به گزارش «فرهیختگان»، امروزه میزان برخورداری افراد جامعه از «سواد مصرف کالاهای فرهنگی» نقشی تعیینکننده در میزان رشد، توسعه و سرنوشت افراد و جوامع ایفا میکند. خرید و مصرف کالای فرهنگی نقش بسزایی در ارتقای سبک زندگی ایرانی اسلامی داشته، میتواند موجب باروری و غنیتر شدن اندیشهها، حرکتها و جهتگیریهای میهن عزیزمان شود. یکی از عواملی که میتواند رغبت برای خرید و مصرف کالای فرهنگی را کمرنگ کرده و بازار آن را دچار رکود و کسادی و بحران سازد، نفوذ و رخنه عاملی به نام: «ویروس خودباختگی، خودکمبینی، خودتحقیری، استسباع، غربزدگی و غربگرایی» در روحیه افراد و میان افکار یک ملت است.
عواملی نظیر «خودباوری، احساس هویت و شخصیت، اعتمادبهنفس ملی» نقش بسزایی در مقابله با ویروس «خودباختگی، غربگرایی و استسباع در برابر فرهنگ غربی» داشته و میتواند مصرف کالای فرهنگی ایرانی اسلامی را ارتقا داده، و به پایین آوردن میزان اقبال و استفاده از کالای فرهنگی غربی همچون سینمای مبتذل هالیوودی کمک شایانی کند. همچنین میتواند تمایل برای مصرف بازیهای رایانهای غربی را که غالبا توام با خشونت و شهوت است، تقلیل داده، و درنهایت به کاهش مشاهده کانالهای مخرب ماهوارهای بیگانه کمک کرده، احساس کراهت نسبت به بهکارگیری شبکههای مجازی غیربومی را رقم بزند.
به توفیق الهی در این نگاشته ضمن کالبدشکافی و تبیین اجمالی بیماری روانی «خودباختگی»، به نقش آن در تقلیل «خرید و مصرف کالاهای فرهنگی» خواهیم پرداخت.
«خودباوری» عاملی موثر در مبارزه با «خودباختگی» و راهگشا در بهبود مصرف کالای فرهنگی
در دوران معاصر «مصرف»، و بهویژه کموکیف «مصرف فرهنگی» به یکی از اصلیترین گزارهها برای سنجش میزان رشد و فهم و ادراک افراد و جوامع تبدیل شده است، بهگونهای که صاحبنظران از زوایای مختلف درمورد کمیت و کیفیت «مصرف» در افراد و جوامع بحث و گفتوگو کرده و به واکاوی زوایای پیدا و پنهان آن پرداختهاند. اگرچه مولفه «مصرف» در ابتدا فعالیتی صرفا اقتصادی و برای رفع احتیاجات بود، اما اندیشمندان قرن بیستم و بیستویکم بیش از همه بر گونه «فرهنگی» مصرف بذل عنایت پیدا کردند، و به نقش آن در جامعهسازی و سبک زندگی پی برده، و درنتیجه «مصرف فرهنگی» را یکی از مهمترین مولفههای تمدن و جامعه جدید دانستند.
ازاینرو میتوان گفت یکی از پیشنیازهای بهبود جامعه ایرانی و عبور از نابسامانیهای اقتصادی و فرهنگی، ارتقای سطح «سواد مصرف فرهنگی» آحاد جامعه است، چراکه امروزه این مولفه بهشدت موردتوجه دشمنان انقلاب قرار گرفته و برای انحطاط و تنزل و حذف آن در جمهوری اسلامی بهشدت تلاش و برنامهریزیهای پیچیده میکنند تا در پرتو آن سبک زندگی ایرانی را بهسمت سبک زندگی منحط تهی از معنویت و انسانیت غربی تنزل دهند.
لازم به ذکر است دایره مصادیق «کالاهای فرهنگی» طیف وسیعی از اجناس فکری و فرهنگی را دربرمیگیرد، و موجب تغییر و تحول در سبک زندگی و دیدگاه افراد میشود. کالای فرهنگی شامل هر ابزار فکری و معنوی و فرهنگی و... میتواند باشد که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم با دستگاه محاسباتی و بینش و منش افراد درگیر است. نظیر کالای مکتوب (اعم از روزنامه، مجله، کتاب، نشریه، و...)، رسانههای صوتی تصویری، رسانههای مجازی، اجناس هنری، انواع و اقسام سرگرمیها و اسباببازیها و... .
