به گزارش «فرهیختگان»، نیکنژاد سالهای گذشته در مقام کارگردان، سریالهای «پنچری»، «دردسرهای عظیم1 و 2» و «ساخت ایران2» را ساخته و فیلمهای سینمایی «ناخواسته»، «زاپاس»، «لونه زنبور» و «دوزیست» را نیز او کارگردانی کرده است. با او درباره سریال تازهاش همصحبت شدیم. گفتار زیر برآمده از گفتوگوی «فرهیختگان» با کارگردان «باخانمان» است.
فاصله طبقاتی در جامعه
در جامعهای هستیم که مثلا در تهرانش اتوبانی بهنام اتوبان امامعلی(ع) وجود دارد که در آن طی 20 دقیقه از نقاطی که بسیار مرفه هستند و شاید اجارهخانه آنها در ماه دوبرابر درآمد یکسال قشر پایین جامعه است، رفتوآمد میکنیم و میتوان اینها را بههم ربط داد. اگر در شهری همچون تهران زیست کرده باشید و در اتوبوس، مترو یا تاکسی باشید، این تضاد مقداری نمایان است. از موبایلهایی که با چسب چسبیده تا باتری آن نیفتد تا موبایلهایی که قیمت یک ماشین را دارد، درکنار هم هستند. فقط کافی است همدیگر را درک کنیم. اگر این اتفاق بیفتد، به یک نتیجه بزرگ میرسیم که هیچکسی مشکلی ندارد. مهم این است که کنار هم قرار بگیریم.
در قصه «باخانمان» آدمها از بالاترین جا تا پایینترین جا کنار هم قرار میگیرند. اصلا مهم نیست چه کسی درآمد مالی بالایی دارد. انسانیت چیز دیگری است. مادری همانند حوریه در پایین شهر است و آبرومندانه زندگی میکند و دختری در پایین شهر دارد که نخبه دانشگاه است یا فردی را میبینیم که در بالاشهر و در شرایط خاص خودش زندگی میکند. همه اینها در این سریال دیده میشوند؛ یکسری از آدمها که وصل به دیگران هستند تا از آنها ارتزاق کنند و یکسری از آدمها که بد روزگار با آنها اینچنین کرده است.
آدم کامل، کاملا آدم
در کارهایی که ساختم و در قصههایی که کار کردم آدم بد ندارم. من کاراکتر منفی ندارم. اتفاقات بد و گاهی هنجارها و ناهنجاریها براساس شرایط پیرامون ما اتفاق میافتد که شاید من و شما هم در آن مقصر باشیم. فقط کافی است طور دیگری نگاه کنیم. چه در کارهای کمدی و چه کارهای جدی که ساختم اگر آدم بد پیدا کنید تعجب میکنم. همه آدمها بهدنبال منفعت خود میروند که براساس واقعیت این افراد در قصه طراحی شده است. گاهی این منفعت میتواند به کسی لطمه بزند، اما این دلیل بر بد بودن ما نیست یا وقتی تحقیق کنید در زندانهای جاهای مختلف آدمی را میبینید که به جرم دزدی در زندان است، ولی وقتی جلوتر میروید متوجه میشوید این فرد کلیه خود را فروخته و راه دیگری برای امرار معاش نداشته است. به همین دلیل گاهی تا اینحد تلخ نگاه نمیکنم. نگاه من این است که ایرانیها ذاتا انسانهای خوبی هستند که بهذات اینچنین هستند. بحث باخانمان یک بحث تربیتی جدای از اینکه اسلام دین تربیتی است، دارد؛ اینکه در کدام کانون و در پای کدام سفره بزرگ شدید و این انتخابی است که در مسیر زندگی خود دارید.
گداگرافی نکردم
تعریفی داریم که میگوید هنر به وجود آمد که زندگی قابلتحملتر شود. جمله برای من نیست ولی این را آموختم. شاید قشر پایین را در کارهای خود نشان دهم، اما هیچوقت گداگرافی نکردم. از تیتراژ این کار باخانمان مثال میزنم. تیتراژ کار و طراحی کار من بود. مثلا گفتم «لبو» باشد، چون هر فردی بنا به وسعش در این شهر و روزگار میتواند آن را تهیه کند. یکباره چیزی نگذاریم که قشری هوس کند و نداشته باشد که تهیه کند. همه میفهمید من چه میگویم.
اصلا سراغ سفرههای آنچنانی در کارهای خود نمیروم و آنچیزی که از جامعه میفهمم، این است که میفهمم الان معیشت مردم به چهصورت است. قصدم این است که امید را بکارم. اگر امید از بین برود تلاش از بین میرود. ما هر کاری میکنیم؛ اگر توان داشته باشیم لبخندی بر لب مخاطب بیاوریم، اگر توان داشته باشیم امیدی به فردایی ایجاد میکنیم که انشاءالله حل میشود.
اگر این امید را نداشته باشم و اگر نتوانم این امید را به جامعه تزریق کنم و جامعه دچار ناامیدی باشد بد است. اینکه شما با من صحبت میکنید، یعنی میخواهید مطلب را چاپ کنید، چراکه امیدی به تلاش و فردا و آینده وجود دارد. همیشه سعی کردم در بدترین شرایط این امید وجود داشته باشد.
