به گزارش «فرهیختگان»، برخی از هرمنوتها بر این باورند که مواجهه هریک از ما با خودمان تفسیری است؛ یعنی همانطور که متن را براساس معرفتهای قبلیمان تفسیر میکنیم، خودمان را هم براساس معرفتهای گذشته تفسیر میکنیم. معرفتهای گذشته، نه همه نقشها ولی نقشی بنیادین در این تفسیر ایفا میکنند. از اینرو، دو فردی که ویژگی مشابهی دارند، ممکن است تفسیرهای مختلفی از خود بیان کنند، برای مثال یکی ویژگی «الف» را نشان اعتمادبهنفس و دیگری همان ویژگی را با همان زمینه، نشان غرور بداند. تفسیر، به «من» اختصاص ندارد و متعلق تفسیر میتواند «ما» هم باشد: «ما» بهمثابه دانشجو یا معلم یا مرد یا... . در این نوشتار، «ما» را بهمثابه «ایرانی» به بحث میگذاریم: ما چه فهمی از ایرانی بودن داریم؟ هویت ایرانی ما به چیست؟
در مواجهه با پرسش از هویت ایرانی، دستکم به دو شیوه میتوانیم عمل کنیم: اول، این هویت را از منظر خودِ ایرانیها بررسی کنیم؛ یعنی همه ایرانیها یا برخی از آنان چگونه خود را بهمثابه ایرانی میفهمند و چه درکی از خود دارند؛ به عبارتی این هویت، چگونه خود را بر ایرانیها پدیدار کرده است. دوم، صرفنظر از اینکه ایرانیها چگونه خود را میفهمند، بررسی کنیم هویت ایرانیجماعت به چیست. در این میان، اهداف گوناگون، یکی از این دو شیوه را ترجیح میدهند.
در این نوشتار شیوه اول را بهکار میگیرم و بهدنبال آن هستم که برخی ویژگیهای این هویت را که بهگونهای متفاوت و درتقابل با هم، نزد دو ایرانی نامدار، در دو برهه متفاوت در تاریخ ایران عزیز، پدیدار شده است، مطرح کنم؛ بهعبارتی دو تفسیر گوناگون از یک هویت و دستکم در برخی ویژگیها را بررسی کنم. این دو ایرانی جریانآفرین، یکی مهندس مهدی بازرگان (1373-1286) است، از مبارزان و زندانیان پیش از انقلاب و نخستوزیر دولت موقت و دیگری شهید سپهبد قاسم سلیمانی (1398-1335) از فرماندهان دفاع مقدس و فرمانده سابق سپاه قدس. این دو ایرانی تاثیرگذار، هریک جریان فکری متفاوتی را رهبری میکنند؛ البته این موضوع، منافاتی با شخصیت محبوب شهید حاج قاسم سلیمانی ندارد که قهرمان و بهعبارتی بهتر، پهلوان هر ایرانی وطنپرست و باشرافتی است. برای انتخاب این دو شخصیت با دو خاستگاه فکری متفاوت، دلایل بسیاری میتوان برشمرد. یکی از مهمترین آنها این است که شهید سلیمانی در اندیشه و عمل، طرحی را که بازرگان از هویت ایرانی درانداخت، بهچالش کشید.
البته باید توجه کنیم که این دو منظر در دو برهه مختلف در تاریخ ایران شکل گرفته است: پیش از انقلاب و پس از انقلاب؛ از اینرو، این احتمال وجود دارد که بتوان در پژوهشی مستقل به اثبات رساند که هویت ایرانی پیش و پس از انقلاب، وابسته به موقعیت جدیدی که پس از انقلاب به وجود آمد، تغییر بنیادینی یافته است یا دیدگاه بازرگان با دیدن این رشادتها و فداکاریها دستکم درباره هویت ایرانی پس از انقلاب دگرگون شده است. البته این احتمال هم وجود دارد که درصورت تفاوت بنیادین میان منظرهایشان، خاستگاه این تفاوت، مبانی و ارزشهای متفاوتی باشد که این دو اندیشمند از چارچوب آن، هویت ایرانی را بررسی کردهاند. اما در هر صورت، اندیشه و عمل شهید سلیمانی درتقابل با دیدگاه بازرگان از هویت ایرانی فهم میشود.
