• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۳۹۹-۱۰-۲۱ - ۰۲:۱۹
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۰
  • 0
  • 0

حاج‌قاسم و گفتمان اسلام سیاسی

پدیده حاج‌قاسم پدیده‌ای است فراتر از یک مخاصمه صرف نظامی و سیاسی و حتی راهبردی. آن بیش از هر چیز، به یک رویارویی گفتمانی شبیه است. لذا می‌شود آن را از مسیر میوه‌هایشان مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد.

  به گزارش «فرهیختگان»، علیرضا شجاعی‌زند، دانشیار و عضو هیات‌علمی دانشگاه تربیت‌مدرس طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: جامعه‌شناسی کوتاهی دارد؛ بسیار هم کوتاهی دارد و من به‌عنوان یکی از آحاد این مجموعه علمی، از این بابت سرافکنده‌ام. یعنی وقتی نگاه می‌کنم می‌بینم، نه رسالت علمی‌ام را به‌درستی انجام داده‌ام و نه مسئولیت اجتماعی‌ام را و نه رسالت دینی و روشنفکری‌ام را.

این کوتاهی نه فقط در قضایای منتهی به شهادت حاج‌قاسم و نه فقط در خیزش عظیم مردم در مراسم تشییع؛ بلکه در بسیاری از مسائل دیگر از این دست هم بوده و رخ داده است. جامعه‌شناسی ما پیش از این هم، در فهم و تبیین جریان روبه‌رشد «گفتمان اسلام سیاسی» و مسائل پیرامون آن کوتاهی داشته است و دارد. در نظریه‌پردازی پیرامون «بزرگ‌ترین انقلاب قرن» که در ایران به وقوع پیوست، کوتاهی داشته و دارد. در بررسی و تحلیل نقش «رهبری دینی» در حرکت‌های سیاسی-اجتماعی نیم‌قرن اخیر و در معرفی علمی «متفاوت‌ترین نظام سیاسی معاصر» که بداعت‌های مهمی به جهات حقوقی و سیاسی و ساختاری دارد، کوتاهی‌های بسیار دارد و همین‌طور است در باب مقاومت‌های ضدسلطه در دهه‌های اخیر و شناخت و معرفی الگوهای متفاوت و موفق آنها و درباره بسیاری از مسائل خرد و کلان جامعه ایران. جامعه‌شناسی جز نادیدن و نادیده‌انگاشتن داشته‌ها و یافته‌های جامعه خویش در نیم‌قرن اخیر و بزرگنمایی آسیب‌ها و نقصان‌های آن چه کرده است؟

این کم‌کاری‌ها وقتی بیشتر احساس می‌شود که کارهای نکرده‌مان را با تحقیقات و مقالات اندیشمندان و جامعه‌شناسان خارجی درباره همین موضوعات مقایسه ‌‌کنیم؛ درحالی‌که موقعیت و امکانات هیچ‌یک از ما را نداشته‌اند. وقتی از چرایی این کوتاهی‌ها پرسش شود، پاسخ‌ها غالبا از این دست است که جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسان باید استقلال علمی خود را حفظ کنند و نباید به کارهای هنجاری و سفارشی و مناسبتی تن بدهند. یا می‌گویند زمان و نحوه ورود جامعه‌شناس به یک مساله با زمان و نحوه ورود یک خبرنگار و پرداخت‌های ژورنالیستی تفاوت دارد. حتی با ورود عالمان و تحلیل‌گران سیاسی هم متفاوت است. بنده هم به این تفاوت واقفم و بدان اذعان می‌کنم و اعتقاد دارم؛ درعین‌حال تاخیر و تغافل‌های جامعه‌شناسی از مسائل نزدیک و پیرامون خود را بیشتر از حدی می‌بینم که بشود آن را به حساب دورخیز و یا دوراندیشی‌های ایشان گذارد.

یک‌سال از واقعه ترور حاج‌قاسم گذشت و جز ایدئولوژیست‌ها و ‌ژورنالیست‌ها و تحلیل‌گران سیاسی و اهل شعر و ذوق و هنر، (تقریبا) هیچ صاحب‌کرسی و پژوهشگر دانشگاهی، اعم از جامعه‌شناس و غیر آن، به تبیین و تحلیل این پدیده و جوانب آن نپرداخت و پای آن به کلاس‌ها و محافل دانشگاهی باز نشد. باز خدا خیر دهد به کسانی که با انگیزه‌های دینی و انقلابی و به‌دلیل همان اهتمامات مناسبتی، باب این بحث را در حواشی کارهای علمی و رسمی دانشگاه باز کردند و می‌کنند. اما بدانند و بدانیم که حق این پدیده اجتماعی شگرف به‌مثابه یک عنصر پرابلماتیک و حق حاج‌قاسم به‌مثابه یک قهرمان ملی و منطقه‌ای به‌مراتب بیش از اینهاست.

