به گزارش «فرهیختگان»، اصلا ما ایرانیها گوشمان پی ریتم و ضرباهنگ کلمات میدود. شعر و ترانه را دوست داریم، حتی اگر شاعران را نشناسیم و از سبک و شیوه عشقبازی با کلماتشان بیخبر باشیم. اما ما در این صفحه بنا داریم شما را کمی با دنیای شاعران امروز آشنا کنیم. سراغ چند شاعر ادبیات معاصر برویم و از رویشهای در بدنه ادبیات امروز بگوییم که اسمشان در رسانهها کمتر شنیده میشود. این هفته یکی از شاعرانی که دربارهاش نوشتیم محمد زارعی، شاعر انقلابی همعصر ماست. شاعر جوان دلیجانی که اگرچه در بسیاری از قالبهای شعری طبعآزمایی کرده است، اما غزلهای خوشتراشتری دارد. رضا یزدانی شاعر هم بر شاعرانگیهای «ناصر حامدی» یادداشتی نوشته و کتاب «از تو چه پنهان» این شاعر را بررسی کرده است.
هر اندیشهای برای مانایی خود احتیاج به ریشه دواندن در دلها دارد و این بار گران را چه چیزی بهتر از هنر میتواند بر دوش بکشد؟ به همین ترتیب زلف مکتب امام(ره) به زلف هنر متعهد گره خورد، چه اینکه امام راحل، خود نیز دستی بر آتش شعر داشتند و حتی ناگفتنیها را با زبان شعر بر لوح دل مینگاشتند که:
«من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم»
از دیگر سو انقلاب اسلامی باعث جوشش فریادهای فروخورده اهل هنر، مخصوصا شعرا شد. شعر، کمهزینهترین قالب هنری برای فریاد آرمانهای انقلاب نوپای اسلامی بود. علاقهمندی تاریخی مردم این سرزمین کهن نیز بر هرچه بیشتر شنیده شدن شعر انقلاب کمک فراوانی کرد. اما برخلاف سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی، معالاسف امروزه بسیاری از تولیدات انقلابی، از نظرها دور و مغفول میمانند. این مساله معلول عواملی چون غفلت رسانههای داخلی، تغییر سلیقه مخاطب بهواسطه سیاستگذاریهای غلط و کژسلیقگیهای مسئولان امر است.
پرداختن جامع به مساله غفلت از هنر انقلاب از حوصله این بحث خارج است؛ پس برخلاف جریان معمول، به معرفی یکی از شاعران جوان انقلابی میپردازم.
محمد زارعی، شاعر انقلابی همعصر ماست؛ این شاعر جوان دلیجانی اگرچه در بسیاری از قالبهای شعری طبعآزمایی کرده است، اما غزلهای خوشتراشتری دارد. بگذارید در پیشانی سخن به استقبال شعری از او برویم که به امامین انقلاب تقدیم شده است:
عشق اگر در راه عقل انداخت دام خویش را
عقل کرد آغاز پرواز مدام خویش را
عقل جویا شد بداند عارف بالله کیست
عشق گفت آن کس که بشناسد مقام خویش را
اصل اول در اصول مستها افتادگی است
بر زمین زد هر که بالا برد جام خویش را
قصه خلوتنشینان نقل مجلس میشود
می نگهمیدارد اول احترام خویش را
از کلیم انگار اعجاز کلام آموخته
از علی وقتی گرفته وام نام خویش را
گام اول را نبی برداشت، بعد از آن گذاشت
جای پای او وصی با عشق گام خویش را
میرود با آن بصیرتها که در آیینه نیست
تا به اسکندر ببخشد خشت خام خویش را
عالم و آدم جوابش کرد اما کوه بود
اینچنین نگذاشت بیپاسخ سلام خویش را
روز میلادت شب قدر است و ربالعالمین
با تو نازل کرد آیات عظام خویش را
در زبانت تیغ داری در لبانت برگ گل
هیچ شمشیری نمیبرد نیام خویش را
گردش چشم تو اسطرلاب استهلال ماست
عالم از چشم تو دارد صبح و شام خویش را
ردپای توست تفسیر صراطالمستقیم
بیگمان هر امتی دارد امام خویش را...
سرودن چنین اشعاری از پیوند قلبی شاعر و انقلاب خبر میدهد. گویی هنوز خون سلمان هراتی و سیدحسن حسینی در رگهای شاعران انقلاب جریان دارد. باری بهنظر صاحب این قلم، جریان حیات انقلاب نه از شریان نفت که از شریانهای قلب عبور میکند و تصرف قلبها در ید هنرمندان است.