«سواد مصرف و خرید کالاهای فرهنگی» و نسبت آن با «خودباوری، احساس شخصیت ملی، احساس هویت اجتماعی، اعتقاد به داشتههای ملی خود داشتن» مسالهای شیرین و دلکش است که امروزه توجه روانشناسان و جامعهشناسان را به خود معطوف ساخته است. در عصر حاضر بر متخصصان قلمرو فرهنگ ثابت شده است که میزان آگاهی و سواد افکار عمومی نسبت به ظرفیتهای بومی و داشتههای ملی خود، نقش بسزایی در ارتقا و بهبود کمی و کیفی مصرف کالاهای فرهنگی بومی ایرانی اسلامی داشته، و از طرف دیگر اقبال برای خرید و مصرف کالای فرهنگی غربی_ را که عمدتا در زمینه ترویج خشونت، شهوت، منفعتپرستی، گریز از معنویت، و... ساماندهی میشود_ تقلیل قابلتوجهی میدهد. بهعبارت روشنتر احساس شخصیت ملی و هویت ملی و پرهیز از مرعوبیت و خودباختگی و استسباع در برابر فرهنگ غربی، نقش بسزایی در پایین آوردن میزان اقبال و استفاده از فرآوردههای فرهنگی غربی همچون سینمای هالیوود، بازیهای رایانهای و... داشته، کاهش مشاهده کانالهای مخرب ماهوارهای بیگانه، تقلیل بهکارگیری شبکههای مجازی غیربومی و... را رقم میزند.
از آنجا که جامعه امروز ما در عصر ارتباطات و اطلاعات و اینترنت و ماهوارهها قرار داشته و در پرتو استفاده فراوان خانوادهها از فضای مجازی و ماهواره و سایر وسایل ارتباط جمعی، بهمراتب بیش از گذشته، ما و فرزندانمان تحت بمباران کالاهای فرهنگی غربی (بخوانید کالاهای غیر فرهنگی و آسیبرسان غربی) هستیم، به نظر میرسد یکی از بهترین طرق ممکن برای صیانت از افکار و فرهنگ و سبک زندگی و هویت ملی خویش در برابر شبیخون فرهنگی دشمن این است که فرهنگ خودباوری ملی، اعتمادبهنفس ملی، احساس شخصیت ملی و داشتههای فرهنگی و شخصیتی خویش را متذکر شده، اعتقاد به «ما میتوانیم» و داشتههای فرهنگی خود را در پیش چشم قرار داده، و به ظرفیتهای فراوان و غنی ایرانی اسلامی خویش افتخار کنیم، و بدینوسیله جوانان خود را از انفعال و استسباع و مرعوبیت در برابر فرهنگ مبتذل غرب و کالاهای بهظاهر فرهنگی (اما درواقع ضدفرهنگی) متمدننمایان غربی حفظ کنیم.
وارد کردن بحث بحران هویت، علل خودتحقیری، بررسی بیماری «خودباختگی، غربزدگی» و مسائلی از این دست در نظام آموزشوپرورش رسمی کشور، بهکارگیری مشاوران خبره و متخصص در امور خودباوری، اعتمادبهنفس ملی، همکاری و مساعدت صداوسیمای ملی در تبیین مفهوم هویت ایرانی اسلامی، آموزش خانوادهها از طریق تشکیل و راهاندازی تشکلهای غیردولتی و فراهم کردن بستری برای نهضت و جنبش اعتمادبهنفس ملی، خودباوری ملی و... از راهکارهای مهم ارتقای سواد مصرف کالای فرهنگی هستند.
