به گزارش «فرهیختگان»، تنها چند ساعت تا پایان دولت دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا باقیمانده است. همانقدر یا شاید بیشتر از آنکه هواداران ترامپ این ساعات در غمواندوه فرو رفتهاند، هواداران حزب دموکرات سر از پا نمیشناسند تا ساعاتی دیگر پای تلویزیون بنشینند و مراسم تحلیف رئیسجمهورشان یا بهعبارت بهتر، پایان ترامپ را ببینند. این خوشحالی را رهبران دموکرات هم دارند اما کمی هم دلآشوب هستند. آیا یکبار دیگر ترامپ و پدیدهای بهاسم ترامپ به کاخسفید راه خواهد یافت؟ نباید فراموش کرد حدود 75میلیون آمریکایی به دونالد ترامپ رای دادند. او ممکن است در پایانی تلخ و خشن، بهدرستی برکنار شود، اما ترامپیسم بعید است با رفتن ترامپ به پایان خود برسد؛ حتی اگر در این راه تمام شبکههای اجتماعی نیز دستبهدست یکدیگر بدهند تا صدای ترامپ برای مدتی خاموش شود.
چهارشنبه ساعت11 به وقت آمریکا اگر همهچیز به درستی پیش برود و خبری از تهدیدهای امنیتی نباشد، مراسم تحلیف جو بایدن، رئیسجمهور منتخب آمریکا بدون حضور دونالد ترامپ، رئیسجمهور بازنده آمریکا آغاز خواهد شد. بایدن و دموکراتها هرچقدر هم از ترامپ و ترامپیسم متنفر باشند، بازهم ناچارند با میراثی که ترامپ برای آمریکا برجای گذاشته، سروکار داشته باشند.
ترامپیسم در داخل و خارج
در دوره ترامپ افسانههای استثنایی و رویای آمریکایی ناپدید شده است. اگر وضع کنونی از دید یک انسان فرهیخته بررسی شود، ترامپ کاملا شگفتآور عمل کرده است. او نخستین رئیسجمهور ایالات متحده است که هرگز به نمایندگی از مردم صحبت نکرد؛ برعکس، او کسانی را که به او رای ندادند، غیرآمریکایی خواند. او در دولتش، جلسات کابینه بسیار کمی داشت و از طریق توئیتهایش کشور را اداره میکرد؛ بهندرت با کارمندانش مشورت میکرد. او مردم سفیدپوست را علیه مهاجران و سایر اقلیتها بسیج کرد. او نخستین تجربه خودشیفتگی بود؛ او فقط خودش را دوست داشت و به شخص دیگری اهمیت نمیداد؛ نمونهای از زنستیزی بود و در چین مالیات میداد و در ایالات متحده نمیداد. او هر روز تعداد بیشماری دروغ و ادعای نادرست داشت. ترامپ از مدیران دولتی برای کارهای شخصی خود استفاده کرده است و بهطور مداوم کارمندان دولتی را تغییر میداد و افرادی را که همنظر با او بودند در مشاغل قرار میداد؛ وزیر آموزشوپرورش او اعتقادی به مدرسه دولتی نداشت؛ وزیر دادگستری او معتقد بود رئیسجمهور قدرت اصلی را دارد؛ مسئول محیطزیستش مخالف انرژی پاک است.
او در حوزه بینالملل هم اقدامات قابلتوجهی داشت؛ او آمریکا را از ایده همکاری بینالمللی، توافقنامه پاریس درمورد آبوهوا و سازمان بهداشت جهانی خارج کرد و رهبرانی همچون ولادیمیر پوتین و کیم ایل جونگ را برگزید و اتحاد ناتو را تضعیف کرد. ترامپ نماینده انزواگرایی کلاسیک آمریکایی است.