در اینجا هرگز در پی این نیستم که مهندس بازرگان را درقالب مفاهیمی همچون روشنفکر دینی، روشنفکر ملیمذهبی، پژوهشگر قرآنی یا حتی متفکری متاثر از لیبرالیسم یا سکولاریسم بررسی کنم. آنچه در این نوشتار برایم اهمیت دارد، بازرگان بهمثابه مبارزی ایرانی است؛ یعنی، یک ایرانی که خود اهل مبارزه است، به هویت ایرانی چگونه مینگرد.
دیدگاه مهندس بازرگان درباره هویت ایرانی را از کتاب تاملبرانگیز ایشان «سازگاری ایرانی» مطرح میکنم. این کتاب آنگونه که در مقدمهاش آمده است، متن تدوینشده سخنرانی مهندس بازرگان، بعد از رهایی از زندان در سال 1346 در جمع برخی اعضا و علاقهمندان انجمن اسلامی مهندسان است. این کتاب در ابتدا با نامی مستعار بهعنوان پیوست کتاب «روح ملتها» منتشر شد. در آن کتاب، ویژگی فرانسویها، هوشمندی و انگلیسیها، سرسختی و آلمانیها، انضباط عنوان میشود. در کتاب سازگاری ایرانی، مهندس بازرگان بهدنبال آن است که ایرانیها را بشناسد یا بهتعبیری، خودمان را به ما بشناساند.
بازرگان ویژگیهای ایرانیها را بیشتر براساس شکل معاش و زندگیشان -که تحتتاثیر موقعیت اقلیمی و جغرافیایی ایران سامان گرفته است- تبیین میکند. در نگاه ایشان، شیوه معاش هر ملتی، بر روحیات و خلقیات و فرهنگ آن ملت تاثیر میگذارد. همچنین از اثر قطعی و ژرف فرهنگ بر زندگی و سرنوشت هر ملت نیز نمیتوان چشمپوشید. بهعبارتی او با تبیینی علّی، علت روحیات کنونی ایرانیان را در وضعیت اقلیمی و جغرافیایی ایران جستوجو میکند. این موقعیت و جغرافیای خاص باعث شده است معاش بیشتر ایرانیها از راه کشاورزی تامین شود. این شکل زندگی، یعنی کشاورزی، روحیات متفاوتی را بهطور مستقیم و غیرمستقیم ایجاد کرده است. وی پیامدهای مستقیم روحی و اجتماعی کشاورزی را چنین برمیشمرد: بردباری، شلختگی، وارهایی، نوسانهای زندگی، زمینگیری (وابستگی به زمین برای کشاورزی) و تکزیستی.
این آثار مستقیم، پیامدهایی را بهبار میآورد که شاهکلید بسیاری از ویژگیهای اخلاقی و اجتماعی تاریخ ماست. یکی از آنها و شاید مهمترین آنها که بازرگان آن را برای عنوان کتابش برمیگزیند، «سازگاری» است. بهخاطر مجال اندک از پنج ویژگی غیرمستقیمی که بازرگان مطرح میکند، به دو ویژگی مهم از میان این پنج ویژگی بسنده میکنم. جالب اینکه ایشان دیگر ویژگیها را هم در راستای سازگاری ایرانی بررسی و تحلیل میکند.
بازرگان سازگاری را بهمثابه نوعی سامانه دفاعی و به این معنا درنظر میگیرد که «[... ] خود را با شرایط گوناگون زمان و مکان منطبق کند و به هر سختی و مشقت و احیانا به هر ننگ و نکبت تن دهد. در سرما و گرما بسوزد، با فراخی و تنگی بسازد، با دوست و دشمن کنار آید، آقایی کند و نوکری... برای آنکه سر جای خود زنده بماند.» (بازرگان: 39) البته عوامل دیگری، مانند در چهارراه تاریخ تمدن قرارگرفتن و در مسیر تجارت و تهاجم دیگران بودن، در شکلگیری روحیه سازگاری در ایرانیها تاثیرگذار بوده است، برای مثال، کسانی که با توریستها سروکار دارند، برای جلب رضایت مشتریهایشان به ظواهر و خواست آنان درمیآیند و بهتعبیر بازرگان، نان را به نرخ روز و مذاق مشتری میخورند. پرواضح است که «وقتی بنا شد ملتی بهطور جدی با دشمن روبهرو نشود، تا آخرین نفس نجنگد و بعد از مغلوبشدن، سرسختی و مخالفت نکند [...].» (بازرگان:40) در تاریخ ماندگار میشود. بازرگان برای اثبات این ادعا شواهدی تاریخی نیز مطرح میکند: ۱- ایرانیها در رویارویی با اسکندر تسلیم میشوند و آداب یونانیها را میپذیرند؛ ۲- پس از آنکه تسلیم اعراب شدند، کاسه داغتر از آش میشوند و برایشان صرف و نحو مینویسند و میکوشند خلفای عباسی را به جلال و جبروت ساسانی برسانند؛ ۳- آبدارترین قصیدهها را در مدح سلاطین ترک، مانند سلطان محمود غزنوی میسُرایند؛ ۴- دربرابر مغولها، غلام حلقهبهگوش چنگیز و تیمور میشوند و خادم و وزیر فرزندانشان.
