به گزارش «فرهیختگان»، آزادی؛ این مفهوم - و یا شعار- شورانگیز و طنینانداز که در طول تاریخ در ایجاد و شکلگیری نهضتها و جنبشهای اجتماعی و دگرگونیهای سرنوشتساز سهم بسزایی داشته و بهعنوان آرمانی بلند مورد مطالبه بوده است آیا درحقیقت امر و پس از بررسی موشکافانه با رهیافت اگزیستانسیال نیز خواست و میل واقعی جوامع شمرده خواهد شد؟
در تفکر و برداشت متداول، آزادی بهعنوان امری والا و ستودنی که مطلوب هر انسان و ملتی است تلقی شده، بهطوری که همگان برای بهدست آوردن و حفظ آن حاضر به سعی بسیار و مایلند در راه وصول به آن هزینههای قابل توجهی بپردازند تا آنکه به درجاتی از آزادی دستیابند. در این تلقی مشهور، آزادی معمولا مترادف با رهایی و نفی اسارت و وابستگی پنداشته میشود و بهطور ضمنی وجود حق تعیین سرنوشت، امکان گزینش هدف، مسیر و آینده است. بهعلاوه اغلب اینطور تصور شده است که داشتن فرصت انتخاب - انتخابی طبق خواست و اراده خود- میتواند پیشرفت، سرافرازی و شکوهمندی به ارمغان آورد.
البته حیات انسانی که آرمانهایی دارد یا حتی انسانی که در پی تامین حیات طبیعی خود است، چندان با این سخنان غلوآمیز راجعبه آزادی سازگار نیست و در چنین وضعی، برای عموم، تن دادن به روالهای جاری و نادیده گرفتن آزادی در تعقیب اهداف، ایبسا که مطلوبتر باشد. در این راستا صورتبندی دیگری از آزادی هم هست که غیر از برداشت عمومی فوقالذکر از آزادی بوده و تصویری دیگر از آزادی - بهمثابه منبعی برای ایجاد اضطراب و تشویش- ارائه میکند. در نگاه اگزیستانسیال به آزادی است که با تحلیلی ژرف، اضطرابآور بودن آن را تبیین میکند.
طبق توضیح و تبیین ژانپل سارتر، آزادی ارتباط جداییناپذیری با مسئولیت دارد. انسان آن چیزی نیست که «هست» بلکه آن است که «نیست.» انسان امری ناتمام است و آزادی، همان نیستیای است که میخواهد «بشود.» هنگامی که انسان خود را آزاد و صورتبخش انسانیت خویش مییابد، دو احساس به او دست میدهد:« مسئولیت و اضطراب.» چرا مسئولیت؟ چون بزرگترین عمل انسان آزاد، که ساختن خویش و آینده و سرنوشت خویش باشد، برعهده خود انسان گذاشته شده است. این مسئولیتی عظیم است که برعهده فرد آزاد گذاشته شده است و در اجرای این مسئولیت است که آزاد است. درصورتی که انسان به شیوههای مختلف در برپایی جهان و رقمزدن سرنوشت خویش و انتخاب وضعیت خود آزاد باشد، مسئولیت معنایی اساسی و همبسته با آزادی خواهد داشت. مسئول بودن را میتوان «مولف انکارناپذیر یک رویداد یا یک وضعیت» معنا کرد؛ مسئولیت یعنی ایجاد و تالیف. در این صورت آگاهی از این آزادی و بهتبع آن آگاهی از مسئولیت آزادی و پیامدهای اعمالی که انجام میگیرد، میتواند موجبات نگرانی و اضطراب را فراهم آورد چراکه شرایطی که خلق شده و شکل گرفته به سبب اقدامات مختارانهای بوده است یا تغییرات و دگرگونیهایی که در ساختهای اجتماعی و سیاسی بهوجود آمده است حاصل تصمیمات خود اشخاص بوده که این اوضاع جدید میتواند خوشایند و رضایتبخش یا نابسامان و غیرقابلقبول و ناخوشایند باشد. هرچه هست محصول اراده و عمل بوده و مسئولیت همه آنچه که رخ داده است برعهده صاحبان اراده و عمل و آزادی است. حال مشخص است که آزادی از این منظر تا چه اندازه میتواند اضطرابآور و تکاندهنده باشد و تمام آزادیخواهان را با این پرسش مواجه کند که: «آیا آماده پذیرفتن مسئولیت پیامد انتخابها و عواقب اعمالی که از روی آزادی انجام دادهاید هستید؟» یا صرفا آزادی از آن جهت مطلوب است که مسئولیتی متوجه افراد نباشد و بتوانند مشتهیات خود را – آنطور که میخواهند- پاسخگویند؟
روبهرو شدن با چنین خودآگاهی و مسئولیتی در اعماق ضمیرمردم، میل و دستیابی به آزادی را با تردیدهای جدی روبهرو کرده و زمینه را برای واگذاشتن آزادی و «تحت قیمومیت درآمدن» مهیا کرده و میل به گریز و حتی نفی آزادی را فراهم میکند. بدینگونه که افراد برای اینکه از تحقیق در نتایج اندیشهها و انتخابهای خود بهدور باشند و مسئولیتی بابت طرح و تحلیلهای منعندی و قضاوتهایشان بهعهده نداشته باشند پس ناخودآگاه از دست یازیدن به هرگونه تاملات کلان و ارزیابیهای انتقادی -که میتواند منجر به تغییر در وضع موجود عالَم شود- سر باز میزنند و مسئولیت این اقدامات را به دیگران حواله میدهند. اگر بنا بر توسعهیافتن یا حل مشکلات است، ایبسا بهتر باشد که طی صلح و سازشی، دیگری مسئولیت توسعه و بهبود شرایط را بهعهده بگیرد. از این رو امکان برقراری رابطه قیمومیت ایجاد میشود و لشکر انبوهی از متعصبان شکل میگیرد که برای خود اختیار و انتخاب و استقلالی قائل نبوده و سلطهپذیری را به آزادی ترجیح میدهند و در عوض این فایده را برای خلایق دارد که سنگینی مسئولیت را از دوش آنها برمیدارد.