ترامپ میرود، هوادارانش نه
رئیسجمهور دونالد ترامپ شکست خورد؛ اما ترامپیسم این کار را نکرد. تمام آنچه دموکراتها درباره ترامپ میگویند، درواقع بهواسطه هوادارانی است که دور ترامپ جمع شدهاند. آنها سالها منتظر چنین شخصیتی بودند و حالا برایشان مهم نیست که ترامپ در کاخسفید هست یا نیست. آنها رهبرشان را یافتهاند ولی حتی اگر روزی ترامپی هم در کار نباشد، آنها نماینده تفکرشان را پیدا خواهند کرد. ترامپ توانسته آرای همه اقشار جامعه آمریکا را جلب کند. سفیدپوستانی که احساس خطر میکنند؛ مردم روستایی که احساس میکنند عقبماندهاند. کارگران کارخانههای بستهشده؛ طبقه متوسط مرفه حومه شهر که ازسوی مردم فقیری که به اموالشان تعدی میکنند، احساس خطر میکردند. سیاهپوستان که به طبقه متوسط تبدیل میشوند و با وحشت به بدبختی اکثر آمریکاییهای آفریقاییتبار نگاه میکنند. انجیلیهایی که از جناح راست شدن یک دادگاه عالی و داشتن یک معاون رئیسجمهور، مایک پنس و یک وزیر امور خارجه، مایک پمپئو که انجیلی هستند خوشحال بودند. همه کسانی که به دولت، بهعنوان دشمن آزادی نگاه میکنند؛ پلیسهایی که تحت قضاوت جمهوریخواهها، مصونیت پیدا کردند. کسانی که فکر میکنند همجنسگرایان، سقط جنین و حقوق بشر آمریکا را در تقابل با ارزشهای بنیانگذار خود قرار میدهد، در جزیرههای مستقل سیاست حضور داشتند ولی در سال2016 توسط ترامپ متحد شدند. اینها بعد از ترامپ هم زنده میمانند. در کشوری که اکنون نفرت در آن موج میزند و مخالفان تبدیل به دشمن شدهاند، ایجاد وحدت یک کار بسیار دشوار است. دموکراتها تصور میکردند که قرار دادن نامزدی مسن و متمدن همچون جو بایدن، همدلی و گفتوگو را بهعنوان یک عامل جمعآوری میکند. درحقیقت بیشتر بهنظر میرسد که ترامپ در انتخابات شکست خورده باشد تا اینکه بایدن در آن پیروز شده باشد.
دستورات ترامپیسم چه میشود؟
دموکراتها گفتهاند بایدن در روز نخست ریاستجمهوریاش بسیاری از دستورات اجرایی دونالد ترامپ را لغو خواهد کرد تا آمریکا را زودتر از قید و بندهای ترامپیسم جدا کند. بایدن میتواند بسیاری از دستورات اجرایی ترامپ را لغو کند، اما بهعنوان مثال، او حداقل برای چند دهه نمیتواند ترکیب دادگاه عالی را تغییر دهد. او قادر به افزایش پوشش بهداشتی نخواهد بود؛ احتمال افزایش حداقل دستمزد و افزایش مالیات برای افراد بسیار ثروتمند نزدیک به صفر است. جمهوریخواهان پس از ترک ترامپ برای افزایش کسری بودجه ملی تا سطح بیسابقهای، اکنون دوباره محافظ ریاضت اقتصادی خواهند شد. جناح چپ بهطور فزاینده قدرتمند حزب دموکرات سعی خواهد کرد بایدن را که آنها فقط برای خلاص شدن از شر ترامپ انتخاب کردند، تحت فشار قرار دهد.
ترامپ اکنون یک بازنده است؛ اما او میلیونها دنبالکننده در شبکههای اجتماعی دارد و احتمالا قصد دارد کانال تلویزیونی خود را افتتاح کند. او قرار است یک مشکل جدی برای حزب جمهوریخواه باشد. او میخواهد با ادعای تقلب در انتخابات، پیروان خود را در حالت آماده نگه دارد و چنین هم کرده است. براساس یک نظرسنجی که توسط SSRS بین 9 و 14ژانویه انجام شده است، از هر چهار جمهوریخواه سه نفر معتقدند جو بایدن در انتخابات ریاستجمهوری نوامبر2020 بهطور قانونی پیروز نشده است. بهعبارت دیگر 75درصد جمهوریخواهان فکر نمیکنند که بایدن بهصورت قانونی برنده انتخابات شده باشد. این درصد برای دموکراتها یک درصد و برای مستقلان 36درصد است. اینجاست که میتوان گفت ترامپ از بین رفته است، اما ترامپیسم همچنان باقی است.
