به گزارش «فرهیختگان»، «ﻭﻳﻠﻴﺎﻡ ﺯﺍﺭﺗﻤﻦ»، «مذاکره» را فرآیند دادن و بهدست آوردن در عرصه بینالملل میداند. براساس دیدگاه او، مذاکره فرآیندی است که در آن هر طرف درگیر در مذاکرات میکوشد تا منفعتی برای خودش در پایان مذاکرات بهدست آورد. او با این حال اشتباه بسیاری از مذاکرهکنندگان در سیاست خارجی را فراموشی میداند؛ فراموشی اینکه اگر چیزی میخواهند، «حق داشتن» در آن زمینه کافی نیست؛ آنها باید یا آن را بخرند یا بهدست آورند؛ اگر نمیتوانند آن را بگیرند، مجبور به خرید آن هستند و برای خرید باید مبلغی پرداخت کنند. براساس دیدگاه او، مذاکرهکنندگان خوب، مهارت خود را در عمل آموختهاند و صرفا دانش کارایی لازم برای دیپلماسی موفق را ندارند. با این مقدمه میتوان این پرسش را مطرح کرد که دلایل بحران در روابط ایران و آمریکا چیست که مذاکرهکنندگان دو طرف نهتنها نتوانستهاند تاکنون آن را حلوفصل کنند؟ شاید بتوان برای تبیین دقیقتر موضوع، از الگوی برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) کمک گرفت. آمریکا و غرب، بیش از یک دهه برنامه هستهای ایران را یک چالش جدی امنیتی برای منطقه و جهان تلقی میکردند و تلاش داشتند به هر شکل ممکن مانع از دستیابی ایران به آنچه آنها بمب هستهای میخواندند، شوند. بر همین مبنا نیز در مذاکراتی که از ابتدای دولت حسن روحانی در سطح وزرای خارجه ایران و 1+5 آغاز شد، غرب تلاش کرد تا در قالب یک مذاکره و بدهبستان، برنامه هستهای ایران را که با ارتقای غنیسازی 20 درصد تبدیل به یک بحران برای آمریکا و اروپا شده بود، کمی به عقب برانند. بر این مبنا برجام متولد شد اما کمتر از 3 سال بعد، دولت آمریکا از این توافق به بهانه نیاز به اصلاح آن و مادامالعمر کردن محدودیتهای تهران، خارج شد. اگر چه بسیاری تلاش میکنند این رویکرد تهاجمی را به دونالد ترامپ محدود کنند اما واقعیت این است که این خواسته در اروپا نیز دنبال میشد اما آنها بهدنبال سازوکاری دیپلماتیک برای پیگیری این مسائل بودند؛ این همان موضوعی بود که برای تشریح آن، امانوئل مکرون در آستانه خروج ترامپ از برجام، راهی آمریکا شد و با رئیسجمهور آمریکا درباره آن رایزنی کرد اما ترامپ حاضر به طی کردن این مسیر نبود. شرایط امروز آمریکا در دورانی که دولت ترامپ به تاریخ پیوسته، بیتفاوت با چند ماه پیش نیست. طبیعی بود که دولت آمریکا به محض در دست گرفتن قدرت، به توافق هستهای بازمیگشت اما در عمل چنین نشد و آنها پیششرطهایی را در برابر ایران قرار دادند که عمل به آنها تقریبا غیرممکن است. این اوضاع و احوال بهخوبی نشان میدهد که ریشه بحران تهران_ واشنگتن عمیقتر از آن چیزی است که تصور شود.
اما این بحران چگونه شکل گرفته است؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید گفت به نظر میرسد فهمی نهچندان صحیح در جامعه ایرانی در ارتباط با آمریکا وجود دارد. وجه بارز علم روابط بینالملل فهم منافع ملی و روشهای دستیابی بدان است. به عبارتی دیگر بسیاری از اقدامات کشورها نسبت به یکدیگر وجه سیستمی داشته و چنانچه ایران نیز در جایگاه آمریکا قرار داشت، چهبسا اقدامات بیشتری برای حفظ هژمونی و تداوم آن بهکار میگرفت. لذا فهم چرایی بحران روابط ایران و آمریکا میتواند چراغ راهی برای حل مساله در حالت ایدهآل و عدم شکلگیری آن در ارتباط با سایر قدرتهای بزرگ بهصورت حداقلی باشد. در این نوشتار به دلایل بحران در روابط ایران- آمریکا و شاخصهای مذاکره مطلوب برای حل بحران دو کشور پرداخته شده است.