ضرورت آگاهی از خطرات ویروس «خودباختگی، غربزدگی»
اهمیت سواد مصرف کالای فرهنگی تا آنجاست که سبک خاص زندگی ما را شکل داده، نیازها و تمایلات ما را سامان بخشیده، مواد لازم برای تولید تخیلات و رویاهایمان را فراهم کرده و جهتگیریهای شغلی، تحصیلی، اخلاقی، و... ما را تحتتاثیر قرار خواهد داد. یکی از عواملی که میتواند سواد مصرف کالای فرهنگی را ارتقا داده و درنتیجه اقبال برای خرید و مصرف کالای فرهنگی بومی را در جامعه بهبود بخشد، ارتقای سطح سواد و بینش ما نسبت به مساله «خودباوری، احساس هویت، اعتمادبهنفس ملی، احساس شخصیت، باور و اعتقاد به داشتههای فرهنگی، بومی و ایرانی اسلامی خویش و...» است که نقطه مقابل «خودباختگی، خودکمبینی، خودتحقیری، غربزدگی، غربگرایی، استسباع و مرعوبیت در برابر غرب» است.
ضرورت طرح این مساله از آنرو است که ضمن اینکه میتواند میزان سطح سواد مصرف کالای فرهنگی را تعالی بخشیده، و اقبال عمومی جامعه برای مصرف کالای فرهنگی بومی را افزایش دهد، همچنین نقش بسزایی در تقلیل رویکرد مردم در انتخاب مدیران غربگرا و مسئولان برونگرای خواهد داشت. امید است که طرح این مساله درآمدی برای ارتقای بصیرت و بینش عمومی جامعه برای برگزیدن و رای دادن به مسئولانی صالح باشد، که از عنصر «خودباوری و اعتمادبهنفس ملی» به قدر کافی برخوردار بوده، شعار «ما میتوانیم» را نصبالعین خود کرده و برای حل مشکلات کشور و عبور از تحریمها و تهدیدها، نگاهشان به داخل بوده، درصدد بهکارگیری خیل عظیم جوانان مومن، باانگیزه، متخصص، متعهد، جهادی، انقلابی، اهل کار و ابتکار و مدیریت میدانی و... بوده، چشم امیدشان به خداوند و فعالسازی ظرفیتهای عظیم داخلی دوخته شده باشد.
از طرف دیگر تداوم و استمرار انقلاب اسلامى در عرصه جنگ فرهنگی و جنگ تمامعیار اقتصادی در یک حد چشمگیری بستگى دارد به اینکه ما بتوانیم با ویروس فلجکننده «خودباختگی، خودتحقیری و غربزدگی» مبارزه کرده، و در عوض روحیه «خودباوری، اعتمادبهنفس ملی، احساس هویت و شخصیت و ما میتوانیم» را به ملتمان تزریق و پمپاژ کرده، و مانع شویم از اینکه در این روحیه «خودباوری» خلل یا تحریفى واقع شود، و جلوگیری کنیم از اینکه ملت شریف ایران به آن حالت تسلیم و تمکین و غربزدگی که در زمان طاغوت وجود داشت، بازگردد.
تبیین بیماری روانی «خودباختگی، استسباع، غربزدگی»
«خودباختگى» واژهای است که همه بهطور کموبیش با آن آشنا هستیم و در کتابها و رسانههای صوتی و تصویری از آن زیاد میشنویم، اما متاسفانه کمتر به آن پایبند و مقید هستیم. ریشه و اصل «خودباختگى» یک تعبیر دینی است که در لسان قرآن از آن به «خسران نفس»، «خود را باختن» تعبیر میشود. بهعنوان مثال خداوند در قرآن میفرماید: (قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ) (زمر: 15)
«خودباختگى» یک بیماری و حالتى است روحى در انسان که واقعا انسان وضعیتی پیدا مىکند که گویی خودش خودش را مىبازد، یعنى تمام قوا، نیروها، ظرفیتها و استعدادهایى که دارد، دچار ضعف و نسیان و فراموشی و ناکارآمدی میشود، و انسان وضعى پیدا مىکند که گویى هیچ نیرو و توانی ندارد. در علم پزشکی و طبابت هم ثابت و تجربه شده که اگر یک بیمار احساس کند از عهده مقابله و غلبه بر مرضش برنمیآید، و به تعبیر عامه «خودش را ببازد» و دچار ناامیدی از قدرت و توانایی خود شود، معتقد شود که مرضش خیلى بزرگ و خطرناک است و دیگر معالجات و داروها براى او سودى ندارد، و لو آن بیمارىْ بیمارىِ مهلکى نباشد، این مریض دیگر بعید است سلامتی خود را بازیابد و خوب شود. راز این مساله در این است که چون دچار «خودباختگی»، «مرعوبیت»، «استسباع»، «انفعال» و ناامیدی از قوای خود شده، چون خودش معتقد شده که من خوب نمىشوم، من رفتنی هستم و مىمیرم، چون دچار افکار منفی و مایوسانه شده، لذا ضعف روحیه او به ضعف جسمی منتقل و مبدل شده و امکان بهبود را از چنین مریضی سلب میکند.