گفتیم که آزادی را در معنای متداول و مدرن، «حق انتخاب» و «اختیار» تعبیر کردهاند در حالی که «آزادی مدرن حقیقی» در نظر سارتر، پذیرش «مسئولیت آزادی» است و البته حتی در پس پشت مسئولیتناپذیری و انفعال و تسلیم هم آزادی پنهان است. از این رو است که سارتر گفته است بشر محکوم به آزادی است و گزیری از آزادی ندارد و از همین بابت است که انسان در هر حال برابر آنچه در عالم پیش میآید، مسئول است. سارتر گفته است: «من ناچارم مسئول باشم.» انسان مدنظر سارتر که در عالَم به خود واگذاشته شده و خود را تنها و بیپناه مییابد، لاجرم خود را مسئول میشناسد. میدانیم که انسان بهخود واگذاشته شده و تنها و بیپناه، انسان مدرن است. سوژهای منفک و بلکه مقابل با «دیگران.» ما مورد و ابژه دیگری هستیم و دیگری نیز بناست مورد و ابژه ما باشد و از همینرو است که «دیگری دوزخ است.»
پس با تبیینی دقیقتر از معنای مدرن آزادی و نه صرفا با تحلیل مفهومی و انتزاعی از آن، میدانیم که نمیتوان آزادی را به گریز از مسئولیت یا ارضای امیال تقلیل داد بلکه فرد آزاد مدرن چون با بیپناهی مواجه است، نهایتا خود را مسئول مییابد، مسئولیتی که پیش از این گویا دیده نمیشد یا مورد غفلت بود. آزادیِ نفس پیشتر، مطلوب و دلپسند دانسته میشد، لکن نزد سارتر این آزادی خود «ناگزیر» و «بار» و «جبر» است.
با تفسیر سارتر از آزادی مدرن، خواهیم دانست که ناسیون و ملت مدرن چندان مستحکم نیست و البته دعوت سارتر از افراد برای تفرعن و آزادی فرعونی هم نمیتواند به «وحدت» و «جامعه واجد روابط قلبی» منجر شود. این «جمع پراکنده» روابطی دوزخی دارند و میانشان رفق و صفا و برادری و فداکاری نیست. بهیاد داریم که آزادی و برابری و برادری سه شعار انقلاب فرانسه بود و اکنون میبینیم که برادری و برابری و آزادی با هم جمع نمیشوند بلکه در وضع مدرن، ممکن هم نیستند. به این ترتیب هرچه معنای مدرن آزادی را جدیتر بگیریم و بهسوی آن برویم، امکان اجتماع و وحدت و همبستگی از دست میرود.
باز باید گفت که انسان عافیتطلب وقتی بهدنبال آزادی میافتد، با پارادوکسی نیز مواجه است: «درک آزادی و مسئولیت با عافیتطلبی سازگار نیست.»
اما همانطور که تبیینهای مختلف از آزادی - بهمعنای مدرن آن- شده است، معانی دیگری از آزادی نیز در کار است. آزادیِ مدرن - چه اضطرابآور و چه لذتبخش- صرفا یک تلقی از آزادی است: «آزادیِ نفس.» آزادی از «آزادی نفس» نیز تلقی متفاوتی است. در این نوع آزادی است که فداکاری و مدارای حقیقی خواهیم داشت. انسان تا جایی که اناالحق فرعونی میزند و خویشتن را اصل و پناه و مأوای خویش میداند، اهل فداکاری نخواهد شد و تشکیل «اجتماع» قویم و محکمی نخواهد داد ولی اناالحق منصوری - که در شعر شعرای ما راجعبه منصور حلاج بهکار رفته است- میتواند به جمعیت و اتحاد حقیقی منجر شود.
نتیجه آنکه اولا؛ در زمانه کنونی، تنآسانی با «تلقی مدرن از آزادی» قابل جمع نیست. ثانیا؛ این آزادی با دیگرپذیری یا تشکیل اجتماع یا مسئولیتپذیری جمعی سازگار نیست. ثالثا؛ گذشتن از این آزادی - یعنی آزادیِ نفس- به آن آزادی که ذیل آن اجتماع و مسئولیتپذیری و دیگرپذیری ممکن است، به آسانی و سهولت نخواهد بود گرچه در طلب و جستوجوی «آزادی از آزادیِ نفس» هم باشیم. یعنی مسائل و بحرانها سهل و آسان نیستند و راهحلهای یکخطی و ساده هم ندارند. مدرنیته معانی دیگری پیش آورده است و آن معانی با هم نسبت و انسجام دارند و صرفا با تغییر در مفهوم آزادی، بحرانها رفع نمیشود ولی فهم بحرانها خود میتواند آغازی برای تغییر باشد.
* نویسنده: عرفان خیرخواه، دانشجوی روانشناسی