«فرهیختگان» گزارش می‌دهد
آمریکا همواره حضور مستقیمی در منطقه داشته و همیشه به‌صورت دوره‌ای و هوشمند، ناامنی را به منطقه تزریق کرده است. اقدامی که واشنگتن آن را در دهه‌های اخیر به اشکال مختلفی چه مستقیم و چه غیرمستقیم پیگیری کرده، موضوع مهم تزریق ناامنی است.
  • ۱۳۹۹-۱۰-۲۲ - ۰۷:۱۰
  • 00
«فرهیختگان» گزارش می‌دهد
هدف آمریکا از تضعیف کشورهای غرب آسیا چیست؟
هدف آمریکا از تضعیف کشورهای غرب آسیا چیست؟

  به گزارش «فرهیختگان»، یکی از راهبردهای کلان آمریکا در منطقه، حفظ امنیت رژیم‌صهیونیستی است، زیرا این رژیم سرپل آمریکا در غرب آسیا و مطمئن‌ترین متحد غرب در منطقه به‌حساب می‌آید. دیگر کشورهای این منطقه به‌دلیل امکان وقوع انقلاب در آنها و تغییر‌پذیری‌شان مورد اطمینان غرب نیستند و از سبک زندگی و فرآیندهای فکری متفاوتی به غرب علی‌رغم همکاری با آن برخوردارند.

راهبرد آمریکا برای حفظ امنیت رژیم‌صهیونیستی از مساله مهم دیگری نیز نشأت می‌گیرد و آن نیاز این رژیم به کمک‌های بیرونی برای بقاست. رژیم‌صهیونیستی اصطلاحا به‌صورت مصنوعی در منطقه ایجاد شده است. این رژیم هنگامی در منطقه پا به‌عرصه گذاشت که غرب آسیا و قدرت‌های آن به‌شدت فرسوده شده یا فروپاشیده بودند و کشورهای غربی بر آن تسلط داشتند. رژیم‌صهیونیستی در زمان بی‌ثباتی و تسلط غرب در منطقه به‌وجود آمد پس ادامه موجودیت آن نیز در همان شرایط امکان‌پذیر خواهد بود. به همین علت آمریکا همواره حضور مستقیمی در منطقه داشته و همیشه به‌صورت دوره‌ای و هوشمند، ناامنی را به منطقه تزریق کرده است. اقدامی که واشنگتن آن را در دهه‌های اخیر به اشکال مختلفی چه مستقیم و چه غیرمستقیم پیگیری کرده، موضوع مهم تزریق ناامنی است. در راهبرد آمریکا برای حفظ رژیم‌صهیونیستی نباید قدرتی در منطقه شکل بگیرد و کشورهای اطراف آن نیز باید دچار تغییرات سیاسی اساسی شده یا به زمین سوخته تبدیل شوند. این موضوع سیاستی کلی و بلندمدت بوده، اما در سال‌های اخیر پیشامد مساله‌ای مهم آن را سرعت و شدت بخشیده است.

وقوع بحران‌های داخلی در رژیم‌صهیونیستی و به‌طور ویژه بحران سیاسی شکل‌گرفته از سال 2018 باعث شده است موازنه قوا در منطقه به‌گونه‌ای برهم بخورد. آمریکایی‌ها درحالی‌که رژیم‌صهیونیستی مستقلا دچار نابسامانی سیاسی شده است برای حفظ آن باید دست به چه اقداماتی بزنند؟ قطعا آنها کوشیده‌اند‌ به حل بن‌بست سیاسی در این رژیم کمک کنند. در این مساله به‌طور خاص کمک‌های دولت ترامپ به بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر تضعیف‌شده رژیم‌صهیونیستی را شاهد بوده‌ایم؛ کمک‌هایی که با امید پیروزی او در انتخابات‌های زودهنگام انجام شدند اما وی هم‌اکنون در آستانه برگزاری چهارمین انتخابات زودهنگام در سرزمین‌های اشغالی در معرض سقوط است.

سوال دیگری که مطرح می‌شود به وظیفه آمریکا در هنگامی مربوط می‌‍‌شود که تلاش‌ها برای حل بن بست سیاسی در رژیم‌صهیونیستی به موفقیت نرسیده‌اند. وظیفه واشنگتن در چنین شرایطی چیست؟ آمریکا در برنامه‌ای بلندمدت می‌کوشید رژیم‌صهیونیستی را از طریق تضعیف کشورهای منطقه حفظ کند اما آن رژیم برخلاف تصور آنها از درون دچار مشکلی عمیق شده است. پس چه باید کرد؟ در اینجا راه مشخص است. آنها بحران سیاسی شکل‌گرفته در رژیم‌صهیونیستی را در سایه ثبات در لبنان و عراق و بازیابی قدرت دولت سوریه باعث کاهش قدرت نسبی رژیم‌صهیونیستی می‌دانند و باید با تضعیف بیش از پیش و شدیدتر کشورهای منطقه کاهش قدرت تل‌آویو به دلیل مشکلات داخلی را موازنه کنند.