جان کلام اینکه «هر زمان بهرنگ تازه درآمده، به هرکس و ناکس تعظیم و خدمت کند، دلیل ندارد که نقش و نام چنین مردمی از صفحه روزگار برداشته شود [... ] ما اهل نبرد و کوشش برای رقابت و مسابقه با دیگران و اهل جنگیدن و جانکندن در کشمکش با ملیتهای بیگانه و با فرهنگهای بیگانه نیستیم. تقلید و سازگاری را ترجیح میدهیم؛ بنابراین، قالب روحی مستقلی نداریم.» (بازرگان: 40 و 41) بازرگان بر این نکته تاکید میکند که در تاریخ 2500 ساله ایران فقط 700 ،800 سال، سلسلههای خالص ایرانی حاکم بودهاند و در دوران دیگر، مقدونیها، یونانیها، عربها، ترکها، تاتارها، افغانها و... حکم میراندند. بنابراین راز ماندگاری ایرانیجماعت «سازگاری ایرانی بوده که ضمن خم شدن دربرابر دشمن، دشمن را رام و راضی میساخته، فرهنگ و فسادهای خود را بر او تزریق میکرده و بالاخره هضم و جذبش مینموده است.» (بازرگان:42) بهنظر میرسد بتوان مراد بازرگان از سازگاری ایرانی را در عبارتی بیان کرد که وی بهشوخی به دوست خود میگوید: «سرّ بقای ایران، پفیوزی ماست.» (بازرگان:40)
شاید خواندن برخی از این تعابیر درباره ایرانیها، آزاردهنده باشد ولی باید توجه کرد که اینها سخنان فردی مبارز است. روشن است برای هر ایرانی که انقلاب اسلامی را دیده و هشتسال جنگ تحمیلی را با سربلندی و فداکاری جوانانش از سر گذرانده و اکنون با وجود همه سختیها و کارشکنیها، در جنگ کمرشکن و نابرابر اقتصادی، با وجود برخی مسئولان غربگرا و لیبرال، از آرمانهای انقلابش دفاع میکند، برخی از این تعابیر قلبخراش است.
ویژگی دیگری که بازرگان مطرح میکند، «روح مذهبی» است. وی این ویژگی را که خاستگاه آن را در شیوه معاش و کشاورزی پی میگیرد، بهگونهای تبیین میکند که نهتنها با سازگاری ایرانی تضادی پیدا نمیکند، بلکه در راستای آن قرار میگیرد. او بر این باور است که تاریخ ایران هیچگاه از روح دینداری خالی نبوده و ایرانیجماعت، همیشه پیامبرانی برای خود داشته یا ساخته است. در این میان، نکتهای که نباید از نظر دور داشت، این است که «روح ایرانی، چندان خالص الهی و استوار بر پایههای محکم تقوا و حقپرستی نبوده است. در اشعار فارسی اسم خدا را زیاد میبینیم و همینطور در همان ابیات اسم می و معشوق را. در شدیدترین دورانهای تقدس و تشیع و در دربارهای صفویه و قاجاریه به حداکثر شرابخوارگی و زنبازی و عیاشی برمیخوریم.» (بازرگان: 45 و 46) البته این دلیل، خیلی خاصتر از مدعای اوست. او ادعا میکند روح ایرانی، فلان ویژگی را دارد و در مقام استدلال، کنشهای شعرا و درباریان را مطرح میکند. اگر بپذیریم شعرا یا قاطبه درباریان آنگونه بودهاند که او میگوید، آیا میتوان ویژگیهای آنان را آینه روح ایرانی دانست؟ یا اینکه بازرگان مدعی است همه ایرانیان یا بیشتر آنان چنین بودهاند؟ در این مجال اندک، قصد نقد دیدگاه بازرگان را ندارم.
