به گزارش «فرهیختگان»، محمدهادی راجی، پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت:
اپیزود اول؛ خودآگاهی
خودآگاهی لازمه حرکت است. این مفهوم در عرصه اجتماع جایگاه مهمی دارد و خودآگاهی اجتماعی در جامعه مدرن نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. آگاهی افراد جامعه نسبتبه خود و جامعهای که در آن زندگی میکنند و همچنین نقاط قوت و ضعف آن لازمه حرکت و رشد آن جامعه محسوب میشود. انسجام ارگانیک و همچنین انگارههای شناختی همچون عزت و هویت اجتماعی درپی آگاهی اجتماعی و حصول معنا بهدست میآید؛ موضوعات مهمی که بایسته است در دانش جامعهشناسی شناختی مورد بحث و بررسی قرار بگیرد، چراکه بخشی از مساله آن در زمین دانش اجتماعی و بخش دیگر آن در زمین دانش عصبی و دادهها قرار میگیرد. انسان پرتابشده به دنیای مدرن با پرسش از معنا در عرصه فردی و اجتماعی مواجه است و پاسخی که برای این پرسش حاصل میآید، متاثر از برهمکنشی است که ذهن اجتماعی در انباشت زمانی جامعه پیدا میکند. نظریات جامعهشناسی سیاسی نیز درکنار جامعهشناسی شناختی درپی این هستند تا متدلوژی این برهمکنش را درک کنند.
اپیزود دوم؛ سیر و سویههای نظریه
نظریه درواقع حاصل از دو سیر آفاقی و انفسی نظریهپرداز (فرد و جامعه) است. از سویی نیازمند همزیستی مستمر و فعال با عالم بیرون و عینیت اجتماع است که به شناخت زمینه و پدیده مسائل میرسد و ازسویی نیازمند سیر انفسی در درون خود است که به پردازش درونی منجر میشود. نظریه در دایره زمانی نیز از ویژگی دوسویگی برخوردار است. ازسویی به نقاط عزیمت خود وصل میشود و ازسوی دیگر مقصدی آیندهپژوهانه دارد و درپی حرکت است. شناخت جامعه ایرانی و نظریهپردازی در این ساحت پیچیده نیز نیازمند شناخت ابعاد مختلف نظریهپردازی ازجمله عطفتوجه به این چهار مؤلفه مهم است. نظریهپرداز ازسویی گرایش تاریخی و مبدأگرایانه دارد و ازسویی دیگر بینش آیندهپژوهانه و در این مسیر دائما سیری آفاقی و انفسی را تجربه میکند. لذا نظریهپردازی دانشی دیر انتاج و انباشتمند است که نیاز به بایستههای راهبردی و همچنین تراکم موضوعی و زمانی دارد.
اپیزود سوم؛ آگاهی موقتی
جامعه ایرانی بهلحاظ زمانی، تاریخی پرافتخار و طولانی دارد، اما بهلحاظ اجتماعی از مشکل موقتی بودن رنج میبرد. نظریات مختلف با تعابیر مختلفی به این موقتی بودن و علل آن اشاره داشتهاند که بررسی آن در زمره اهداف این نوشتار نیست. اما بهطور کلی کوتاهمدت بودن مانع انباشت اجتماعی میشود و رشد خطی جامعه را با مشکل مواجه میکند. این موضوع در فرآیند نظریهپردازی نیز تاثیرگذار بوده است. ازسویی پژوهشها بیشتر بهصورت سفارشی، دستوری و تزئینی درآمدهاند و از دل مسائل اجتماعی حاصل نمیشوند و ازسوی دیگر از موقتی بودن رنج میبرند و تاثیری بر اجتماع ندارند. درواقع بیش از آنکه مساله از درون سوژه و با مسالهمندی بومی شروع شود، از بیرون سوژه و با مساله غیربومی شروع میشود و این روندی است که در تاسیس آکادمی و حتی در بسترهای نوآوری در ایران نیز شاهد آن هستیم. فقدان مساله و بسترهای شناخت آن و پردازش مسائل غیربومی منجربه تشکیل آکادمی بیمساله و نوآوریهای تکراری شده است! اینگونه است که دانشجوی تحصیلات تکمیلی در بسیاری از اوقات، خود را ناچار میبیند برای پیشبرد عالی مسائل علمی به محیط بومی و اصلی آن مساله مهاجرت کند. در این بین، موقتی بودن جامعه حتی به موقتی بودن جامعهشناسی نیز رسوب میکند و نظام نظریه و پژوهش تحثتاثیر کوتاهمدت بودن جامعه قرار میگیرند. جامعه نه مبدأ، نه بستر و نه مقصد علم قرار نمیگیرد و دانش صرفا برای دانش و در نهاد دانشگاه به حیات خود ادامه میدهد و رفتهرفته دانشگاهی که قرار بود برای جامعه و از جامعه باشد، به نهادی بروکراتیک با دیسیپلینهای پوزیتیو و غیرمنعطف تبدیل میشود که نظام مسائل تحمیلی یا تقلیدی را در بستری متصلب پیگیری میکند و روزبهروز از جامعه فاصله بیشتری میگیرد.
