فقها از امور مدیریتی بنا کرده و میگوید فقهای ما بهدلیل دور بودن از حکومت و قدرت، بسیاری از نکات و حقایق مربوط به آن را مورد توجه قرار ندادهاند و درحقیقت کمتر درصدد ارائه فقه برای حکومت جهت اداره شمول مختلف زندگی بودند، لذا اکنون که طاغوت سقوط کرده نوبت چارهجویی و استنباط فقهی حکومت و سیاست است و حوزههای علمیه در این خصوص وظیفه سنگینی دارند.
جنجالیترین بخش گفتوگو اما مربوط به بخش پایانی بحث است؛ جایی که قائممقام وقت بنیانگذار انقلاب ابراز میکند در کشور شیوههای مدیریتی غلط بوده و معمولا کارها به دست اهلش سپرده نشده است. آیتالله منتظری از افراط و تفریطها سخن میگوید و معتقد است آنها به انقلاب ضربه وارد کرده. او نهایتا معتقد است قبل از هرگونه بازسازی کشور باید در بینش اداره آن تامل کرد و به بازسازی سیاسی و فکری پرداخت.
رئیسجمهور با دغدغههای فرهنگی
صرفنظر از گفتوگو با آیتالله منتظری که بخشی از سوالات فقهی است و محمدجواد مظفر تلاش میکند کمتر درمورد مسائل مربوط به اداره کشور وارد جزئیات شده و با آیتالله بحث کند، سوالات گفتوگوهای بعدی تقریبا مشابه است. نکته قابلتامل در این زمینه این است که محمدجواد مظفر خود یک جمعبندی نسبتا قطعی نسبت به دوره 10ساله ابتدایی انقلاب دارد و در طول سه گفتوگو هم بهنظر میرسد که نمیخواهد تغییری در ایده اولیه خود داشته باشد و دقیقا بر همین مبنا عینا سوالات خود را در مصاحبهها تکرار میکند.جمعبندی مدیرکل وقت رسانههای خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که برمبنای آن به مواجهه با سران قوا میپردازد این است که «انقلاب پس از ۱۰سال نتوانسته به اهداف خود برسد و این اتفاق دقیقا مشابه وقایع رخداده در دیگر انقلابهای اخیر در دنیاست.» او که معتقد است «اصلاح» باید جای انقلاب را در دنیای مدرن بگیرند، در اولین سوال گفتوگو با رئیسجمهور وقتی یعنی آیتالله سیدعلی خامنهای میپرسد «با وجود تجربیات این 10ساله اگر زمان به عقب برگردد شما کدامیک از کارها را تکرار و از تکرار کدامیک جلوگیری میکنید؟»
رئیسجمهور که حالا سالهاست فرازوفرودهای اداری کشور را لمس کرده و احتمالا نگران آینده هم هست، پاسخ میدهند: «دستگاه تربیت مدیر یا شناسایی مدیران خوب را باید از ابتدای انقلاب راهاندازی میکردیم» و ابراز تاسف میکند که به چنین اقدام مهمی توجه نشده است. آیتالله خامنهای که ظاهرا از وضعیت دانشگاههای کشور ناراضی بودند، میگویند: «در طول جنگ از وضعیت دانشگاهها و ظرفیت حقیقی آنها غافل شدهایم و اگر دانشگاهها بهخوبی تقویت میشدند اکنون چند نسل فارغالتحصیل انقلابی داشتیم»؛ اتفاقی که قاعدتا میتوانست خیال کشور را از آینده مدیریتی و اجرایی راحت کند.از همین مباحث ابتدایی بهخوبی میتوان شاکله ذهنی رئیسجمهور وقت را شناخت و امروز مشخههای آن را در 30سال مدیریت و رهبری انقلاب دید.