بنابراین اگر این فکر شوم و این تلقینات منفی در یک بیمار پیدا شود که من مىمیرم، من خوبشدنى نیستم، من میدانم موفق نمیشوم، من چشمم آب نمیخورد که بهبودی حاصل کنم، این دواها را بیخود به من مىدهید، این آمپولها را بیخود به من مىزنید، این رژیمها را بیخود عمل مىکنید، من مردنى هستم؛ به هر نسبت که ناامیدی در او رسوخ کرده و معتقد باشد که مىمیرد، به همان نسبت احتمال شفا در او ضعیف و کمرنگتر میشود. برعکس اگر انسان مریضی معتقد شود که بیمارى من چیزى نیست، و واقعا به تواناییها، استعدادها و قابلیتها و داشتههای خود معتقد و ایمان داشته باشد که من خوب مىشوم، و من از عهده غلبه بر این ویروس برمیآیم، این خودباوری و امید و اعتمادبهنفس داشتن یک مدد فوقالعاده روحی به خوب شدن او کرده، و احتمال بهبود را تا حد زیادی در او بالا میبرد. معالجات روانى و تلاش برای بالا بردن میزان امید، خودباوری و اعتمادبهنفس در دنیاى امروز هم امری شایع و معمول شده است، یعنى حتى در بیماریهاى جسمى از راه تقویت قوای روحی روانى بیماران را معالجه مىکنند، از راه تلقین و القا، از راه معتقد کردن و مومن کردن بیمار به اینکه قوای بدنی تو این قابلیت را دارد که خوب شوى. اما اگر خداینکرده یک طبیب ناشىگرى کرده و در مقابل بیمار، حرفهای مایوسانه و منفی زده، اظهار نگرانى و تردید نسبت به تواناییها و قابلیتهای او برای مقابله با بیماری کرده، مثلا بگوید که مرضت خیلى بزرگ و صعبالعلاج و خطرناک است (براى اینکه مىخواهد شأن خودش را بالا برده، پول بیشتری گرفته، که اگر تو را معالجه کردم هنر بزرگى کردهام و شایسته پاداش بیشتری هستم)، در این صورت بزرگترین خیانتها را به این بیمار کرده است، چراکه او را نسبت به ظرفیتها و تواناییهای خویش برای غلبه بر بیماریاش، ناامید، بدبین، کماعتقاد و مایوس ساخته است.
خسارتهای حالت روحی «خودباختگی» اختصاص به بیمارى و دردهای جسمانی ندارد، بلکه در میدان رزم و جنگاوری نیز کاربرد دارد. یک پهلوان یا رزمنده وقتى با رقیب خودش روبهرو مىشود اگر از اول خودش را ببازد، دچار انفعال، مرعوبیت و ازخودباختگی شده و بگوید من در مقابل این حریف قدرقدرت کاری از دستم ساخته نیست، من کجا و این کجا، من نمیتوانم بر او فائق آیم، و... مسلما او دیگر از نیروها و تواناییها و استعدادهای خودش نمىتواند استفاده و بهرهبرداری کند، زیرا نیمى یا دوثلث یا تمام نیرو و امکانات خودش را بهخاطر «خودباختگی» از دست داده است.