اپیزود چهارم؛ جامعه انباشتی
مروری کوتاه بر چگونگی تاسیس آکادمی در ایران، کنشهای سیاسی بسیاری از اصحاب قدرت، نهادهای برنامهریزی، تقنین و سیاستگذاری، رویههای مدنی، مهندسی و معماری و غیره در تاریخ ایران (با چشمپوشی از استثنائات) بهخوبی نمایانگر موقتی بودن است. حال پرسش این است که در جامعه پیچیده مدرن که برساخته از تصویر و اطلاعات است، چگونه باید به این معضل اجتماعی و جامعهشناختی رسیدگی کرد؟! یکی از موضوعاتی که در این زمینه از اهمیت اساسی برخوردار است، ایجاد سازوکارها و وضعیتی است که بتواند برای دانشگاه و جامعه، انباشتمندی ایجاد کند. ایجاد فضای گفتوگو برای فهم و پردازش مسائل بومی، منعطفسازی فرآیند آموزشوپژوهش، بازبینی متدلوژی آکادمی در ایران، طراحی سازوکارهای جمعآوری، تثبیت و بازآفرینی داده، شناورسازی قوانین مبتنیبر داده و... ازجمله موضوعاتی است که در این زمینه قابلبررسی و توجه است. دانش در نسلهای مختلف آکادمی تغییرات مختلفی را شاهد بوده است. نسلهای مختف آکادمیها تغییراتی محوری از آموزش به پژوهش و همچنین کارآفرینی را پشتسر گذاشتهاند و در دوران جدید خود بهدنبال ارزشآفرینی اجتماعی میگردند. نکته مهم آن است که دانش درحال عبور از رشتههای تکساحتی (Discipline) به میانرشتهای (Interdisciplinary) حتی چندرشتهای (Multidisciplinary) است؛ موضوعی که درکنار سیطره الگوریتمهای فناوری و تولید مصنوعات انسانی سبقتگیرنده از انسان ازجمله یادگیری ماشین، هوش مصنوعی، فناوری اطلاعات، علوم شناختی و... باعث تغییرات بنیادینی در معنای جامعه و آکادمی شده است. در زمینه اطلاعات و دادههای اجتماعی نیز سازوکاری لازم است تا بتوان در جامعه مدرن و پیچیده اطلاعاتمحور که از هویت ساده نقلمکان کرده و با هویت پیچیده درآمیخته است، به شناخت متدلوژی هویتهای رقومی، کارآمدسازی و مقولهبندی آن مبادرت کرد. در این راستا شفافیت بهمثابه یک کلان موضوع (نه صرفا یک ریزموضوع)، منسجمسازی پایگاههای داده و استفاده از دادههای کلان در زمینه شناخت و پیشبینی ذهنیت و کنش اجتماعی و تعامل با آن از اهمیت زیادی برخوردار است؛ گامی که لازمه هوشمندسازی تقنین و عدالت اجتماعی، متراکمسازی هویت و طراحی بستر ارزیابی برای محیطهای پیچیده و همچنین رشد خطی کنش اجتماعی در بین مردم و مسئولان است. آری، نظریه محتاج شناخت است و شناخت در جوامع مدرن بدون موضوعاتی از قبیل شفافیت و تراکم دادههای سنجشپذیر قابل اجرای کامل نیست؛ موضوعی که آکادمیهای مدرن باید خود را با آن متناسب کنند و دولتها خود را با آن وفق دهند. جامعه ایرانی از آسیب موقتی بودن تاریخی رنج میبرد و استفاده از ظرفیتهای فناوری اجتماعی در دوران کنونی میتواند بهعنوان یک فرصت ناب برای معالجه این آسیب شناخته شود. جامعه پیچیده در دوران امروزی نیاز به طراحی فرآیندهای پیچیده و شبکهای دارد و این پیچیدگی لاجرم آکادمی را به ساحت چندرشتهای بودن سوق خواهد داد.