1- عوامل بحران در روابط ایران و آمریکا
ساختار سیاسی متفاوت: ساختار سیاسی آمریکا، راهکار مشکلات خود را در گرو سیطره لیبرالیسم بر جهان میداند. این کشور در هر جایی که احساس کند منافعی دارد، حضور خواهد داشت و درصورت تهدید منافعش، از تمام گزینههایش برای پاسخ بهره میبرد. تجاوز به بهانه مقابله با تروریسم و سلاحهای کشتارجمعی به عراق و افغانستان نمونههای قابل لمس از تلاش آمریکا برای سلطه لیبرالیسم است. ایران دقیقا در نقطه مقابل آمریکا قرار دارد. تهران انقلابش را اعتراض به نظام ناعادلانه بینالمللی به رهبری آمریکا و شرکای اروپاییاش میداند. این اولویتها در قانون اساسی و ذیل چگونگی و ترسیم روابط خارجی کشور قابل بررسی است. در قانون اساسی با تاکید بر نفی هرگونه ستمگری و ستمکشی و سلطهگری و سلطهپذیری، بر طرد کامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب تاکید شده است. این اصول ساختار سیاسی متفاوتی را در دو کشور بهوجود آورده و باعث تعمیق بحرانهای فیمابین شده است.
1-1 ادراک متفاوت از همکاری: در بین دو نوع قدرت مذاکره یعنی مذاکره بهعنوان فرآیند و مذاکره بهمثابه نتیجه، رویکرد ایران و آمریکا متفاوت بوده است. به عبارت دیگر هدف آمریکا صرفا حضور در فرآیند مذاکره بوده درحالیکه هدف ایران دستیابی به نتایج کوتاهمدت حاصل از آن است. در نمونه برجام، طرف غربی به صورت واضح تاکید داشت که حاضر به ارائه امتیازاتی در قالب برجام به تهران شده است تا از این طریق باب مذاکرات آتی بهویژه در حوزههای منطقهای و موشکی باز شود اما تهران همانطور که در برجام نیز تاکید کرده است، تنها در موضوع هستهای مذاکره کرد و اکنون نیز تاکید میکند مواردی که در برجام نیامده، از ابتدا بر سر آنها مذاکره شده و قرار نبوده است که در برجام بیاید.
1-2 هویتهای مختلف: طی دو دهه اخیر هویتها بهعنوان یکی از دلایل بحران بین ایران و آمریکا معرفی شدهاند. کسینجر در یادداشتی در سال 2017 به همین موضوع در قالب «امپراتوری رادیکال ایرانی» اشاره کرد. او با اشاره به اینکه ایران و کشورهای سنی تمایل به نابودی داعش دارند، مینویسد: «در چنین شرایطی اصطلاح «دشمن دشمن ما، دوست ماست» دیگر مصداق ندارد چراکه در وضعیت فعلی خاورمیانه، دشمن دشمن تو میتواند دشمن تو نیز باشد.» حتی تهران و واشنگتن اگر تمایل به همکاریهای جدی با یکدیگر داشته باشند، این اختلافهای ذاتی هویتها با یکدیگر، موجب شکلگیری منازعات خواهد شد. تهران خود را نماینده یک تمدن میداند اما آمریکا تمایل دارد موجودیت ایران را تغییر بدهد تا تمدنش را فراموش کند. تصور هویتی آمریکا با تاکید بر ویژه بودن این کشور، سیاستهایی را در دستورکار واشنگتن قرار داده که با کشوری مانند ایران بلاشک زاویه پیدا میکند.
1-3 جایگاه متفاوت در نظام بینالملل: ایران و آمریکا در نظام بینالملل نیز دارای جایگاه متفاوتی هستند. آمریکا دارای قدرت مطلق در نیمکره غربی و یک قدرت تاثیرگذار در کل جهان است و توانایی عمل در حوزههای بسیار وسیعی را دارد. این درحالی است که ایران فاقد چنین قدرتی است و تنها نقش یک قدرت منطقهای را در خاورمیانه ایفا میکند.
2- روشها و ابزارهای مذاکره ایران با آمریکا
پیش از پرداختن به روشها و ابزارهای مذاکره اشاره به کلیات لازم جهت رسیدن به نتیجهبخش بودن آن ضرورت دارد. بهطورکلی نتیجهبخش بودن مذاکره در گرو سه مورد یعنی شناخت خود (نقاط ضعف، قوت و توانمندیها)، شناخت کشور یا کشورهای مقابل و محیط بینالملل (شامل ساختار نظام بینالملل، چگونگی توزیع قدرت، واکنش سایر بازیگران) است.