بنابراین این روح مذهبی ویژگیهای خاصی در نگاه بازرگان دارد که همراستا با روح سازگاری ایرانی است: «ایران اسلام را پذیرفت و تشیع را که اصولا چیزی جز مغز و مقصد اسلام نیست، پرورش داد؛ ولی در زمینه نژادی و روحی خودش. رو به خدا و دینی آورد که برای پناهندگی و نجات روز معصیت باشد، عبادتش یک نوع استخدام و استفاده شخصی حساب شود؛ اما دست او را برای عیشونوش در روزهای خوشی و برای تعدی و تملک در مواقع زورمندی باز بگذارد.» (بازرگان: 46 و 47) این روحیه مذهبی را در معنایی خاص میتوان سکولار نامید. از این روحیه، بازدارندگی، مقاومت، جهاد و... درنمیآید و بیشتر، ابزاری بوده برای ارضای امیال و گونهای نگاه اصالتالمنفعتی پسپشت آن است.
این نوشتار، طرح هویت ایرانی را بهطور جامع و مانع از منظر بازرگان و نیز ارزیابی یا ارزشگذاری دیدگاه بازرگان و شواهدی را که ارائه میدهد، مدنظر ندارد. تکتک این شواهد را میتوان بررسی کرد و به نقد کشید. آنچه در اینجا مهم است، فهمی است که مبارزی، از ایرانیبودن دارد. به عبارتی، با نگاهی پدیدارشناختی، بهدنبال فهم او از برخی از ویژگیهای هویت ایرانی با توجه به یکی از آثار مهم او هستم. شاید مهمترین و بیشترین دستاوردی که مرور کتاب سازگاری ایرانی برای هر ایرانی دارد، این باشد که دریابد اگر اکنون نگاهی متفاوت به ایران و ایرانی دارد، این نگاه، همیشگی نبوده است و نخواهد بود. کنشهای هر ملتی و کنشهای قهرمانهای آن، نقشی بنیادین در سامان هویت آن ایفا میکند. شاید با توجه به این موضوع، بهتر بتوان درک کرد که هویت و اساسا فرهنگ هر ملتی، پدیدهای تاریخی است و ازاینرو، امکان دارد بهصورتهای گوناگونی در دوران مختلف بر آنان پدیدار شود. دربرابر این نگاه به هویت ایرانی، دیدگاه شهید سلیمانی قرار میگیرد. منظورم هویت ایرانی است، آنگونه که بر شهید سلیمانی پدیدار شده است؛ بنابراین مباحثی که مطرح میکنم، ناظر به کنشهای ایشان در دفاع از این مرز و بوم یا نقشی که وی در سامان هویت امروز ایرانیها برعهده دارد، نیست. این موضوع شایسته بررسی و واکاوی در پژوهشی مستقل است. برای طرح دیدگاه شهید سلیمانی، فقط از وصیتنامه او کمک میگیرم. وی در وصیتنامه خود، ایران و ایرانی امروز را مدنظر دارد. البته رجوع به وصیتنامه ایشان بهمعنای بیان طرحی کامل از هویت ایرانی در نگاه شهید سلیمانی نیست. برای دست یافتن به این هدف، دستکم باید به همه آثار و سخنرانیهای شهید سلیمانی، دسترسی داشت که امیدوارم بهزودی این امکان فراهم شود. در ادامه، برخی از قسمتهای مرتبط وصیتنامه را میکاویم.