آیتالله خامنهای پس از طرح موضعشان نسبت به تقویت دانشگاهها و سیستم آموزشی کشور به یک دغدغه مرکزی که در سالهای بعد همچنان برای او موضوعیت داشته، میپردازند. در دیماه۱۳۶۷ آیتالله خامنهای میگویند اگر انقلاب به عقب برگردد یک مرکز قوی فرهنگی برای طراحی شیوه و محتوای انقلاب راهاندازی خواهیم کرد.
ایشان تصریح میکنند: «فرهنگ یک کشور بزرگ انقلابی مانند ما اگر بخواهد بالنده باشد نیاز به مرکزی دارد که در رأس آن نخبگان فرهنگی با ذهنیتهای فاخر از همه امکانات برای ساماندهی فرهنگ کشور استفاده کنند.» این دغدغه همان مسالهای است که ایشان در سالهای بعد و در طول رهبری جامعه همواره به آن توجه دارند و هربار بهنوعی آن را در جامعه مطرح میکنند، تبشیر میدهند و انذار میکنند.
شاهد مثال، انقلاب کبیر فرانسه
سوال بعدی همان ماجرای انقلاب یا اصلاح است و جایی که مشخص است پاسخ متقن رئیسجمهور مصاحبهکننده را بهنوعی متوقف میکند. رئیسجمهور در این بخش از سخنان خود در پاسخ به سوالی که انقلاب در عصر مدرن را منتفی میداند با دقتی مثالزدنی وقایع انقلاب کبیر فرانسه را شاهد میگیرند و به حلاجی اتفاقات سالهای پس از سال1789 میپردازند؛ زیرورو شدن وضع مردم فرانسه را مثال میزنند و بنیانی که هرگز اجازه نداد وضعیت جامعه پس از انقلاب به دوران سلطنت لویی شانزدهم و ماقبل آن برگردد.در خلال این واکاوی تاریخی، آیتالله خامنهای آسیبشناسیشان را درخصوص عدم تحقق اهداف و شعارهای اساسی هر انقلاب در دو محور جمعبندی میکنند؛ یکی ضعف و نقص ایدئولوژی و دیگری ضعف افراد و شخصیتهای انقلاب.
رئیسجمهور در بازخوانی اولین ایراد، از انقلابهای مارکسیستی شروع میکنند و توضیح میدهند با وجود دورنمایی قابلتوجهی که این انقلابها برای مردم جامعه تعریف کردند، پس از چند سال زندگی ایدهآلی که وعده داده شده بود محقق نشد، چراکه اصل انقلاب براساس یک تفکر غلط پایهگذاری شده بود. درخصوص دومین ایراد آیتالله خامنهای به ناتوانی و ضعف شخصیت چهرههای انقلاب میپردازند و میگویند اگر بهترین ایدئولوژی را دست یک فرد خام که دارای قاطعیت لازم نیست و منافع خود را بر مصالح و منافع کشور و مردم ترجیح میدهد بدهی، موفقیتی حاصل نخواهد شد و کشور زمینگیر میشود. رئیسجمهور در اینجا بازهم مثالی از انقلاب فرانسه به میان میآورند و هرجومرجهای 15ساله ابتدایی انقلاب فرانسه را ناشی از همین ضعف رهبری عنوان میکنند. ایشان میگویند: «ناپلئون هرچند در میدان جنگ و سیاست درنماند، اما چون پارسا عمل نکرد و در خط قدرتطلبی رفت راه بهجایی نبرد.»