تشدید ضربه‌زنی‌ها به ایران، عراق، سوریه لبنان و حتی ترکیه در این مدت در راستای تضعیف سراسری خاورمیانه برای بازگرداندن موازنه از‌دست‌رفته بوده تا در شرایطی که رژیم‌صهیونیستی درگیر بحران فزاینده داخلی است، دیگران از پیشرفت باز بمانند. این نوشتار به‌دنبال تقلیل ریشه تمامی اتفاقات اخیر به موضوع «بحران سیاسی داخلی در رژیم‌صهیونیستی» نیست، بلکه آن را درکنار عوامل دیگر مساله‌ای مهم و محوری معرفی می‌کند. در اینجا قصد نداریم بی‌ثباتی در سرزمین‌های اشغالی را تنها دلیل اعتراضات لبنان و عراق بدانیم، چه اینکه آمریکا در هر صورت به‌دنبال برهم زدن ثبات این دو کشور بود، اما تحولات داخلی رژیم‌صهیونیستی بر زمان‌بندی و شدت آنها اثر گذاشت. این امر برنامه‌ها را جلو انداخت و همچنین سطح درگیری در آنها را بالاتر برد.

  رژیم‌صهیونیستی چرا و چطور تشکیل شد؟

دلایل تشکیل رژیم‌صهیونیستی با توجه به بازیگران متعدد موجود در آن از گستردگی برخوردار است، اما مساله‌ مهم تلاش قدرت‌های غربی برای تشکیل موجودیتی نزدیک به غرب در منطقه غرب آسیا بود که به کمک صهیونیست‌ها این کار انجام شد.

مهاجرت‌های اولیه صهیونیست‌ها به فلسطین زمانی آغاز شد که امپراتوری عثمانی ضعیف شده و نفوذ قدرت‌های غربی در آن افزایش یافته بود. این مهاجرت‌ها زمانی تشدید شد که امپراتوری عثمانی فروپاشیده و کشورهایی جدید- اما نابسامان- از درون آن متولد شدند. صهیونیست‌ها در چنین شرایطی موقعیت خود را در فلسطین تحکیم و در سال ۱۹۴۸ اعلام موجودیت کردند.
پس از آن تل‌آویو با وجود مواجهه با کشورهای عرب منطقه بدون «ورود مستقیم و سنگین» آمریکا توانست دشمنانش در چندین جنگ به‌خصوص در سال اعلام موجودیت خود یعنی 1948 را شکست دهد. آنها در سال 1956 در سایه حمله مشترک بریتانیا و فرانسه به مصر که به‌دلیل ملی‌سازی کانال سوئز انجام پذیرفته بود، برای نخستین‌بار موفق به اشغال شبه‌جزیره سینا -متعلق به مصر- شدند. صهیونیست‌ها در دفعه نخست اشغال سینا با تهدید شوروی و توجه به مقاصد آمریکا از آن خارج شدند. اما بار دیگر به‌دنبال آتش‌افروزی‌شان در سال 1967 موفق به اشغال صحرای سینا برای دومین‌بار شدند. صهیونیست‌ها در این جنگ مناطق مختلفی از کشورهای عرب مانند سوریه و لبنان را نیز اشغال کردند. البته باید توجه داشت گرچه رژیم‌صهیونیستی در یک زمان با چندین کشور عربی می‌جنگید، این کشورها تازه تشکیل شده و به‌دلیل نفوذ غرب در وضعیتی بسیار شکننده و رقت‌بار از لحاظ اقتصادی، نظامی، سیاسی و حتی اجتماعی قرار داشتند.

آنچه زمینه پیروزی صهیونیست‌ها را مهیا می‌کرد تسلط و نفوذ غرب بر منطقه و بی‌ثباتی کشورهای موجود در منطقه به‌دلیل همین تسلط و نفوذ بود. صهیونیست‌ها با وقوع انقلاب اسلامی ایران در تهدیدی جدی قرار گرفتند اما توطئه غرب در ایجاد جنگ با تحریک صدام حسین باعث تاخیر در بروز مشکلات برای صهیونیست‌ها شد و آنها در سال 1982 جنوب لبنان را اشغال و تا بیروت پایتخت این کشور پیشروی کردند، اما وقوع انقلاب اسلامی و از دست رفتن تسلط و نفوذ غرب بر ایران و روحیه‌بخشی انقلاب و الگودهی آن باعث شد گروه‌های مقاومت لبنانی طی 18 سال ضربات سنگینی به ارتش آمریکا، فرانسه و رژیم‌صهیونیستی وارد و تل‌آویو را در سال 2000 مجبور به فرار کامل از جنوب لبنان کنند. صهیونیست‌ها در سال 2005 نیز بالاجبار از غزه عقب‌نشینی کردند.

با این‌حال آمریکا از سال 2003 با اشغال عراق مجددا برای حفظ منافع خود در منطقه و ایجاد امنیت برای رژیم‌صهیونیستی به‌شکلی مستقیم دست به تحرک زد. در سال ۲۰۰۶ صهیونیست‌ها در سایه حضور آمریکا در عراق قصد داشتند مجدد بخش‌هایی از لبنان را اشغال کنند که موفق نشدند و به‌شدت شکست خوردند و در جنگ‌های متعددی علیه غزه به‌خصوص جنگ‌های عمده بین سال‌های 2008 تا 2014 متحمل شکست شدند.

