به گزارش «فرهیختگان»، جشنواره فیلم مردمی عمار، یازدهمین دورهاش را مثل بسیاری از رویدادهای هنری دیگر در دوران همهگیری ویروس کرونا، بهصورت آنلاین برگزار کرد. عمار با توجه به نوع تولدش، شاید نتواند از طیفبندیهای سیاسی-جناحی ایران دور بماند و حتی بین وابستگان بههمان جناح بهخصوص هم ممکن است مورد انتقادهایی واقع شود. با این حال لااقل نماینده بخشی از نگاههای فرهنگی کلان در کشور است و در حیطه عملی هم مستندهای این جشنواره حرفی برای گفتن دارند. این جشنواره در دولت دهم آغاز بهکار کرد و نمادی از تمایل مدیران سینمایی آن دوره برای آلترناتیوسازی در سینمای ایران بود، اما حالا نهتنها تقریبا قید سینمای داستانی را زده است، بلکه بهنظر میرسد هدف عمدهتری که دنبال میکند، تاثیرگذاری روی تلویزیون باشد. آیا این عقبنشینی از اهداف اولیه این رویداد است؟ عماریها خواسته یا ناخواسته به چنین سمتی رفتهاند، اما سوداهای بلند و بالایی که برای کلیت سینمای ایران در سر دارند، هنوز بر جای خود باقی است و شاید منتظر فرصتهای مناسب بعدی هستند که به آنها تحقق ببخشند. آیا جشنواره عمار تا بهحال توانسته بهطرزی رضایتبخش، در مسیر تحقق اهداف اولیهاش حرکت کند یا بعضی ریلگذاریها از ابتدا صحیح نبودهاند؟ اثبات این نکته که سینمای ایران به تحول نیاز دارد و وضعیت و جو موجود حاکم بر آن، آلترناتیو میخواهد، خیلی راحتتر از اثبات این است که عماریها بهدرستی در مسیر تحقق چنین مهمی حرکت کردهاند. باید اول مقداری این را بررسی کنیم که عمار از کجا شروع کرد، چطور ادامه داد و امروز به کجا رسیده است، تا بتوان در این موارد هم به یک ارزیابی حداقلی رسید.
عماریها سفرشان را از کجا و به چه قصدی شروع کردند؟
عمار چنانکه در گفتههای موسسان و تاثیرگذاران اولیه بر روند آن ذکر میشد، آمده بود تا آلترناتیوی باشد بر جریان اصلی سینمای ایران. البته در اینجا منظور از جریان اصلی، طبق عبارت مشهوری که در دنیا رواج دارد، صرفا فیلمسازی تجاری نیست و کلیت سینمای ایران در همه ابعاد را شامل میشود. شاید خیلیها چنین نیازی را از مدتها پیش احساس میکردند. ورق باید برمیگشت و ساختارهایی که داشت کهنه میشد، نیازمند تجدیدنظر بود. البته عمار از یک زاویه بهخصوص به تحول در سینمای ایران نگاه میکرد و ادعا نداشت که نماینده تمام پشت در ماندههای فیلمسازی در ایران است. وحید جلیلی از بنیانگذاران این جشنواره درباره انگیزههای شکلگیری آن چنین توضیح میدهد: «حزباللهیهای فعال در عرصه فرهنگی، در سال ۸۹ و حول محور ۹ دی فیلمهایی تولید کرده بودند که به رسم معمول در هیچکجا پذیرفته نمیشد و در فضاهای هنری مرسوم نسبت به این فیلمها دافعه وجود داشت. جشنواره عمار با اکران همین آثار که تعداشان از ۱۹- ۱۸ اثر فراتر نمیرفت، شکل گرفت.»