انقلاب ملت را زنده کرده
نوبت به بازخوانی دوره 10ساله انقلاب که میرسد آیتالله خامنهای جدیتر از قبل از استدلال و عملکرد انقلاب دفاع میکنند. ابتدا مواضع 200 سال اخیر ایران در سیاست خارجی و مواجهه با کشورهای بیگانه را شاهد میگیرند و انفعال این دو قرن را با مواضع ایران پس از پیروزی انقلاب مقایسه میکنند: «شما ملتی را در نظر بهیاد آورید که ۲۰۰ سال سیاستهای روس و انگلیس و مدت کوتاهی فرانسه و درنهایت آمریکا سرنوشت او را بهدست داشتند، پادشاهی آوردند و نخستوزیری نشاندند، راههای سواد و علم را بستند و راههای فساد، فحشا، تنبلی، ضعف و اعتیاد را باز کردند، مثل مریض بدحالی که هرچه از فرهنگ خودشان میخواستند با آمپول به او تزریق کردند و هرچه که نخواستند حتی نگذاشتند که استنشاق کند... مانع از پیشرفت در زمینه تکنولوژی، کشاورزی و... شدند... او را عقبمانده نگهداشتند... اینها افسانه نیست هرکسی این را نمیداند برود تاریخ بخواند. انقلاب آمد و این ملت را تبدیل به ملتی کرد که حالا احساس استقلال و حیات میکند، عقب مانده ولی تلاش میکند جلو بیفتد... سیاستهای قهرآمیز جهان را قبول ندارد به معنویات و فرهنگ خود عمیقا احترام میگذارد... امروز ممکن است مردم شور انقلابی ۵۷ را نداشته باشند اما احساسات عمیق و بصیرت بیشتری دارند شما همین اخیرا دیدید که ناگهان چگونه با یک هجوم گسترده در صحنه جنگ و جبههها ریختند... مسئولان جنگ به من میگفتند تا امروز یک چنین پیروزی نداشتیم.» استدلالهای آیتالله خامنهای در دفاع از انقلاب مفصل و قاطع است، مثال زندگی خود و برخی دیگر از مسئولان نظام را میزنند که معمولی و گاهی پایینتر از معمول است. ایشان همچنین میگویند: «اگر انقلاب هیچ دستاوردی نداشته باشد جز اینکه یک مشت انگل و سودجو را که در رأس نظام بدون هیچ استحقاق علمی، معنوی و ذهنی بر سر مردم سوار بودند برکنار کرده و خود این مردم را بالا بکشد و بگوید شما حکومت کنید باز خدمت بزرگی کرده است.»
رئیسجمهور همچنین کشور را در نیمه راه عدل اسلامی میدانند و میگویند خیلی مانده فقر را از جامعه ریشهکن کنیم.
قبول 598 یک مانور صحیح بود
به ماجرای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و نسبت آن با انقلابی بودن ایران که میرسد رئیسجمهور استدلالی دارند که شاید هنوز هم تازه و برای اقشار مختلف شنیدنی باشد. ایشان از حرکت امام دفاع میکنند و میگویند رهبری در جامعه دو وظیفه اساسی دارد؛ یکی تدبیر برای شکستن بنبستها و دوم حفظ مصالح جامعه. آیتالله خامنهای با بیان اینکه فرمانده بهجز وظیفه صدور دستور حمله، مسئولیت عقب کشیدن نیروها بهعنوان یک مانور را هم برعهده دارد، تاکید میکنند: «قبول قطعنامه ۵۹۸ به هیچ عنوان اشتباه نبود، بلکه یک فرصت ضروری و لازم بود. قبول قطعنامه برای ما یک مانور بود، اگر قبول نمیکردیم خسارت میبردیم.»
رئیسمجلس و ماجرای قانون اساسی
گفتوگوی دوم نشریه با اکبر هاشمیرفسنجانی است. نوبت به رئیسمجلس که میرسد هاشمی پاسخها را با مساله قانون اساسی آغاز کرده و میگوید: «اگر امروز با تجربه کنونی میخواستیم عمل کنیم، قانون اساسی جامعتری مینوشتیم... هرچند نقاط ضعف قانون اساسی کشور اندک و نقاط قوت آن زیاد است.»
هاشمیرفسنجانی البته این را هم میگوید که اگر آن حالت انقلابی روزهای اول نبود نگارش قانون اساسی نه آنقدر که باید و شاید مترقی میبود و نه متناسب با آرمانهای انقلاب. خلاصه حرف او در این یک عبارت قابل جمعبندی است: «اگر الان میخواستیم قانون اساسی را بنویسیم شاید اجراییتر مینوشتیم اما تحقیقا محافظهکارانه میشد.»