2-1 مذاکره یکبهیک: یکی از معضلات ایران و آمریکا را میتوان استفاده از کشورهای واسطه و همراه، بهجای مذاکره رودررو و بدونواسطه دانست. «برجام» یکی از مصادیق این آسیبها بود. در برنامه جامع اقدام مشترک، با ورود کشورهای روسیه، چین، بریتانیا و فرانسه و آلمان، مذاکرات به نتایج مطلوب دو کشور منتهی نشد. حضور کشورهای میانجی باعث تقسیم منافع و بهحداقل رسیدن منافع ایران در برجام شد. نقش فرانسه در مذاکرات بهعنوان پلیس بد، برای گسترش منافع پاریس در این توافق بود. درحالیکه چنانچه مذاکرات به شکل مستقیم بود، میتوانست به کسب امتیازات بیشتر ایران در آن منجر شود. از همینرو میتوان حضور کشورهای فوق را حضوری سودجویانه و باجخواهانه دانست که منجر به تضعیف منافع توافق ایران- آمریکا شده است. ایران تجربه یک دوره مذاکرات رودررو با آمریکا را در عمان داشته است. علیاکبر صالحی، وزیر امور خارجه وقت ایران از دست دادن این مذاکرات بهدلیل انتخابات ریاستجمهوری آمریکا را «فرصتسوزی» میداند. هرچند در جریان همین مذاکرات طرف مذاکرهکننده ایرانی به این جمعبندی رسیده بود که مذاکرات فایدهای ندارد و آمریکاییها در پیگیری این فرآیند و بهرسمیت شناختن حق ایران جدی نیستند اما بهطور حتم مذاکره با یک کشور آسانتر از مذاکره با 6کشوری است که هریک بهدنبال بیشترین سهم و منفعت هستند، خواهد بود.
2-2 زمان: زمان یک اصل تعیینکننده در ایجاد و رسیدن به نتیجه مذاکره است، بهنظر میرسد «فرسایشی شدن اقدامات» از یک سو و «نیاز طرفین به حل مشکل» تعیینکننده زمان مناسب مذاکره هستند. بهعبارتی طرفین باید مذاکره را مطلوبترین گزینه برای حل مشکلات خود ببینند. در زمان مذاکرات برجام نیاز برای مذاکره و حل مشکلات برای ایران و آمریکا احساس شد، اما میزان نیاز آمریکا کمتر از ایران به آن بود. شرایط تحریم و قطعنامههای شورای امنیت ایران را در شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی قرار داده و انجام مذاکرات برای انسجام داخلی و حل مشکلات ناشی از تحریم ضروری بود. آمریکا بهدلیل حفظ پرستیژ خود و بهرخ کشیدن قدرت خود و تمرکز بر چین با کمتر کردن تنشها در خاورمیانه وارد مذاکره با تهران شد.
2-3 حل مقطعی یا دائم مشکلات: دو نیت غالب در مذاکرات، حل مقطعی (کوتاهمدت) یا کامل (بلندمدت) مذاکرات است. اگر تعاملات اتحادیه اروپا-آمریکا و آمریکا-چین را نمونههایی از مذاکرات موفق که منجر به حل بحرانهای طرفین شده، بدانیم آنگاه نوع مذاکرات ایران-آمریکا، مذاکرات سالت و قرهباغ را میتوان مذاکرات مقطعی دانست. مذاکرات مقطعی بهمثابه پلی برای گذر از مشکلات فعلی هستند و همچنان ریشههای بحران بین طرفین پابرجا خواهد بود و در زمانهایی دیگر مجددا عامل مناقشه میشوند، بنابراین دو کشور هرگز تصمیم بر حل مشکلات بهصورت بلندمدت و کلان نداشته و از همین رو نگاه مقطعی باعث تداوم مناقشات بین طرفین در سالیان اخیر بوده است.
2-4 شناخت نقاط ضعف و قوت: جنگ ویتنام مصداقی از شناخت نقاط ضعف و قوت طرف مقابل بود؛ نقطهضعف آمریکا فشار جامعه داخلی بود که در انتها بههمین علت مجبور به ترک خاک ویتنام و پیروزی ویتنام در مذاکرات شد. علت این موضوع که درواقع از معدود مواقع شکست آمریکا در چنددهه اخیر است، فشار داخلی جامعه آمریکا بود. چین با فهم همین نکته از طریق بازار آمریکا، بر سیاست واشنگتن درقبال پکن اثر گذاشت. در برجام، ایران برگ برندهای برای وادارسازی و حتی تحریک آمریکا جهت تداوم حضور در این توافق یا معاهده را نداشت. روسیه هم درتقابل با آمریکا نتوانست این مساله ساده را درک کند، اما ویتنام و چین با تکیه به آن، آمریکا را مجبور به پذیرش شکست و توافق کردند.