با سیستم ترامپساز چه باید کرد؟
ترامپ بهپایان خود رسید اما نگرانیها از باقی ماندن آسیبهای دوران ریاستجمهوری او هنوز پابرجاست. با این حال بهنظر میرسد همه عمدا میخواهند چند چیز را فراموش کنند؛ اینکه ترامپ چگونه به ریاستجمهوری رسید؟ چگونه تیمی تا حدودی همفکر با او در دولت و کنگره، دورش جمع شدند و چگونه 62 میلیون رای در سال 2016 به 75 میلیون رای در انتخابات ریاستجمهوری 2020 رسید؟ ترامپ در تمام این مسیر، نشانهای است برای دیده شدن شکافها. قدر مسلم این است که ترامپ شکافها را ایجاد نکرده، بلکه او خود حاصل شکافها و گسلهای جامعه و سیاست آمریکاست؛ او شکافی را ایجاد نکرده، بلکه از میان آنها خود را به کاخ سفید رسانده و آنها را تشدید کرده است. با این نگاه میتوان گفت که ترامپ نیست اما ترامپیسم و زخمی عمیقتر که ترامپهای دیگر را در آمریکا علم خواهد کرد، پا برجاست.
برای بررسی این پدیده باید کمی به عقبتر رفت. آیا قبل از ترامپ و پیش از مهم شدن او در سیاست این شکافها وجود نداشتند؟ نژادپرستی، فقر، گرسنگی، بیعدالتی، میزان جرم و جنایت بالا و مواردی از این دست در آمریکا به حد انفجار نرسیده بود؟ اگر بخشی از مردم آمریکا جذب شعارهای ترامپ شدند که در آنها به نظرشان راهحلهایی برای کاهش مشکلاتشان وجود داشت، آیا آنها زودتر به خیابان نمیآمدند؟ شاید بتوان گفت ترامپ تا حدی به خیابان آمدن بخشی از مردم را بهتاخیر انداخت و هم آنها را خشمگینتر ساخت؛ اقدامی به نفع و ضرر نظام سیاسی آمریکا. تاخیر در به خیابان آمدن مردم به بهای خشمگینتر شدن آنها کاری بود که او کرد.
گفته میشود انتخابات ریاستجمهوری 2020 یک «نه» بزرگ به ترامپ بود، زیرا با وجود افزایش تعداد آرایش، شکست خورد. اگر این حرف درست باشد باید انتخابات 2016 را نیز یک «نه» بزرگ به هیلاری کلینتون بدانیم که نماد سیاستمداران کلاسیک آمریکایی بود. هیلاری همسر بیل کلینتون، رئیسجمهور اسبق آمریکا و فردی بود که در دولت نخست باراک اوباما پشت میز وزیر خارجه آمریکا نشست. او با این سابقه درمقابل دونالد ترامپ ساختمانساز که هیچسابقه اجرایی، تقنینی و قضایی در دستگاه دولتی آمریکا نداشت، انتخابات را واگذار کرد. در آرای عمومی هرچند کلینتون با وجود رای 65 میلیونیاش به ترامپ با رای 62 میلیون نفر بهخاطر نظام الکترالکالج باخت اما فاصله او با رقیب کم نام و نشانش تنها 2 درصد بود. نماد سیاستمداران آمریکایی درمقابل ترامپ ضد سیستم تنها 2 درصد رای بیشتری آورده بود. در آن زمان او هویتی مستقل از «نه مردم به نظام سیاسی آمریکا» نداشت. این حرف گرچه بهدلیل تعلق ترامپ به حزب جمهوریخواه و برخی سوابقش در تامین مالی ستادهای انتخاباتی مطلق نیست، اما بهصورت نسبی هم اگر درنظر گرفته شود قابلتوجه است. نباید همه کاسهوکوزهها را بر سر دونالد ترامپ شکست. او در جریان رقابتهای درونحزبی جمهوریخواهان و بالاتر از آن در جریان رقابت انتخابات ریاستجمهوری 2016 که از گمنامی وارد عالیترین مقامات شد، چیزی بیشتر از یک نماد نبود. مردم به او بهدلیل مشی سیاسی و رویه سیاسیاش رای ندادند، بلکه مخالفتهایش با سیستم و انتقاداتش را با خوشبینی باور کردند و ترامپ را بر کرسی ریاست نشاندند. این مطالب نشان میدهد مساله کلان برای آمریکا ترامپ نیست، بلکه مساله اصلی آن چیزی است که او نشانه و نماد آن است. این مساله اصلی آمریکاست که چگونه با معضلاتی که هرکدام قابلیت تکرار ترامپ و ظهور یک ترامپیسم قوی دارد دستوپنجه نرم کند.