برای آغاز نشدن جنگ باید تلاش بیشتری میکردیم
بحث دوم او قابل توجه است و با دیدگاههای سالهای بعدش نیز قرابت دارد. هاشمی میگوید: «اگر امروز میخواستیم انقلاب را شروع کنیم برای آغازنشدن جنگ تلاش بیشتری میکردیم.» البته در ادامه توضیحات دقیقتری داده و تاکید میکند: «شاید بدونجنگ شرایط مادی بهتری داشتیم اما حتما بهلحاظ روحیه انقلابی چیزهایی را از دست میدادیم و تجربیات جنگی و اثرات سازنده شهادت و فداکاری را بهدست نمیآوردیم.» با وجود اینکه جمعبندی او تلاش برای جلوگیری از وقوع جنگ است اما تاکید دارد که «با تجربه امروز ظرف 2 هفته توانستیم جنگ را پایان دهیم اما آن روزها هر چقدر هم که تلاش میکردیم، چون دشمن ما را باور نداشت جنگ پایان نمیپذیرفت و حمل بر ضعف ما میشد.» نکته مهم این بخش از اظهارات هاشمیرفسنجانی درمورد یک تجربه قابل توجه است که شاید اگر بعدا هم تداوم مییافت سازندگی سرعت بیشتری داشت. او میگوید: «با ابزار نظام اداری و اجرایی به ارث رسیده از دوران طاغوت امکان اداره کشور و جنگ وجود نداشت و تاسیس نهادهای موازی چه در امور نظامی و انتظامی و چه مسائل فرهنگی اداری و حتی عمرانی تجربه موفقی برای کشور بود.»
رئیسمجلس به سوال «انقلاب یا اصلاح؟» که میرسد درمورد جنس افراد توضیح میدهد: «کسانی که قدری نزدیکتر به یک نظام هستند رفرم فکر میکنند؛ انقلابی باید خارج از نظام قبلی باشد... اینکه بخشی از آرمانها در عمل قابل تحقق نباشد منطق قابل قبولی است اشکالی هم ندارد، اما نباید محتوای انقلاب از دست برود.»
هاشمیرفسنجانی در بخش بعدی مانند آیتالله خامنهای اولین و مهمترین دستاورد انقلاب برای کشور را استقلال سیاسی میداند و تاکید میکند: «حتی سرسختترین مخالفان ما هم نمیتوانند مدعی شوند که ما از لحاظ مدیریت سیاسی کشور به جایی وابستگی داریم.» رئیسمجلس استقلال کشور در عرصه اقتصادی را نصفهونیمه توصیف میکند و اظهار میکند: «همچنان در نیمه راه رسیدن به آرمان استقلال اقتصادی هستیم.»هاشمی جنگ را مانع بزرگی برای این استقلال اقتصادی میداند و معتقد است ابزار مادی ما برای پیشرفت کافی نیست چراکه در دنیا محاصره اقتصادی هستیم و نمیتوانیم امکانات لازم را از کشورهای دیگر بهدست بیاوریم.
آزادی بهمعنای واقعی کلمه در ایران وجود دارد
هاشمی درمورد آزادی هم توضیحات مهمی بیان میکند. جمعبندی او در 10سالگی انقلاب این است که آزادی بهمعنای واقعی کلمه در ایران وجود دارد، البته توضیح میدهد: «اگر برداشت از آزادی چیزی است که در غرب وجود دارد این از اول در شعارهای ما نبود... در مقابل اما مردم اکنون در انتخاب سرنوشت خودشان آزادند و بیانصافی است اگر کسی بگوید در ایران مردم در تصمیمگیری مجبورند.»