اما عماریها میگفتند تمام موانع از طرف سینما نیست و بین خود کسانی که آنها دستشان را گرفتهاند و به سینما آوردهاند هم افراد بسیاری پیش از این با این جور فعالیتها نسبتی نداشتند. داوود مرادیان، نخستین دبیر جشنواره عمار، قضیه را اینطور توضیح داد: «تا همین سالهای اخیر جریان بچه حزباللهیهای ما ورود به سینما را یک قبح بزرگ میدانستند. خوشبختانه بعد از فتنه ۸۸ این قبح شکسته شد. حالا دیگر ورود به سینما معادل مطرببازی و روشنفکربازی نیست.» اما عمار چه تدبیری برای ساختن یک سینمای آلترناتیو بهکار برد؟ اولین دوره این رویداد سینمایی به فاصله یک هفته از سالگرد راهپیمایی ۹ دی برگزار شد و عنوان شده بود که در واکنش به فتنه ۱۳۸۸ برپا شده است. این درجه از صراحت لحن و تمرکز روی یک موضوع روز سیاسی در جامعه ایران، اگرچه در آن روزها چیزی غیرطبیعی نبود، اما با گذشت زمان باید کارکردش را توجیه میکرد. آیا تا ابد میشد درباره سال ۸۸، هرسال آنقدر فیلم ساخت که بتوان با آنها یک جشنواره برگزار کرد؟ ما درباره هشت سال جنگ تحمیلی هر سال به آن مقدار فیلم نداریم که بتوان یک جشنواره مستقل برایشان تدارک دید، پس چطور ممکن است درباره اتفاقات هشت ماهه سال ۸۸ چنین چیزی قابل اجرا باشد؟ به هر حال عماریها میتوانند یک پاسخ منطقی به این پرسش بدهند و بگویند که واکنش به اتفاقات سال ۱۳۸۸، صرفا نقطه عزیمتشان بوده و مغز نظریه آنها استکبارستیزی است. به علاوه، نیاز به بدیلسازی برای وضعیت در خود فرورفته سینمای ایران، ربطی به وقایع انتخابات دهم ریاستجمهوری ندارد و در هر حال رسالتی است که باید پی گرفته میشد.
فرصت کافی برای ساختن یک سینمای جدید داشتید
عمار نزدیک به دیدگاه دولتی بود که هشت سال سکان مدیریت سینمای ایران را در دست داشت و در اختتامیه اولین دورهاش دو نفر سخنرانی کردند؛ یکی جواد شمقدری که معاون سینمایی دولت دهم و سپس رئیس سازمان سینمایی آن شد و دیگری حسن عباسی. البته بعد از اتمام دوران مدیریت شمقدری هم رسم حضور مدیران سازمان سینمایی در اختتامیه عمار پابرجا ماند اما این از نقش مهم شمقدری در شکلگیری چنین رویدادی کم نکرد. او هرچقدر به روزهای آخر مدیریتش نزدیکتر میشد، با لحن صریحتری از همسو نبودن قاطبه سینماگران با دیدگاه خودش گلایه میکرد و بارها به اینکه تلاش دارد سینمای آلترناتیوی در برابر جریان غالب سینمای ایران تشکیل بدهد، اشارههایی کرده بود. اگر این اتهام به اصلاحطلبان وارد بود که در دهه 60، سینمای ایران را موافق و همسو با خودشان ساختاربندی کردهاند و این ساعت، طوری کوک شده که چندین دهه است مطابق میل آنها زنگ میزند، هشت سالی که دولتهای نهم و دهم سکاندار امور سینمایی بودند هم برای ایجاد یک تحول اساسی، زمان کمتری نسبت به دوران مدیریت بهشتی و انوار در دهه ۶۰ نبود.