تکنیکهای مذاکره: علاوهبر رعایت آداب دیپلماتیک، مواردی نیز وجود دارد که باعث تمایز افراد دیپلمات میشود. فهم مشکل اساسی و چانهزنی برای رفع آن ازجمله مهمترین شاخصهای یک دیپلمات موفق است. کنار گذاشتن پیشداوری و نگاه امنیتی، تصمیم برای خدمت به جهان، اطلاع دقیق از نقاط ضعف و قوت طرف مقابل و تلاش برای پیشرو بودن در دنیای اطلاعاتی، از دیگر ابزارهای کمککننده در فرآیند مذاکره است. توجه به منابع اصلی بحران (منافع، ایدئولوژی، ادراک متفاوت و هویت) و تلاش برای پیشگیری یا رفع بحرانهای ایجاد شده نیز از دیگر نکات مهم در این راستاست.
2-5 منابع قدرت طرفین: در مذاکرات توجه به منابع قدرت طرف مقابل اهمیت دارد. سه منبع قدرت کشورها در مذاکرات:
1- ویژگیهای کشور مقابل: شکاف یا عدم شکاف نخبگانی، کارآمدی یا عدم آن و سایر مختصات که باعث قدرت بیشتر یکطرف بهخاطر ضعف طرف مقابل است. طبق این ویژگیها، قدرت یکطرف بهدلیل ضعف طرف مقابل است. به اعتقاد مرشایمر در کتاب تراژدی قدرتهای بزرگ، از مهمترین عوامل تضعیف آمریکا وجود لابیهای یهود و پیروی از سیاستهای رژیمصهیونیستی برخلاف منافع ملی آن است.
2- دست بالاتر در ساختار نظام بینالملل: کشوری که در ساختار نظام بینالملل قدرتمندتر است میتواند عوامل ایجاد بحران را بررسی کند. کشوری که دارای رابطه بهتر با اعضای درجه 1، درجه 2 و 3 سیستم جهانی باشد، طبعا دارای قدرت بیشتری نیز خواهد بود.
3- قدرت ائتلافسازی: کشوری که توان بیشتری در همراهسازی سایر کشورها و ائتلافسازی داشته باشد، قدرت بیشتری را در مذاکرات دارا خواهد بود.
راهکار بحران روابط ایران و آمریکا
بهینهترین روش ایجاد توافق با آمریکا علاوهبر «زمان»، منفعتی کردن اختلاف طرفین است. در حالت عادی، دو کشور میتوانند با کنار گذاشتن اختلافات هویتی و ایدئولوژیک از یکسو و نگاه کلان، بهدنبال حل همیشگی و نه مقطعی مشکلات ضروری بروند. اما نه ایران و نه آمریکا بهدلایلی که ذکر شد، اگر هم اراده کنند، نمیتوانند اختلافات خود را کنار بگذارند. شاید تنها راه فیمابین، تفاهم بر سر برخی مسائل کوچک و نه کلان خواهد بود. برجام نمونهای از این تفاهم با طرف غربی است. البته نباید این را از نظر دور داشت که طرف غربی هر زمان که به این جمعبندی برسد که توافق موجب رشد ایران خواهد شد، به بهانههای مختلف تلاش خواهد کرد منافع حاصل از توافق را نابود کنند. در دولت اوباما یعنی همان دولتی که برجام در آن منعقد شد، گزارشهایی وجود دارد که نشان میدهد دولت آمریکا نمایندگانی را به اروپا اعزام میکرد تا با شرکتها درباره تبعات همکاری با ایران هشدار بدهد و آنها را از همکاری با تهران منصرف کنند. در شرایط فعلی که دولتی با بیشترین عناصر تکراری بهویژه در سیاست خارجی با دولت اوباما بر سر کار آمده، در ایران در سطح دولت تلاشهایی برای مذاکره مجدد با نگاه سادهانگارانه شکل گرفته است. واقعیت این است که حتی اگر این دولت بر فرض محال به توافق بازگردد و از مکانیسم ماشه استفاده نکند، دولت بعدی میتواند برجام را حتی اگر در کنگره نیز تصویب شده باشد، نابود کند. برخی مفسران و وکلای قوه مجریه استدلال کردهاند که رئیسجمهور اختیارات گستردهای دارد تا یکطرفه از معاهدات براساس دادرسی دادگاه عالی که رئیسجمهور را «تنها ارگان» کشور در امور مربوط به امور خارجه توصیف میکند، خارج شود. برخی معتقدند که رئیسجمهور ممکن است یکطرفه معاهدات را فسخ کند، حتی اگر این معاهدات با رضایت سنا تشکیل شده باشد.
* نویسنده: محمدعلی رحیمینژاد، روزنامهنگار