طبیعی است به کسی که ضدآرمان است اجازه انتخابشدن ندهیم
اکبر هاشمیرفسنجانی در این قسمت از حرفهایش به سراغ عملکرد شورای نگهبان هم میرود و تمامقد از این نهاد دفاع میکند. رئیس سومین دوره مجلس شورای اسلامی که حدودا یکسال از عمر آن میگذرد، معتقد است: «شورای نگهبان ممکن است بعضی از کاندیداها را نپذیرد، خب این بر اساس اصول است، انقلاب ما از اول بنا بود جمهوری اسلامی باشد، بنابراین اگر کسی ضداسلام و ضدآرمان باشد طبیعی است که اجازه انتخابشدن به او را ندهیم که اگر اجازه میدادیم از انقلابمان برمیگشتیم.»
مصاحبهکننده در اینجای بحث با او محاجه میکند و در واکنش به این جمله هاشمی که «بیانصافانهترین حرف این است که آدم بگوید در جمهوری اسلامی آزادی نیست» میپرسد «آیا درمورد قلم و بیان هم چنین نظری دارید؟» که هاشمی قاطعانه پاسخ میدهد: «حتما همین نظر را دارم.»
آمریکا برای برقراری رابطه به التماس افتاده اما پذیرشش برای ما دشوار است
توضیحات هاشمی در مورد جنگ و قبول قطعنامه ۵۹۸ قابل توجه است. میگوید: «جنگ جنگ تا پیروزی شعار انقلاب نبود بلکه مختص جنگ بود که امام آن را بیان کردند و مردم نیز تایید کردند» و البته این را هم اضافه میکند که «عدم پذیرش قطعنامه یک تصمیم انقلابی نمیتوانست باشد» حرفی که البته آن روزها منتقدان زیادی داشت.
هاشمی به جز رژیمصهیونیستی و آفریقایجنوبی که حکومتشان را نامشروع میداند قطع رابطه با دیگر کشورها را نوعی واکنش توصیف و از «برخورد مساوی نظام» دفاع میکند. او توضیح میدهد: «آنها شاه را بردند، اینجا هم بچههای ما آنها را گروگان گرفتند، آنها به کارمند سفارت ما اهانت کردند، ما هم مقابله بهمثل کردیم و کوتاه نیامدیم.» هاشمی پذیرش جنگ را حاصل یک محاسبه دقیق میداند و میگوید اگر میخواستیم به جایی برسیم باید پنج یا 6 سال دیگر میجنگیدیم و لذا مصلحت ندیدیم که ادامه دهیم. نوبت به آمریکا که میرسد با وجود اینکه مصاحبهکننده علاقهای به ادامه بحث ندارد، هاشمی توضیحاتش را ادامه میدهد و میگوید: «پذیرش رابطه با آمریکا با آن که آنها خیلی اصرار دارند و به التماس افتادهاند برای ما دشوار است چراکه یک جریان طولانی مخاصمه همه از اول انقلاب با آنها وجود داشته است.»
بازنده اصلی منازعه، آمریکا بوده نه ایران
چند سوال جلوتر هاشمی در پاسخ به اینکه در هماوردی ایران و آمریکا کدامیک موفق بوده است؟ با قاطعیت نظر مصاحبهکننده که آمریکا را در این هماورد موفق توصیف میکند، رد کرده و میگوید: «کاملا مخالفم.» وی توضیح میدهد که «بازنده اصلی در این جریان آمریکا بوده است چراکه ایران بهعنوان جزیره ثبات را از دست داده است.»
هاشمی اضافه میکند: «سیاستهای احمقانه آمریکا کار را به جایی رساند که مردم ما حتی حاضر نیستند با آمریکا حرف بزنند. آنها طرحهایی را برای لیبرالیزه کردن انقلاب و پوساندن از درون داشتند، ولی شکست خوردند و نهایتا کار به جایی رسید که در زمان جنگ ما مساله جدیدی را مطرح کردیم و گفتیم آمریکا باید به کلی از منطقه بیرون برود. اینها بر اثر اشتباه آمریکا پیش آمد.»