جواد شمقدری از سال ۱۳۸۸ به این سو مدیریت سینمای ایران را در دست گرفت، اما همه میدانند که او از ابتدای دولت نهم فرد با نفوذی در ساختار دولت بود و شاید شمقدری را بتوان بهلحاظ دایره اختیاراتی که داشت، قویترین مدیر سینمایی تاریخ پس از انقلاب دانست. او بهلحاظ بودجه هم در یکی از بهترین دورانهایی که یک دولت در این سالها داشته، مدیریت سینمای ایران را در دست گرفت، اما آیا شمقدری و کسانی که مثل او فکر میکردند، توانستند کار خاصی بکنند که بعد از خودشان هم اثرات آن باقی بماند و مسیر جداگانهای درکنار مسیر محتوم سینمای ایران باز کرده باشند؟ یکی از کارهایی که آنها انجام دادند، تاسیس همین جشنواره عمار بود؛ با سخنرانی شمقدری در نخستین اختتامیهاش و البته حضور حسن عباسی بهعنوان سخنران دیگر؛ کسی که میشود او را یکی از نمادها و عصارههای دوران هشت ساله دولتهای نهم و دهم در مسائل سینمایی دانست. حالا 10 سال گذشته و دیگر چنان جنجالهایی را که از تحلیلها در نشستهای نقد و بررسی جشنواره عمار در روزها و سالهای ابتداییاش بهوجود میآمد، نمیشنویم یا کمتر به امثال آنها برمیخوریم، اما بههرحال برگزارکنندگان اصلی عمار همانهایی هستند که 10 سال پیش چراغ این رویداد را در سینما سپیده خیابان انقلاب روشن کردند. حالا نادر طالبزاده میگوید عمار طی 10 دوره قبلیاش به بلوغ رسیده است. عبارت بلوغ یک جشنواره، وقتی از زبان دبیر و یکی از موسسان آن بهکار برده شود، نیازمند توضیح دقیق خود او خواهد بود، اما تغییراتی که این جشنواره کرده، باید جدای از آنچه تغییرات زمانه بر تمام شئون ما وارد کردهاند، ارزیابی شوند تا عملکرد سیاستگذاران عمار هم درست سنجیده شود.
بهنظر میرسد که عمار در این 10 سال تغییراتی کرده باشد، اما دیگر کسی تشبیه کارتونهای تلویزیونی و سینمایی به قصههای مذهبی و اساطیری را جدی نمیگیرد و «درباره الی» به درباره اسلام لیبرال ترجمه نمیشود، اما این تغییرات خودخواسته عماریها بر اثر خودانتقادی نبوده است، بلکه زمانه زور اینجور حرفها را گرفت و البته ممکن است وقتی زور زمانه کم شد، دوباره این حرفها را بشنویم. آنها باید از تغییراتی بگویند که خودشان بانی آن بودهاند نه چیزهایی که جبرا و خودبهخود تغییر کرده و تازه این تغییرات هم (مثبت یا منفی)، تحتتاثیر همان جریانی بوده است که اینها مدعی آلترناتیوسازی برایش بودهاند.
آیا عماریها اگر دوباره مثل بازه زمانی سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ قدرت اجرایی و بودجه دولتی کلان در دستشان قرار بگیرد، قرار است از جهت تکنیکی و تئوریک به نظریههایی از همان قبیل برگردند که سابقا در کانون جهانبینیشان بود؟ آیا آنها در کشف و تربیت استعدادهای جدید، به بلوغی رسیدهاند که این بار اگر بودجههای کلان در دست مدیران همسو با دیدگاهشان قرار گرفت، فرصتسوزی نکنند؟ آیا آنها میتوانند جایگزینی معقول برای جامعه روشنفکری فعلی در سینمای ایران ایجاد کنند یا اینکه کارکردشان صرفا درآوردن لج آنها و روکمکنی است یا جایگزین کردن مدلهای جدید فیلمفارسی با سینمای روشنفکری؟ اگر عماریها میگویند که تمام این موارد در دایره فعالیتهایشان نمیگنجد، آیا حاضرند پس از این و تحت هر شرایط دیگری، همچنان در دایره همین جشنواره مردمی باقی بمانند و پا را بهسمت فعالیتهای دیگر سینمایی و تلویزیونی فراتر نگذارند؟ شاید هرکس عمار را میشناسد، پاسخی برای هرکدام از این پرسشها داشته باشد.
* نویسنده: میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار