به گزارش «فرهیختگان»، تماشاچیان یک فیلم سینمایی بعد از بیرون آمدن از سالن سینما تعابیر مختلفی را برای ارزیابی فیلم بهکار میبرند؛ مثل گفتن: «من این فیلم را دوست داشتم» یا «از این فیلم بدم میآید». اما این مدل ارزیابی، بیشتر رجحان شخصی افراد نسبتبه فیلمها است و برای ارزیابی عینی یک اثر نیازمند معیارهایی ویژهای هستیم. معیار هم عبارت است از استانداردی که در قضاوت آثار زیادی قابلیت تعمیم داشته باشد؛ بدین طریق، منتقد، اساسی برای مقایسه فیلمها از نظر کیفیت نسبی در اختیار خواهد داشت.
معیارهای گوناگونی برای ارزیابی فیلمها وجود دارند. برخی فیلمها را براساس معیارهای «رئالیستی» ارزیابی میکنند، یعنی فیلم از واقعیتی که آنها فکر میکنند واقعیت است پیروی میکند یا نه. علاقهمندان تاریخ نظامی ممکن است یک فیلم را تماما بر این اساس قضاوت کنند که سلاحهای استفادهشده در صحنههای نبرد درست انتخاب شدهاند یا نه. روایت، تدوین، شخصیتپردازی، صدا و سبک بصری ممکن است برای آنها چندان اهمیتی نداشته باشد. برخی دیگر، فیلمی را بهخاطر اینکه رویداد آن پذیرفتنی نیست محکوم میکنند. آنها با گفتن اینکه «چه کسی باور میکند که الف، ب را درست سربزنگاه ملاقات میکند؟» صحنهای را رد میکنند.
باوجود اینکه معیارهای رئالیستی برای بعضی مقاصد کاملا مناسب هستند، اما فیلم را باید بهمثابه یک کل هنری ارزیابی کرد. برای چنین ارزیابیای نیازمند معیارهایی هستیم که اجازه دهند تا حد امکان فرم فیلم را مورد توجه قرار دهیم. یکپارچگی یکی از این معیارها است. این کیفیت که اغلب به آن وحدت میگویند، از دیرباز بهعنوان یک عامل مثبت در اثر هنری تلقی میشده است. وقتی همه روابطی که در یک فیلم ادراک میکنیم روشن بوده و از درون بههم تنیده باشند، میگوییم آن فیلم دارای وحدت است. ما یک فیلم وحدتیافته را فیلمی مستحکم مینامیم، چون بهنظر نمیرسد هیچگونه شکافی بین روابط فرمالش باشد. هر عنصر حاضر در فیلم دارای دستگاه ویژهای از کارکردها است. تشابهها و تفاوتها قابلتبیین هستند، فرم بهصورتی منطقی بسط مییابد و هیچ عنصر زائدی وجود ندارد.
یکی دیگر از معیارهای ارزیابی فیلم شدت تاثیر است. اگر اثر هنری جاندار، تکاندهنده و احساسبرانگیز باشد، ممکن است اثری بسیار باارزش ارزیابی شود.
معیار دیگر پیچیدگی است. میتوانیم ادعا کنیم که درصورت مساوی بودن سایر چیزها، فیلمهای پیچیده خوب هستند. یک فیلم پیچیده نیروی ادراک ما را در چندین سطح درگیر میکند، روابط چندجانبهای میان چندین عنصر فرمال جداگانه برقرار میکند و الگوهای فرمال جذاب خلق میکند.
معیار فرمال دیگر بداعت است. البته بداعت بهخودی خود بیهوده است. چیزی فقط بهخاطر اینکه متفاوت است نمیتواند خوب هم باشد، ولی اگر هنرمندی یک قرارداد آشنا را میگیرد و به طریقی مورد استفاده قرار میدهد که تازگی دوبارهای بیابد، یا نظام جدیدی از امکانات فرمال خلق کند، آنگاه (با مساوی بودن سایر چیزها) اثر حاصل از نقطهنظر زیباشناختی، خوب تلقی خواهد شد.
البته باید توجه داشت که این معیارها همه جنبه نسبی دارند. یک فیلم ممکن است بسیار پیچیدهتر از فیلم دیگری باشد، ولی همین فیلم دوم از یک فیلم سوم پیچیدهتر باشد. بهعلاوه، اغلب بین معیارها بدهبستانی هست. فیلم ممکن است خیلی پیچیده باشد، ولی ازنظر یکپارچگی و تاثیرگذاری کم بیاورد. نود دقیقه سیاهی روی پرده یک فیلم بدیع را موجب میشود، ولی یک فیلم خیلی پیچیده نمیسازد. یک فیلم «انتقادی» ممکن است در صحنههای خاصی تاثیرگذار باشد، ولی اصلا بدیع نباشد و در عین حال ازهم گسیخته و ناشیانه باشد. تحلیلگر در تعمیم این معیارها باید اغلب یکی را در مقابل دیگری بسنجد.
پینوشت:
برگرفته از کتاب «هنرسینما» نوشته دیویل بوردول، کریستین تامسون؛ بخش «مفهوم فرم در فیلم»