نسل بعدی مریدان ترامپ در راهند
ترامپ از بین رفته است، اما برای آمریکا ناراحتکننده است که ترامپیسم اینجاست تا بماند. اما آیا این وضعیت خاص ایالاتمتحده است یا پدیدهای عمومیتر است؟ واقعیت این است که این وضع برای دنیا صادق است. ترامپ، ویکتور اوربان و... فقط بخشی قابل مشاهده از یک کوه یخ هستند. شاید بتوان ریشه ترامپیسم را به بحران بیسابقه مالی سال 2009 نسبت داد. مداخلات ایالاتمتحده و اروپا در کشورهایی مانند عراق، لیبی و سوریه و مردمی که از رژیمهای دیکتاتوری فرار میکنند، منجر به موج مهاجرت به اروپا و آمریکا و درنتیجه شکوفایی ملیگرایی و بیگانهستیزی شد. احزاب مهاجرستیز در اروپا و بهتدریج در سراسر جهان شکل گرفتند. بنابراین میتوان گفت که ترامپ بیش از آنکه یک فرد باشد، زاییده یک تفکر ناشی از ترس و هراس است. او در میان شکافی قیام کرد که بخشی از جامعه آمریکا را در هراس انداخته بود. یکی از نگرانیهای آنها که باعث تشدید دو قطبی شد، تغییر و تحول جمعیتی در آمریکا بود. اداره سرشماری تخمین میزند که امسال اکثر 74 میلیون کودک کشور سفیدپوست نخواهند بود. و در دهه 2040، سفیدپوستان زیر 49درصد خواهند بود و 51 درصد دیگر را لاتینها، سیاهپوستان، آسیاییها و اقلیتهای دیگر تشکیل خواهند داد. ترامپ در 4 سال تلاش کرد تا سفیدپوستان را تقویت کند. اکنون اما تجزیهوتحلیلها نشان میدهد که ریشهها و کینههای ایدئولوژیک آن بسیار عمیق است. ترامپ میرود اما در آمریکا ایدههای وی همچنان کشش گرانشی را در محافل جمهوریخواه در سراسر کشور نشان میدهد. دروغها، ناسیونالیسم سفید و تئوریهای توطئه بیاساس او برای مدت چهار سال در حزب ریشه دوانده است و توسط فعالان، رهبران محلی و مقامات منتخب پذیرفته شده است. این حتی در تعداد انگشتشماری از جمهوریخواهان در کنگره که از رئیسجمهور در ساعت آخر نیز حمایت میکردند، دیده میشود. با این حال برخی از رهبران و استراتژیستهای جمهوریخواه مشتاقند این وفاداران را بهعنوان عنصر حاشیهای حزب خود کنار بگذارند اما بسیاری از آنها نقشهای تاثیرگذاری در سطح ایالت و محلی دارند. این مقامات محلی نهتنها مجرای بین رایدهندگان و جمهوریخواهان فدرال هستند، بلکه آنها بهعنوان نسل بعدی حزب ادامه حیات خواهند داد و درصورت صعود به واشنگتن، به ترامپیسم ارادت خواهند داشت. حمایت مداوم از ترامپ، احتمالا نفوذ او را مدتها پس از ترک کاخ سفید حفظ خواهد کرد. این میتواند توانایی حزب را در ایجاد وحدت و تغییر شکل برنامه خود برای کمک به رایدهندگان میانهرو حومهای که نقشی تعیینکننده در پیروزی در ایالتهای میدان جنگ و انتخابات ریاستجمهوری دارند، مختل کند.
ایالاتمتحده که اغلب بهدنبال «صادر کردن» دموکراسی و سخنرانی درمورد شایستگی یک نظم لیبرال برای دیگران بوده است، اکنون بهخوبی میفهمد که دموکراسی نهتنها بهسختی بهدست میآید بلکه بهسختی حفظ میشود. رهبران دموکرات باید با این واقعیت روبهرو شوند که اختلافاتی که ترامپ از آن بهره برد، عمیقا در جامعه و سیاستهای آمریکا نهفته است.
* نویسنده: سید مهدی طالبی، روزنامهنگار