به گزارش «فرهیختگان»، مجتبی جباری، روزنامهنگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: روحالله حجازی پس از «اتاق تاریک» که مبین سوژه کمتر پرداختهشدهای در سینمای ایران بود، حالا در «روشن»، داستان مردی را روایت میکند که هنوز به بلوغ بزرگسالی نرسیده و جنس ادبیات و ریاکشنهای او، در همان سنین نوجوانی باقیمانده است.
سوژه جالبی است که تاکنون در سینمای ما، توجه چندانی به آن نشده. مشکل اما مسیر همچنان خنثی و آرامی است که کارگردان در ادامه سبک ساختاری خود، به آن پایبند مانده. در روشن ریتم کند هم به کمک این مسیر خنثی میآید تا سوژهای با این میزان پتانسیل داستانی بالا، بهراحتی حیفومیل شود.
کارگردان از مجموع مشکلات رفتاری آدمهای جامعه ملتهب ما، کلاژی ساخته و تلاش نکرده تا شبهقهرمان خود را در مقایسه با جنس رفتاری آدمهای دیگر و البته جبر جامعه، به یک محک جدی وادار کند. آنچه میبینیم، عدمتغییر شخصیتی است که در ابتدای فیلم هم همان آدم بوده. دیگر کاراکترهای کمتعداد فیلم نیز تا انتها، تغییر و تحولی را بهخود نمیبینند. مشکل کلاهگذاشتنهای مهندس برای تحویل مسکن هم بهقوت خود باقی است تا روشن در کمال تعجب به فیلمی تبدیل شود که در انتهای خود، بدون هیچفتح بابی و تنها با قطار کردن یکسری مشکلاتی که همه افراد جامعه از وجود آنها اطلاع دارند، بهکار خود پایان دهد.
نمیتوانیم بپذیریم که استدلال فیلم همچون نامش، روشن کردن تکلیف گرههای کور داستانی به شیوه خودش بوده باشد، مانند اینکه تکلیف اعتراض و تردید آن جماعتی که خانههایشان را مطالبه میکنند، با ورود روشن به داخل ساختمان و مشخص شدن اینکه آن واحدها هنوز خیلی کار تا آماده شدن دارند، مشخص شده یا تکلیف حضانت بچه و مواردی دیگر ازجمله تکلیف اجارههای پرداخت نشده و همسرش که دیگر مشخص است بهسمت سعید (سیامک انصاری) رفته و قصد بازگشت ندارد یا حتی دغدغه پررنگ روشن که همسرش به کارهای زشت شبانه روی آورده و... این شکل پرداخت، نامش «رفع و رجوع» است و وصلههای دراماتیکی بهخود نمیبیند که بتوان آن را متاثر از رخدادهای داستانی دانست. شکلی عقیمشده از سرنوشت داستانکهایی که میتوانست سرنوشت شخصیت اول فیلم را بهشکل حرفهایتری مشخص کرده و چالشهای دراماتیکی را بهخود ببیند.
برگ برنده فیلمهایی از این دست که نگاه متمایزی به جنس شخصیت اصلی خود دارند، یعنی قهرمانشان، آدمهای معمولی جامعه کنونی ما نیستند، در داستانسازیهایی است که سبب میشود وجوه پنهان شخصیت اول برای مخاطب آشکار شود. اما روشن، چنین اطلاعاتی بهدست مخاطب نمیدهد و اگر آن سکانس مواجهه روشن با همسرش در خانه سعید نبود که زن داستان (سارا بهرامی) به همسر سابقش (رضا عطاران) میگوید: «به قاضی بگم شوهر من بچه است؟» مخاطب حتی متوجه این خصلت رفتاری در شخصیت اول فیلم هم نمیشد. فیلمنامه نتوانسته بین کاراکتری گوشهگیر و منفعل که احساس بدبختی میکند با کاراکتری که هنوز به بلوغ رفتاری نرسیده، مرزبندی درست و هوشمندانهای داشته و از قضا، تمام لطمات این سوژه پرپتانسیل، از همین مجرا بر فیلمنامه وارد میآید. این میزان رخوت و انفعال، در دوکاراکتر دیگر فیلم نیز دیده میشود. پیرنگ داستانی اثر برخلاف تمامی ارجاعات و فکتهای رئالیستی فیلم، چندان مابهازای بیرونی ندارند و بهنوعی برای مخاطب خود عجیب هستند. در فیلم جزمیت وانگیزهای برای پیشبرد حتی یک هدف دیده نمیشود. تنها حرکت رو به جلو، سرکشیهای چندروز یکبار روشن به ساختمان نیمهکارهاش است که آن هم گرهای از ابهامات متعدد داستانی باز نمیکند. فیلم تنها طرح مساله کرده و در همین مرحله نیز درجا زده و حتی تلاش نکرده تا بهصورت دراماتیک، در یکی از این مسائل مطروحه دستوپا بزند. درحالی که وضعیت روشن بهگونهای است که نیازمند برخی اقدامات اورژانسی برای از دست ندادن مجدد همسرش، عدم اعطای حضانت دخترش، پرداخت 10 ماه کرایهخانه عقبماندهاش، تحویل گرفتن خانه نوسازش و... است، اما همهچیز در هالهای خنثی، فقط مطرح میشوند و در ادامه، هیچتلاشی برای تحرک و پیشبرد فضای داستانی از سوی هیچیک از کاراکترها علیالخصوص روشن، دیده و احساس نمیشود.