جامعه‌شناسی ایران نمی‌تواند کوتاهی‌اش را با این مدعا توجیه کند که ماجراهای منتهی به شهادت حاج‌قاسم و پس از آن، واجد ابعاد و جنبه‌های جامعه‌شناختی نبوده و به همین‌رو هم توجه جامعه‌شناسان را به خود جلب نکرده است. درحالی‌که مصادیق بسیار محدود و نازل‌تری را سراغ داریم که علاوه‌بر اساتید، انجمن علمی آن را با تمام امکاناتش، درگیر خود کرده و پای کار آورده است. این گواه آن است که توجه نشان دادن یا مغفول‌گذاردن‌‌های عالمان؛ پرداختن و نپرداختن‌های علمی، مبنائا جنبه گزینشی، سیاسی و ایدئولوژیک دارد. همان که وبر هم ذیل ربط ارزشی از آن یاد ‌کرده است. پس خیلی ژست بی‌طرفی و طمأنینه علمی به خود نگیرند و دیگران را به‌دلیل داشتن چنین اهتمامات و تلاش‌هایی متهم به جانبداری نکنند. مشکل جامعه‌شناسی در ایران به نظرم اساسی‌تر از مساله‌یابی و اولویت‌شناسی‌های سویافته است؛ شاید بیشتر ناشی از بی‌رمقی و بی‌انگیزگی و رخوت علمی است؛ نوعی رکود و انجماد. شاید هم ناشی از عادت غالب در جامعه‌شناسی‌خواندن و جامعه‌شناسی پس‌دادن باشد به‌جای جامعه‌شناس‌بودن و جامعه‌شناسی‌کردن. ما در این مسائل حتی آن نگاه و تأسی رایج به متروپل را هم نداشته‌ و به خرج نداده‌ایم؛ چراکه آنان نوعا برخورد فعالانه‌تری با مسائل کلان و به‌روز جامعه و منطقه خویش دارند و بسیار بیش از ما بدین موضوعات پرداخته و وارد شده‌‌اند.

این مقولات غالبا مغفول‌مانده، هم خصوصیات جمعی دارند و هم بسیار تعیین‌کننده هستند و به ‌اندازه کافی هم واجد وجه پرابلماتیک؛ یعنی وقوع نامنتظری داشته‌اند. نامنتظر، هم حسب تئوری‌های پیش از این موجود و هم حسب روندهای رایج و سنت‌های فکریِ غالب.

در اینجا فقط به برخی وجوه اجتماعی این ماجرا و پرابلم‌هایی که علی‌القاعده باید نظر هر جامعه‌شناس و پژوهشگری را به خود جلب ‌کند، اشاره می‌کنم و تحلیل و تبیینش را به فرصت و موقعیت دیگری وامی‌گذارم.

آنچه در اولین نگاه به این پدیده به ذهن متبادر می‌شود، زنده و فعال بودن دین در این سوی عالم است. منظورم «دین ایدئولوژیک» است؛ وگرنه دین در معنای عمومی‌تر آن در غالب اعصار و امصار چنین شرایطی را داشته است. این پدیده در ایران، هم تئوری‌ها و پیش‌بینی‌های «عرفی‌شدن» را زیر سوال برده و هم نظریات «پایان ایدئولوژی» را.

در ثانی زنده و فعال بودن دین ایدئولوژیک است در دوره‌ «متعارف» و در بستر یک «نظام سیاسی مستقر» که تئوری‌های مبتنی‌بر تقابل «نهضت و نظام» را به چالش افکنده است.

آنچه از «حکومت دینی» انتظار می‌رفت، ظهور یک نظام به غایت محافظه‌کار بوده است. انتظاری برخاسته از کلیشه‌های ادعاشده جامعه‌شناسان در باب دین و ایدئولوژی و نظام. درحالی‌که در ایران با یک پدیده به‌ظاهر پارادوکسیکالی مواجهیم به‌نام «نظام آرمانی مطالبه‌گر». یعنی ترکیب‌ نامتوقعی از نهضت و نظام.

بنابر همان کلیشه‌ها و برداشت‌های رایج، انتظار می‌رفت و می‌رود که حکومت دینی در مقابل عقل و علم و هنر و تغییر و نوشدن و پیشرفت و فناوری‌های روز بایستد؛ یا لااقل نسبت به آنها بی‌اعتنا باشد؛ درحالی‌که عکس آن در جمهوری اسلامی بیشتر صادق است و در این امور از بسیاری از مدعیان آن، پیشروتر است.