رئیس دیوان عالی، منتقد ادامه جنگ
آخرین گفتوگوی این نشریه با سیدعبدالکریم موسویاردبیلی است، کسی که بعد از شهادت شهید بهشتی سکان قضا در جمهوری اسلامی را برعهده گرفت.
موسویاردبیلی در ابتدای مصاحبه و در پاسخ به سوال اصلی گفتوگو که اگر به عقب برمیگشتید چه میکردید، حرف جالبی میزند که حداقل با نظر دیگر مسئولان نظام تفاوت دارد. او میگوید: «من ازجمله کسانی هستم که اگر به عقب برگردیم میگویم جنگ را باید در فتح خرمشهر متوقف میکردیم و درمورد لانه جاسوسی هم میگویم اگر در آن موارد موضع صحیح میگرفتیم بهتر بود، نباید میگذاشتیم کار آنقدر ادامه پیدا کند.»
رئیس دستگاه قضا در پاسخ به سوال «انقلاب یا اصلاح؟» مانند هر 3 نفر قبلی انقلاب را انتخاب میکند و مانند دیگر سران قوا میگوید که با اصلاح دردی از کشور دوا نمیشد.
تفاوتهای پاسخهای آیتالله موسویاردبیلی البته همینجا به پایان نمیرسد. او در پاسخ به سوالهای مشابه پاسخهای متفاوت دیگری هم دارد. وی درمورد پایان جنگ میگوید: «ما میدانستیم دنیا ما را تحمل نخواهد کرد، شرق و غرب تضادهای خودشان را به کلی کنار خواهند گذاشت و در مقابل ما خواهند ایستاد. محاسبه و معادلات روی امکانات خودمان داشتیم، ولی دیدیم آمریکا حاضر شده نیروی دریایی خود را به خلیجفارس بیاورد و دنیا را هم به دنبال خود میکشد. در روز روشن هواپیمای مسافری ما را میزنند. ما قبلا این چیزها را حساب نکرده بودیم اینها غیرقابل پیشبینی بود.»
رئیس دستگاه قضا درمورد موفقیت شعارهای انقلاب معتقد است برخی صددرصد محقق شده و برخی کمتر و در برخی نیز رشد منفی بوده است و ابراز میکند: «در مورد استقلال سیاسی صددرصد موفق بودهایم. تاروپود کشور ما سیاستهای خارجی بود و به تبع آن همه سیاستهای داخلی ما هم وارداتی بود، ولی ما به سرعت همه این قیدوبندها را قطع کردیم و واقعا سرنوشت خود را به دست گرفتیم.»
موفقیت انقلاب در مقوله عدالت
او رسالت دیگر انقلاب را رساندن پیام اسلام به دنیا میداند و میگوید در این سالها به عقیده دنیا اسلام پدیده مردهای بود و رسالتی پس از ۱۴۰۰ سال نداشت ولی انقلاب نشان داد اسلام زنده است و پیام دارد. رئیس دستگاه قضا درباره شعارهایی که هنوز محقق نشده مثال تامین زندگی دنیوی مردم را میزند و میگوید بهخاطر جنگ و البته بهخاطر خامیهای خودمان نتوانستیم تصمیم درست بگیریم.
وی درباره سه مقوله عدالت، آزادی و معنویت توضیح میدهد: «درمورد عدالت، انقلاب موفقیت نسبتا خوبی داشته است. در زمینه آزادی هم عملکردش بد نبوده ولی اوضاع جنگ پذیرش شرایط را تغییر داده است.» نهایتا آیتالله موسویاردبیلی درمورد معنویت نظر میدهد و میگوید شهدا، جانبازان و جوانانی که در بسیج و سپاه شرکت کردند و شهادتطلبی کردند شاهدان برای این ماجرا هستند. ما این جوانها را از خارج وارد نکردیم، اینها همان جوانهای قبل از انقلاب هستند که در خیابانها پرسه میزدند.