فیلم در تقلا برای بهتصویر کشیدن فردیت منفعلی است که نه تاب تحقیر شدن مقابل دیگران را دارد و نه میتواند عصیانگر باشد. حدوسط را نمیداند و به همین دلیل به آغوش تحقیر میلغزد. شاید بهترین نمونه برای شخصیتی از این دست، «تراویس بیکل» راننده تاکسی باشد که از تکافتادگی و انزوای ناخواسته خود، فصلی نو در زندگیاش رقم میزند و فضای داستان را از سوژهمحوری به شخصیتمحوری تغییر میدهد. اشتباه استراتژیک «روشن» اما همین عدمدگردیسی است که نتوانست مسالهمندی خود را از همان ابتدا برای مخاطب جا بیندازد و در ادامه، به اثری شخصیتمحور تبدیل شود و ترجیح داد مانند سکانس پایانی خود، در پوششی از مه، کار خود را فیصله دهد.
تمام اینها را که کنار بگذاریم، فیلمنامه هیچاطلاعاتی از کاراکتر روشن به ما نمیدهد. نه ریشههای مشکلش را نمایان میکند و نه گذشتهای دور و نزدیک از او میبینیم. در یک دورنمای بدونشناسنامه، سازگاری کاراکتر با فضایی موهوم و پر از مه، کار را برای فهم مخاطب سختتر هم میکند. هرچند دوستداران سینما با تماشای این فیلم به یاد شاهکار «ویم وندرس» (پاریس تگزاس) میافتند، اما تنها برخی نشانههای ظاهری نظیر تلاش برای تبیین ازهمپاشیدگی روابط انسانی جامعه مدرن میان این دوفیلم وجود دارد و اتمسفر «روشن» نتوانسته آن میزان شاعرانگی و تلاش برای تغییر را در خود ببیند. البته نمیتوان از شباهتهای غیرقابلانکار فیلم با شاهکار «روبرتو بنینی» (زندگی زیباست) نیز بهسادگی عبور کرد.
اما هرچه روشن از فیلمنامه ضربه خورده، در برخی حوزهها، هوشمندی بالایی را بهخود میبیند. حرکت پرتکرار فیلم، ساخت قاب سینمایی و تماشای دنیا از دریچه این قاب دستی است. در قاببندیهای فیلم نیز این ابتکار بهخرج داده شده و فوکوسها و لانگشاتهای زیبایی که فیلمبردار و کارگردان بهبهانه توصیف زمانی و مکانی به مخاطب میدهند، حائز اهمیت بسیاری است. تعدد نماهای روشن و تاکید بر این نکته، از دیگر رفتارهای زیباشناسانهای است که فیلم از آن بهرهمند بوده است. همچنانکه موسیقی گوشنوازی دارد و برخلاف جلوههای رایانهای که در چندصحنه ازجمله باریدن برف و آتش گرفتن روشن، چندان حرفهای عمل نمیکنند، خلاقیت تصویربردار و تدوینگر، یکپارچگی و وحدت رویه خوبی به جامعیت اثر بخشیده است. در کلیت ساختار اما روشن گام رو به جلویی در سینمای دغدغهمند حجازی بهحساب نمیآید. فیلمساز در دو اثر قبلی خود تلاش کرده تا از ابهامات روایی داستان بکاهد و با روایت یک داستان خطی، تلنگر و هشداری اجتماعی به مخاطب خود بدهد. در روشن این پارامتر بهخوبی طرح میشود و نخ تسبیح دغدغهمندیهای اجتماعی و مشکلاتی که بهشکلی ناخواسته برای کودکان رقم میخورد نیز مانند دیگر ساختههای حجازی، بهدرستی و وسواس بالایی مطرح میشوند. فیلم حتی در فرم و برخی نشانهگذاریها، حرکت جدیدی در کارنامه کارگردان بهحساب میآید، مانند استفادهای که کارگردان از نورها میکند. هارمونی شدت و ضعف رنگ قرمز سیگار روشن و انطباق آن با نورهای زرد و قرمزی که مخاطب بهشکلی یکنواخت درطول فیلم میبینند، قابهای خارقالعادهای را خلق کرده که مطمئنا از هوشمندانهترین قابهای سینمایی آثار جشنواره امسال محسوب میشوند.