قحطی رفاقت
همه ما که زندگی را ادامه میدهیم اگر موشکافی کنیم مشکلات زیادی داریم. وقتی با تلویزیون کار میکنید، چه در رسانه و چه تلویزیون که مخاطبان چندمیلیونی دارند یکی از وظایف شما تزریق نشاط و امید و صیانت از خانواده است. چقدر این اتفاق رقم خورده است؟ دچار قحطی رفاقت شدهایم، دچار قحطی خانواده شدهایم. من با قحطیهای دیگر کاری ندارم، چون نمیتوانم کاری کنم، ولی یکزمانی من و شما بچه بودیم و پنج پسرعمو و 6 دخترخاله داشتیم و یک خانواده بزرگ بودیم. الان این قطحی ایجاد شده است.
بخشی برای معیشت مردم است، بخشی مربوط به این است که خواستههای ما عوض شده است. ولی میدانم اگر کنار هم قرار بگیریم، آنجایی که قرار است همه به هم کمک کنیم تا اتفاق بهتری در سختی رخ دهد، قطعا کنارهم بودن کمکمان میکند. باخانمان قرار است بگوید که میشود کنار هم بود. اینکه با هر سلیقه و نگاه و با هر مرام و مسلکی کنار هم بود و کمک کرد. اینطور نیست که حتما پولداران به فقیران کمک کنند و گاهی برعکس این امر اتفاق میافتد.
استفاده از جوانان در سریال
جوانان سریال باخانمان از ابتدا همینها بودند. در زمان دردسرهای عظیم هم از عزیزانی استفاده کردیم که کار کرده بودند، ولی شاید خیلی چهره نبودند و در این کار هم همین روال بود. مهم باورپذیر بودن قصه بود؛ این نوع کمدی که کسی گریه کند و شما با او گریه کنید. باخانمان نقد بیشتر و نگاه دیگری دارد و فقط لایه بیرونی ندارد. شاید برخی از مخاطبان دوست داشته باشند همچنان آن نوع کمدی که فقط میخنداند را نگاه کنند. به آن سلیقه هم احترام میگذاریم و این عقیده مخاطب است. این نوع کمدی بهشدت سخت بود، کمدی منوط به اجرا است، فقط چهار دیالوگ کمدی نیست که آدمها بگویند و ما بخندیم.
حسن پورشیرازی و مهمان مامان
ما با حسن پورشیرازی جلسات زیادی گذاشتیم. الان اگر این کار را با مهمان مامان با هم نگاه کنید، باتوجه به اینکه مهمان مامان از کارهای ماندگار سینمای ایران است، متوجه تفاوتها میشوید. یکی از دلایلش این است که یکسری کارهای کمدی را میدیدم که در تلویزیون برگزار میشد و برخی مواقع فکر میکردم که این کار تکراری است و بعد گفتند جدید است. متوجه شدم ترکیبهایی را برای تماشاچی تکرار میکنیم. یعنی سریال تازه ساخته شده، ولی ترکیب بازیگران این تصور را ایجاد میکرد که تکراری است. در این سریال به ترکیب جدیدتر رسیدیم که رنگوبوی امروزیتر داشته باشد. هیچ ادعایی وجود ندارد.
بودجه
در همه اینها بهنظرم تلاش خود را در حد بضاعت موجود انجام دادم، یعنی با شرایط موجود کار کردیم. پول این سریال به اندازه دو قسمت یک سریال خانگی است. در حد بضاعت تلاش کردیم و اگر کمبود دارد، مردم به بزرگواری خود ببخشند.
ارزش نقشهای فرعی
هرکسی جلوی دوربین میآید ارزش دارد. وقتی میخواهید چیزی به مخاطب نشان دهید باید جغرافیای میزانسن را به تماشاچی بدهید که ذهن او درگیر معماگونه نشود و آمادگی برای لبخند زدن داشته باشد و آمادگی داشته باشد تا همراه شود. خودبهخود این کار را سخت میکند و باید بتوانید در چند سکانسی که این آدم دارد بهحدی قابل شناسایی برای مخاطب باشد که همذاتپنداری شود و این جنس بازیگری در باخانمان اتفاق افتاده که بهشدت جنس سختی در بازیگری است. این از جنس رئالگونه است و این فشار روی بازیگران این پروژه بود و سختیهای دیگری که تحمل کردند اعماز شرایط کرونا و زمستان که بسیار سخت بود و... .
شرایط کرونایی
در شرایطی کار کردیم که عادی نبود. اگر عادی بود، سینماها باز بود، استادیومهای ورزشی باز بود و غیره. در یک سریال شلوغی همانند باخانمان وظیفه میدانیم برای مردم کار کنیم، ولی قبول کنید 80 نفر آدم هر روز در این شرایط کنار هم قرار بگیرند سخت است. بالاخره در این پروژه آدمهایی بودند که گرفتار کرونا شدند و مجبور شدیم به آنها مرخصی بدهیم. اگر با این شرایط نگاه کنیم، فرم دیگری میشود. باخانمان از این بابت نسبتبه کارهای دیگری که ساخته بودم کار سختی بود.