امیرالمومنین درباره عوارض و پیامدهای ویروس منحوس و فلجکننده «خودباختگی»، «ناامیدی» و «بیاعتقادی» نسبت به تواناییها و استعدادها و پتانسیلهای درونی مىفرمایند: «من در میدان جنگ با هر کسى که روبهرو شدم، خودش در شکست و مغلوب شدن خودش به من کمک کرد.» یعنى بر اثر ابتلا به ویروس فلجکننده «خودباختگی و ناامیدی» نیرو و توان و ایمانش به قدرت خود را از دست داد؛ چون على را همه شناخته بودند که على هیچوقت با هیچکس روبهرو نشده است که شکست بخورد، خلاصه از زیرِ دست على کسى سالم بیرون نمىآید. لذا تا زمانی که یک سرباز نمیدانست و نمىشناخت که این رزمنده مقابلش على است، و تا هنگامی که ویروس فلجکننده «مرعوبیت، خودباختگی، استسباع و ناامیدی» به سراغش نیامده بود، مىتوانست یک کرّ و فرّى بکند، ولى بهمحض اینکه مىفهمید حریفش على بنابیطالب(ع) است، آنچنان خودش را میباخت و مرعوب و منفعل میشد که گویی دیگر رمق و قوتی در اعضای بدنش باقی نمانده، همه تدبیر و همتش خوابیده، و در حکم خرگوشی مستسبع در چنگال شیر میشد. ازاینرو امیرالمومنین(ع) مىفرمود با هر که روبهرو شدم خودش من را در شکست دادنش کمک داد، براى اینکه خودش را مىباخت، اعتماد و ایمان به خودش و شایستگیهایش را از دست مىداد.با این دو مثالی که گفته شد، میتوان یک استنتاج و یک قاعده کلی استنباط کرد، و آن اینکه در هر موردى که ویروس «خودباختگی» بر انسان مسلط شود، چنین عواقب وحشتناکی در انتظار خواهد بود. یک دانشآموز یا دانشجو اگر خودباخته و ناامید شده، ایمانش به استعدادهای خود را از دست بدهد و معتقد شود «ما که چیزى نخواهیم شد»، او دیگر الیالابد چیزى نخواهد شد. اما اگر همان دانشجو از اعتمادبهنفس قوی برخوردار بوده، معتقد باشد که من انسان موفق و به دردبخوری خواهم شد، من چنین و چنان خواهم شد، هرچه اعتمادش به خود بیشتر باشد، استعدادها و تواناییهای او بیشتر شکوفا شده و احتمال ترقى در او بیشتر میشود. (رک: مجموعه آثار شهید مطهری، آینده انقلاب اسلامى ایران، ج24، ص: 214 )
وضعیت روحی «استسباع» نیز چیزی شبیه ویروس فلجکننده «خودباختگی» است که موجب از دست رفتن ایمان و اعتقاد و امید یک موجود به تواناییها و قدرتها و پتانسیلهای وجودیاش میشود. حکماى قدیم اصطلاحى دارند به نام «استسباع». در بعضى حیوانات مانند خرگوش یا آهو اینگونه است که وقتى با حیوان قوی درندهاى که او را شکار مىکند-مثلا با شیر- روبهرو مىشود، اگر شیر با یک نگاه نافذ و پرهیبت، چشم در چشمش بیندازد، این حیوان احیانا «مستسبَع» مىشود، یعنى ویروس فلجکننده «خودباختگی و خودتحقیری» چنان بر او مستولی میشود که همهچیز خود را، اراده و فکر و قدرت بدنی خود را از دست مىدهد؛ تصور فرار کردن، آیندهاندیشی مبنیبر اینکه این شیر هولناک خورنده و صیاد من است، و اگر من به طرف او نزدیک شوم حتما مرا مىبلعد، بهکلى از ذهن و مغز این حیوان بیرون مىرود؛ از شدت مرعوبیت سر جاى خودش مىایستد، بلکه خودش به طرف او مىآید تا زودتر خورده شود! «خودباختگی و استسباع» کاری با او میکند که قدرت فرار کردن از او سلب و به زمین میخکوب مىشود. این را مىگویند خودباختگى، از دست دادن خود، از بین رفتن روحیه و از دست دادن اعتماد و ایمان به خود.