شخصیت کنشگری مثل ‌حاج‌قاسم و نقش و اثر تعیین‌کننده و شایانش در دوره حیات و پس از آن، و مصادیق بارزتری چون رهبری دینی امام و حضرت‌آقا در دوره نهضت و نظام، چرا جامعه‌شناسان را به وارسی مجدد نظریات کهنه‌شده «شخصیت و تاریخ» و بازاندیشی و بازسازی آنها فرانمی‌خواند؟ چرا خطاهای ناشی از مقابل‌نشانی‌های بی‌دلیل و مبنای «عاملیت/ساختار» را برملا نمی‌سازد؟ چرا با نظر کردن در این واقعیت‌های محرز، اهمیت توجه‌کردن توأمان به مساله «چه کسی حکومت کند» و «چگونه حکومت ‌شود» را برجسته نمی‌سازد و همچنان بر یک سنت فکری ناقص و مغایر اصرار دارد؟   

چرا مدرنیته در برهه‌ای که در اوج قدرت بلارقیب خویش است و رقبای اصلی بیرونی و درونی خود را از پیش‌رو برداشته یا در خود هضم کرده، نمی‌تواند این مدعی نوپا و تازه از راه‌رسیده را نادیده بگیرد؟ چرا در مواجهه با آن لااقل در برخی ساحات و موقعیت‌ها، به تلاطم و تکاپو ‌افتاده است؟ آیا این موید شکل‌گیری تدریجی یک رویارویی گفتمانی نیست؟

سرچشمه اصلی این پدیده اتفاقا ایران است و ریشه در همان مباحث و موضوعاتی دارد که از سوی جامعه‌شناسان ایرانی چندان به عین اعتبار گرفته نشده است. این قبیل انکارها و نادیده‌گرفتن‌های واقعیت‌ در جامعه ایران، آیا دلیلی جز رکود و متوقف ماندن در «سنتی» دارد به نام مدرنیته که قابلیت‌های آغازین خود را به میزان زیادی از دست داده و در مجرای دیگری‌ستیزی‌های حاد افتاده است؟ عارضه‌ای دامن‌گیر مدرنیته که بیش از هرچیز ناشی از وضعیت هژمونیکی است که در دهه‌های اخیر از آن برخوردار شده است.

تحلیل‌ و وارسی‌های گفتمانی معمولا از ارزیابی‌های مبناگرا و استدلال‌های صرفا نظری امتناع دارند و مایلند که از طریق اولا بررسی وضع هژمونیک گفتمان‌ها و ثانیا از طریق میوه‌ها و نتایج‌شان آنها را مورد ارزیابی قرار دهند. پدیده حاج‌قاسم اتفاقا این امکان را به ما می‌دهد که به این مقایسه و ارزیابی دست بزنیم؛ چرا؟ چون پدیده‌ای است فراتر از یک مخاصمه صرف نظامی و سیاسی و حتی راهبردی. آن بیش از هر چیز، به یک رویارویی گفتمانی شبیه است. لذا می‌شود آن را از مسیر میوه‌هایشان مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد.

