به گزارش «فرهیختگان»، سجاد بلوکات، روزنامهنگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: «منصور» یک فیلم مبتنیبر الگوی شاهپیرنگ است؛ روایت مشکلات بیرونی برای یک قهرمان برای رسیدن به هدف اصلی. یک سمفونی آرام که با افزایش تنش، ضربآهنگ هولناکتر و تندتری به خود میگیرد. یک رقابت با عنصر سازشگر، یک قهرمان در پی نجات مردم یا یک ماجراجو برای رسیدن به هدف. الگوی رقابتی در فیلم منصور میان دو فرد نیست؛ میان دو دیدگاه برای ورود به یک مشکل و مساله است. دیدگاه رقیب در مقابل قهرمان فیلم؛ رقیب معتقد به سازش با مساله و قهرمان معتقد به حل مساله است. سازش بهمعنای پرداخت مادی برای برطرفکردن چالشهای فنی هواپیماهای نیروی هوایی توسط یک شرکت متکی به خارج که در اوج جنگ دلار میخواهد و چون تنها مرجع رسیدگی به ادوات نیروی هوایی است، هرچه بگوید باید طرف ایرانی انجام دهد و تسلیم باشد؛ در یک کلام متکی شدن به دیگران. اما دیدگاه منصور ستاری در یک جمله قابل رمزگشایی است. دیالوگ معروف او که میگوید «خب خودمان درستش کنیم» از همینجا تقابل شروع میشود. یک داستان پرالتهاب در اواخر جنگ که بسیار شبیه امروز ما و کلانمساله رفع تحریم یا دفع تحریم است. قهرمان در یک ماجرای پیچیده و درهمتنیدهشده برای استقلال و خودکفایی قرار دارد و در مقابل او سیستم فربه و بروکراسی، سادهانگاری و محافظهکاری و دسیسه کاسبان خارجی میخواهند با هر ترفندی که شده، او را از حل مساله به سازش با مساله سوق دهند. اما تیم نویسندگی منصور و سیاوش سرمدی در این خط روایی بهظاهر کلیشهای و حاکمیتی(حمایت از تولیدات داخلی) و استفاده از شاهپیرنگ و کهنالگو بهدرستی تغییراتی ایجاد کرده تا فیلمساز در هر لحظه از فیلم یک گام جلوتر از بیننده باشد و به انتظاراتی چون قدرتمند نشان دادن قهرمان، پیروزهای پیدرپی او و مسیر روبهرشد و پایان خوش فیلم که المانهای شاهپیرنگ است، به شکل متفاوتی پاسخ دهد تا بیننده بعد از بیرون آمدن از سینما نگوید چه فیلم شعاری و سطحیای دیدیم! منصور ستاری در فیلم منصور شمایل یک قهرمان توام با شکست و پیروزی است. شخصیت یک تیمسار ارتشی با تمامی جزئیات آن مثل لباس اتوکشیده، عینک ریبن خلبانی و بنز سورمهای و محافظ خشن و بادیگارد گماردهشده در جلوی منزل که در مقابل نظم اشتباهی سیستم و وضع موجود میایستد و هرچه بیشتر بیننده از ظاهر شخصیتش عبور میکند، بیشتر با جنس یک فرمانده انقلابی نظیر احمد متوسلیان روبهرو میشود.
قرار نیست برای کار درست شما فرش قرمزی پهن شود
این میانتیتر، اولین چیزی است که پایان قهرمانانه منصور به ما یادآوری میکند. مدیر و فرمانده میدانی برای حل یکی از چالشهای اصلی حکومت و پیادهسازی اوامر راس، باید فاصله بین خود و آرمان را حل کند، بجنگد و هزینههای مادی و معنوی بدهد. قطعا در این رقابت برخورد کجدار و مریز با توانمندی خارجی برای حل چالش قهرمان، برای او زندگی راحتتر و شأن بیشتری حتی در حکومتی که میخواهد پرچمدار استقلال باشد، ایجاد میکند اما نگاه او به افق بلندمدت او را وارد یک سیکل سخت از چند دشمن کوچک و بزرگ میکند. او در پارادوکس سیستم وابستهخواه و آرمان استقلالخواه، گیر کرده است و باید راهحلی پیدا کند. پس قرار نیست برای او فرش قرمز پهن باشد و قرار نیست او یکییکی مشکلات را حل کند. منصور تقریبا هیچ مشکلی را تمام و کمال حل نمیکند ولی در پس این مشکلات یک رفرم جدید به مخاطب نشان میدهد که مضمونش این میشود: «در چالش مقابله با تحریم و سر خمنکردن به دشمن از یکسو و دستودلبازی دلاری و دستبهسینهشدن جلوی تنها کمک خارجی بزدل و منفعتگرا، در هر دوی این دو راه متفاوت سیستم باید هزینه پرداخت کند. کمااینکه در فیلم هم میبینیم برای حفظ استقلال چقدر بیتالمال خرج و سوخت میشود اما نکته اینجاست در هزینه دادن برای آموختن و تولید، تجربه و درسهای زیادی نهفته است اما در هزینه دادن برای سازش، فقط حسرت نصیب سیستم میشود.»
چند نگرانی درباره منصور
منصور از بازیگران بنام و معروف استفاده نکرده است یا فیلمساز دلیلی نمیدید یا ستارهها حاضر به همکاری نشدند. در هر صورت منصور با بازیگران گمنامش احتمالا در گیشه موفق نخواهد بود، بهخصوص که از صحنههای جنگی فیلمهای دفاع مقدس هم در آن خبری نیست و نوآوری فرمی خاصی هم ندارد که بگوییم مثل جنس روایت و تصاویر بکر ایستاده در غبار میتواند مخاطب را جذب کند. علاوهبر اینها منصور بهشدت در لحظاتی بهخصوص نیمه اول فیلم ریتم کندی دارد و مخاطب از خود میپرسد همش همین؟! پایان غافلگیرانه فیلم که بهنوعی صعود منصور زخمی و خسته به قله پس از گذشتن از بسیاری از دستاندازهاست یک حفره منطقی دارد، آیا سورپرایز کردن یک بیماری که حمله قلبی به او دست داده و پزشکان و دوستانش تمام تلاششان را کردهاند که استرس نگیرد، کار درستی است؟
منصور به غایت فیلمی ملی است
با همه این ضعفها، منصور به چند دلیل تجربه جدید و دلپذیری است؛ اول برای دوستداران فرهنگ دفاع و ایثار که بیشتر از رشادتهای سرداران سپاه پاسداران شنیدهاند و به غیر از چند نمونه بسیار قدیمی درباره شهید کشوری و شیرودی و بابایی با شمایل یک ابرقهرمان ارتشی آشنا نبودند. منصور ستاری برای آنها که دلشان یک نمونه واقعی از مردانگی ارتش میخواهد، بسیار دلپذیر است و البته یک تلنگر به بخشهای فرهنگی و رسانهای در ارتش است که برای نشان دادن این زندگی ناب و درجه یک چقدر تعلل کردند و چقدر ضعیف عمل میکنند. دوم برای وطندوستان و ملیگرایان که سالهاست دوست دارند شمایل یک وطندوست واقعی را ببینند و این بخش از قهرمانان در لابهلای فیلمهای خاکستری و ضد دفاع در ایران تبدیل شده بود یا به کاراکترهای پشیمان در فیلمهای روشنفکری یا به کاراکترهای گلدرشت و کلیشهای در فیلمهای بخشنامهای.