رونق مصرف کالای فرهنگی در پرتو مبارزه با ویروس «خودباختگی، غربزدگی»
در دوران معاصر «مصرف»، و بهویژه کموکیف «مصرف فرهنگی» به یکی از اصلیترین گزارهها برای سنجش میزان رشد و فهم و ادراک افراد و جوامع تبدیل شده است، بهگونهای که صاحبنظران از زوایای مختلف درمورد کمیت و کیفیت «مصرف» در افراد و جوامع بحث و گفتوگو کردهاند و به واکاوی زوایای پیدا و پنهان آن، و نقش آن در ارتقا یا انحطاط سبک زندگی پرداختهاند. اگرچه مولفه «مصرف» در ابتدا فعالیتی صرفا اقتصادی و برای رفع احتیاجات بود، اما اندیشمندان جامعهشناسی و روانشناسی و متولیان فرهنگی جامعه بیش از همه بر گونه «فرهنگی» مصرف بذل عنایت پیدا کرده، و به نقش آن در جامعهسازی و سبک زندگی پی برده، و درنتیجه «مصرف کالای فرهنگی» را یکی از مهمترین مولفههای تمدن و جامعه جدید دانستند.امروزه شاهد هستیم که در پرتو مدیریت خسته و ناکارآمد دولتمردان اشرافی، مبتلاشده به بیماری فلجکننده «خودباختگی، خودکمبینی، خودتحقیری، غربزدگی، غربگرایی، غربگدایی»، و مدعیان اصلاحات، متاسفانه روزبهروز قدرت تبلیغاتی فروشندگان کالای فرهنگی غربی و اجناس خارجی و واردکنندگان فرصتطلب، به قدری زیاد شده است که بهراحتی میتوانند سهم خود را در بازار برای فروش و عرضه اجناس خارجی بیشینه کنند، و متقابلا فرصت خودنمایی، عرضه و فروش را از تولیدکنندگان کالای فرهنگی داخلی و سازندگان کالای بومی ایرانی اسلامی سلب کنند. نتیجه این میشود که مصرفکننده ایرانی برای برخی شهروندان کشورمان که دارای ویروس «خودباختگی، خودکمبینی، غربزدگی، غربگرایی، استسباع و مرعوبیت» در برابر فرهنگ بهظاهر متمدن غربی هستند، (بهویژه برای قشر مرفهان بیدرد و کاخنشینان تجملگرا که غربزدگی در آنها اشتداد بیشتری دارد) کالای فرهنگی غربی را بر کالای فرهنگی وطنی ترجیح داده، و اقدام به خرید اجناس وارداتی مشابه داخلی کرده، فلذا بازار خرید و مصرف کالای فرهنگی بومی را با اختلال و رکود مواجه میکنند.مردم شریف ایران باید توجه کنند که مبارزه با ویروس «خودباختگی، غربزدگی» و تلاش برای تقویت عنصر «خودباوری، اعتمادبهنفس ملی، احساس هویت و شخصیت، ما میتوانیم» بستری فراهم میآورد تا اقبال برای خرید و مصرف کالای فرهنگی بومی ایرانی اسلامی و فرآوردههای آن رو به فزونی گذاشته، علاوهبر آنکه به رونق تولید و اشتغال و روند خودکفایی کشور کمک شایانی میکند، نقش بسزایی نیز در ارتقای سبک زندگی اسلامی داشته، میتواند موجب باروری و غنیتر شدن اندیشهها، حرکتها و جهتگیریهای میهن عزیزمان شود. بنابراین یکی از عواملی که میتواند رغبت برای خرید و مصرف کالای فرهنگی بومی را تقلیل داده، و بازار خرید و مصرف کالای فرهنگی ایرانی اسلامی را رونق بخشیده، و آن را از رکود و کسادی خارج سازد، مبارزه با ویروس منحوس و فلجکننده «بیهویتی، احساس بیشخصیتی، خودتحقیری، غربزدگی، و خودباختگی در برابر فرهنگ مبتذل غربی» است.
* نویسنده: رسول رضایی، پژوهشگر حوزه علمیه اصفهان