رهبر معظم انقلاب هم، سالها پیشتر بر این نکته تاکید کرده و فرمودهاند: «هر اندیشهای، هر انقلابی که در قالب هنر نگنجد، ماندنی نخواهد بود.» 68.8.22
بازمیگردم به شعر زارعی، و با خشنودی برخورد او با فرم، ساختار و هندسه شعر را نیز تحسین میکنم. استفاده از ردیفهای بدیع یا طولانی و اوزان کمتر استفادهشده از شجاعت شاعر در مواجهه با شعر خبر میدهد. نمونههایی را بخوانید.
استفاده از ردیف طولانی:
اگر همیشه همین بوده است «تنهایی»
بشر همیشه همین بوده است؛ تنهایی
ستارهها همه مردند و ماند این خورشید
سحر همیشه همین بوده است؛ تنهایی
استفاده از وزن کم کاربرد:
نشان و نامی نماند از آن عشق و عشق در ما ادامه دارد
رسیده دنیا به آخر اما هنوز دنیا ادامه دارد
چنین چالشهایی اگرچه شاعر را همچون بوکسوری به گوشه رینگ میبرد و به تنگنای ردیف و قافیه میکشاند، اما میتواند شیره واژه و مضمون را کشیده و در کام مخاطب بریزد. بد نیست به مخاطبان عزیز یادآور شوم که همین بدعتآفرینیها، اهرم قدرت بسیاری از شاعران کلاسیک بوده است.
شعر زارعی بسیار تصویرپردازانه است. مشخصهای که امید است در شعر شاعران جوان تقویت شود تا آنکه مبادا شعر انقلاب در ورطه تکرار بیفتد. نمونهای از بیتهای پر از تصویر او خواندنی است:
اگر بذر عداوت کاشتند و آب خون دادند
درو خواهد شد آخر ریشههای این ستمکاران
به چشم عاقبت بین انقلاب سنگ یعنی این
که باید بشکند آیینه خود برترانگاران
در این دنیا میاندازد خط بیآبرویی را
به پشت و روی این بدمستها شلاق هشیاران
به خود خواهند زد هر ضربهای که میزنند این قوم
اگر آیینه باشی روبروی سنگرفتاران
سیاهی گوش تا گوش جهان را هم که بردارد
به فانوس بصیرت شبشکن هستند بیداران
همانطور که مشاهده شد، این شاعر جوان از بین همه سبکهای کلاسیک، متاثر از شاعران سبک هندی است. پوسته شعر زارعی اغلب همان پوستین ادبیات کهن است، اما سعی میکند مغز شعرش را با مضامین بکر و زبان منحصر بهفرد خود درآمیزد تا بلکه به این پوستین کهن رنگ تازگی بخشد.
در پایان شعر «شکوه ایستا» که در دیدار شعرا با رهبر انقلاب ارائه شده است را حسنختام سخن قرار میدهم. به امید اینکه با چاپ اولین مجموعه شعر این شاعر متعهد بتوان شعر وی را بهنحو صحیحتری بررسی کرد.
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
هر زمان یکجور باید عشق را ابراز کرد
چون تو که هربار دل میدادی و این بار سر
عشق آری عشق وقتی سر بگیرد، میرود
بر سر دروازهها سر بر سر بازار سر
ای شکوه ایستا! نگذار بر دیوار دست
تا جهان نگذارد از دست تو بر دیوار سر
کاشفالاسرار میخواهد گرهگیسوی عشق
خوش به هم پیچیده است این رشته بسیار سر
لیلهالقدر است این افتاده در گودال، ماه
مطلعالفجر است این برکرده از نیزار سر
در مسیر وصل، سر از پا اگر نشناختی
میکند پندار پا تا میکند رفتار سر
حاصل مرگ گل سرخ است عطر ماندگار
پس ملالی نیست از گل میبرد عطار سر
تا همه از این نمایشگاه گل دیدن کنند
کو به کو منزل به منزل رفت در انظار سر
شمع بیسر زنده میماند که من باور کنم
روی دوش مرد گاهی میشود سربار سر
مست میگردد که بر گرد سرت گردد فلک
غافل از اینکه نمیگنجد در این دستار سر
جای دارد صبح بگذارند نام شام را
چون که دیگر میشود خورشید شام تار سر
چون طلب کرده است از اهل وفا دلدار دل
در طبق با عشق اهدا میکند سردار سر
دل به یک دست تو دادم سر به دست دیگرت
زیر سر بگذار دل یا زیر پا بگذار سر
مستها اینگونه از میخانه بیرون میزنند
از عطش لبریز لب از بادگی سرشار سر
العطش گفتی ولی آب از سر دنیا گذشت
یک نفس آخر کشیدی جام را انگار سر
زندگی یعنی عبادت، زندگی یعنی نماز
مرگ یعنی والسلام از سجدهات بردار سر
آسمان! از ماه بالاتر نبر خورشید را
نیزه را پایین بیاور، نیست یار از یار سر
* نویسنده: محمد توکلی، شاعر