مولود گفتمان مدرنیته و یکی از اجزای اصلی‌اش یعنی لیبرال‌دموکراسی در دوره اوج، ترامپ است و واقعیت‌های مکشوف‌شده آمریکا در این روزها. در مقابل، مولود گفتمان اسلام سیاسی در ایران، حاج‌قاسم است و شخصیت و زندگی و عملکردش. به معرف‌های این دو شخصیت که در این صحنه، یکی قاتل است و دیگری مقتول، توجه کنید. اینها فقط دو مجموعه صفات نیستند که نظایر آن در تمامی داستان‌ها و در همیشه تاریخ وجود داشته است؛ بلکه نمود و نماد دو گفتمان رقیبند. این دو میوه را می‌توان هم از حیث شخصیت و موقعیت‌شان مقایسه کرد و هم از حیث‌های دیگر. یکی ژنرال است؛ یک نظامی رسمی و به یک معنا کلاسیک که جایگاهش در افکار عمومی غالب، چندان هم رشک‌برانگیز نیست و دیگری، رئیس‌جمهور منتخب و به‌اصطلاح نماینده خواسته‌ها و مطالبات یک ملت. محبوبیت و اعتبار این دو را اینک در کشورهایشان و در میان مردم جهان و منطقه با هم مقایسه کنید و ببینید که چه وضعی دارند؟ همچنین می‌شود ایشان را از حیث عملکرد میدانی و موفقیت‌هایشان و از حیث آرمان‌ها و اهداف‌شان مورد مقایسه قرار داد. نتیجه اولا بیانگر وجود دو گفتمان کاملا مغایر و بلکه متقابل است و ثانیا نشان می‌دهد که یکی در منحنی نزول خود قرار دارد و دیگری در منحنی صعود و رشد. از نشانه‌های اوج‌گیری آن هم، همین خیزشی بود از ناحیه مردم که در مراسم چند روزه و چندباره تشییع در شهرهای مختلف ایران و کشورهای منطقه شاهدش بودیم. برخی تحلیل‌گران که نمی‌توانستند عظمت آن استقبال و مشایعت را منکر شوند، از این باب وارد شدند که یک پدیده هیجانی و زودگذر بوده است و با همان سرعتی که شکل گرفته، فرو خواهد ‌خوابید. بله؛ بخشی از آن حضور کم‌نظیر ناشی از شوک حادثه بود و هیجانی؛ اما آنچه زمینه‌ساز آن بوده و اثراتی که از آن برجای مانده و در فضای اجتماعی ایران جاری و باقی است، همان گفتمانی است که پس از تکمیل فرآیند غیریت‌سازی و پشت‌سر گذاردن عقبه‌های توأم با ریزش‌ و رویش، اینک درحال بسط و تعمیق بدنه اجتماعی خویش است. این را پس از گذشت یک‌سال می‌توان به عینه در ایران و در کشورهای منطقه و حتی دوردست‌ها مشاهده کرد.

صحنه‌های سیاسی، اجتماعی در ایران و عراق و لبنان و سوریه و یمن و پاکستان و بسیاری از کشورهای اسلامی، گویای این حقیقت روبه‌رشد و درحال شکل‌گیری است. این را استراتژیست‌های غربی و آمریکایی‌ها ‌بیش از هر کس دیگری می‌فهمند و خبر دارند و عجیب است که ما جامعه‌شناسان با همه ادعایی که داریم، هنوز آن را کشف نکرده‌‌ایم و شاید مترصد از راه رسیدن تحلیل‌های پست‌مدرنی آن از جانب متروپل هستیم تا به‌عنوان به‌روزترین نظریات و بدیع‌ترین دستاوردهای علمی در کلاس‌ و در محافل دانشگاهی خود دست‌به‌دست کنیم. این همان تفاوت میان «علم مصرف‌کننده» است با «علمی که به مصرف می‌رسد».  

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

دبیرکل انجمن علمی اقتصاد شهری ایران و عضو هیات‌علمی دانشگاه آزاد:

فساد مانع مشارکت مردم در اقتصاد خیزش مدیریتی لازمه جهش تولید

زینب کرد، مسئول واحد زنان و خانواده اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل:

قانون جوانی جمعیت نگاهی مردانه دارد

بحران آموزش‌وپرورش- بخش دوم؛

ایرادهای ساختاری و راهکارهای تحولی

رضا نقدبیشی، مدیرکل تحلیل و نظارت بر امور پژوهشی؛

تجویز سه‌گانه برای تقویت علم داده در دانشگاه

حادثه 16 آذر 1332 یادآور اعتراض علیه حضور آمریکایی‌ها در دانشگاه تهران بود؛

5 وظیفه دانشگاهیان برای ساخت آینده کشور

«فرهیختگان» نرخ انتشار مقالات علمی پژوهشگران ایران را بررسی می‌کند؛

شروط ارتقای علمی اساتید هیچ منطقی ندارد!

علی عربی، استادیار گروه جامعه‌شناسی دانشگاه شهید چمران اهواز:

دانش محلی؛ دروازه ورود به کارآفرینی

حسین پناهی، فعال دانشجویی:

آیین‌نامه جدید کارورزان خوب اما ناکافی

7 نکته درباره آغاز سال ‌تحصیلی؛

مهر 1402، دانشگاه زنده است

درباره حواشی ماجرای دانشکده علوم اجتماعی که ادامه دارد؛

پای ایران و قانون بایستید

عباسعلی رهبر، عضو هیات‌علمی دانشگاه علامه طباطبایی:

6 ویٰژگی منظومه معرفتی جهاد تبیین امام حسن مجتبی

مهدی نوید‌ادهم، رئیس دبیرخانه هیات موسس دانشگاه آزاد:

۶ کارکرد ویژه راهپیمایی اربعین

خبرهای روزنامه فرهیختگانآخرین اخبار