از دست رفتن تسلط و نفوذ آمریکا در برخی نقاط منطقه اثرات خود را بر رژیم‌صهیونیستی نشان داد. اوج این مسائل به زمانی باز‌می‌گردد که در سال 2018 لو رفتن عملیات نفوذ کماندو‌های صهیونیست به غزه و کشته شدن تنها یک تن از این تیم رژیم‌صهیونیستی را به اغمای سیاسی کشاند و در همان زمان باعث انحلال زودهنگام کنست (پارلمان) این رژیم شد. این انتخابات‌ها سه‌بار تکرار شده و در اسفندماه نیز چهارمین مورد آن برگزار خواهد شد.

تنها چندماه پس از شکل‌گیری بن‌بست سیاسی در رژیم‌صهیونیستی بلافاصله لبنان دچار اعتراضات شده و دولت آن استعفا داد و سپس عراق که مشکلاتی داشت، ناگهان شاهد صحنه‌آرایی خطرناک آشوب‌طلبان شد. مساله اینجاست که درحال‌حاضر آمریکا به‌شدت درحال موازنه قوا در منطقه است. این موازنه حتی در بعضی مواقع به‌صورت مستقیم به قدرتمند شدن محور مقاومت باز نمی‌گردد، بلکه به‌دلیل تحولات سرزمین‌های اشغالی است. به‌دلیل مواجهه صهیونیست‌ها با نابسامانی داخلی آمریکایی‌ها مستقیما به منطقه ورود کرده‌اند تا در سایه آن معادله موجود در منطقه را موازنه کنند. درست پس از درگیر شدن صهیونیست‌ها در انتخابات‌ها زودهنگام پی‌درپی بود که آمریکایی‌ها بالاجبار بازی‌های خطرناک اعتراضات در لبنان و عراق را راه انداختند تا این دو کشور را نیز از لحاظ سیاسی در داخل تضعیف کنند و آنها را به درگیری بکشانند. این بازی از آمریکایی‌ها انرژی زیادی می‌گرفت اما اگر این دو کشور باثبات می‌ماندند و رژیم‌صهیونیستی درگیر رقابت‌های داخلی، چه می‌شد؟ پس جبهه داخلی دشمنان رژیم‌صهیونیستی نیز باید درگیر می‌شد.

  آینده منطقه چگونه است؟

آمریکا به‌دلیل عمیق شدن مساله اغمای سیاسی در رژیم‌صهیونیستی هدفش را از «تنش‌آفرینی غلیظ و مشهود» تغییر نخواهد داد، زیرا شواهد حاکی از تقسیم بیشتر جریانات داخلی رژیم‌صهیونیستی و ظهور احزاب هم‌وزن است که با یکدیگر تفاهمی ندارند، بلکه به‌صورت ساختاری با یکدیگر مشکلاتی اساسی دارند. آمریکا نیز از حل این مشکلات ناتوان است، چه اینکه ترامپ با وجود حمایت‌های گسترده از بنیامین نتانیاهو نتوانست دولت وی را پس از سال ۲۰۱۸ به ثباتی نسبی برساند.

واشنگتن فارغ از میزان قدرت اثرگذاری‌اش بر سیاست داخلی رژیم‌صهیونیستی بالاجبار دست به اقدامات موازنه‌ای در منطقه خواهد زد که این حرکات باید به ایجاد بی‌ثباتی سیاسی پایدار در منطقه منجر شود؛ اقداماتی مانند تضعیف شدید ارزش پول کشورهای عضو محور مقاومت در این راستا ارزیابی می‌شود. در عراق نیز دولت الکاظمی با آمریکا به‌دنبال کاهش شدید ارزش دینار است. مساله‌ای که باعث تشدید فقر در عراق خواهد شد و عملا این عضو جدامانده محور مقاومت در کاهش ارزش پول را به آنها ملحق خواهد کرد.

آنچه برآیندها نشان می‌دهند حاکی از تلاش برای گسترش فقر و گرسنگی در محور مقاومت است تا از این طریق بی‌ثباتی پایدار ایجاد شود، به این شکل که گرسنگان همیشه خطری بالقوه برای دولت‌های منطقه باشند.

این مساله نشان می‌دهد مبارزه با گرسنگی باید نقطه اصلی و مهم اعضای محور مقاومت باشد. همان‌گونه که آنها برای مبارزه با دشمن یا کرونا دست به اقدامات مردمی می‌زنند، نیاز است در حوزه مبارزه با فقر، تامین کالا و تولید محصولات کشاورزی استراتژیک مانند گندم و جو و همچنین برنامه‌ریزی برای توانمند‌سازی خانه‌به‌خانه گام بردارند. به‌عنوان مثال دادن حیوانات به خانه‌های روستایی برای افزایش خوداتکایی در تولید غذا. این مساله با تضعیف معضل گرسنگی یکی از پایه‌های ایجاد بی‌ثباتی در منطقه را هدف قرار خواهد داد.

* نویسنده: سیدمهدی طالبی، روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