شهید سلیمانی در گام نخست، به جایگاه ایران در جهان و جهان اسلام توجه میکند. وی ایران را قرارگاه حسینبنعلی(ع) مینامد. در نگاه او جمهوری اسلامی مرکز اسلام و تشیّع است که بقای اسلام و تشیّع بر آن متکی است و در واقع، تهدید آن، تهدید اسلام و تشیّع است. «[... ] جمهوری اسلامی حرَم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمدی(ص)[... ] والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیتاللهالحرام و مدینه حرم رسولالله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمیماند؛ قرآن آسیب میبیند.» با طرح این جایگاه، ارزیابی خود را از جمهوری اسلامی بیان میکند: «جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی میکند.»اما وی با چه ویژگیای «ایرانی» را فهم میکند؟ وی نخست این ویژگیها را برای ایرانیها برمیشمرد: پرافتخار و سربلند و فداکننده جان برای اسلام و ایران. ایشان مینویسند: «برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید.» در ادامه، بهنظر میرسد مهمترین ویژگیای که وی برای هویت ایرانی مطرح میکند، حاکم بودن روح اسلام بر ملت ایران است. وی این ویژگی را عامل بازدارنده بیگانگان و دشمنهای خارجی و رمز پیروزی ملت ایران میداند: «[... ] اگر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود، صدام چون گرگ درندهای این کشور را میدرید؛ آمریکا چون سگ هاری همین عمل را میکرد [... ].»
بنابراین، وی هویت ایرانی را به اسلام گره میزند؛ اما آیا این روح اسلامی با این ویژگیها، همیشه با ملت ایران همراه بوده است؟ «هنر خمینی عزیز این بود که اول، اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد [... ]. هنر امام این بود که اسلام را به پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرم و صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد. انقلابهایی در انقلاب ایجاد کرد. به این دلیل در هر دوره، هزاران فداکار جان خود را سپر شما و ملت ایران و خاک ایران و اسلام نمودهاند و بزرگترین قدرتهای مادی را ذلیل خود نمودهاند.» بهنظر میرسد او از «انقلاب هویتی» سخن میگوید که امامخمینی(ره) با پشتوانه قراردادن اسلام برای ایران آن را ایجاد کرد. بهعبارتی این هویت دستاورد انقلابی بود که امام در دلها ایجاد کرد. اسلامی که امام پشتوانه قرار داد، اسلامی در پستوی خانهها یا اسلامی سکولار نبود؛ بلکه اسلام ناب محمدی(ص) بود با تمام ویژگیهای اجتماعیاش. ویژگی این روح اسلامی این بود که بهمثابه افیونی که در راستای ارضای امیال و شهوات قرار گیرد، عمل نمیکرد، بلکه بهمنزله نیرویی طوفنده بود که ویژگی بنیادین آن، ایستادگی و مبارزه در برابر ظلم و ظالم و تنندادن به هیچذلتی و قرارگرفتن درکنار مستضعف و مظلوم بود، حتی بلغ مابلغ.این روح اسلامی برای ایران و ایرانی عزت و کرامت آورد. وی شهدا را محور عزت و کرامت همه ما میداند؛ از اینرو، تصریح میکند که «آنها را در چشم و دل و زبان خود بزرگ ببینید، همان گونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.»
با توجه به این مطالب، نگاه شهید سلیمانی به هویت ایرانی، درتقابل کامل با طرحی است که بازرگان از این هویت بهتصویر کشید. جالب اینکه شهید سلیمانی هویتی را که از ایرانی درنظر داشت، درطول زندگی خویش به بهترین شکل ممکن درمقام عمل نشان داد. او به اثبات رساند که ایرانی نهتنها ذلیل و زبون و نوکر نیست، بلکه خار چشم مستکبران جهان است و نهتنها سر سازش با لیبرالیسم جهانخوار ندارد، بلکه با تمام قوا در مقابل ظلم و زیادهخواهی مستکبران میایستد و تا آخرین قطره خون خود را در این راه فدا میکند. اکنون، این پرسش بنیادین مطرح میشود که آیا اندیشه و کنش برخی مسئولان لیبرال و غربگرای ایرانی، بازگشتی به تصویر بازرگان از هویت ایرانی نیست؟
با توجه به این فرصت اندک، این نوشتار پژوهشهای گوناگونی را پیشنهاد میدهد؛ اول اینکه دیدگاه بازرگان درباره هویت ایرانی با چه نقدهایی روبهرو است؟ بهویژه تبیین روحیات و خلقیات یک ملت با توجه به موقعیت اقلیمی و جغرافیایی. دوم اینکه شرایط اجتماعی و مبانی فکری و ارزشی مهندس بازرگان و شهید سلیمانی، چه تاثیری در فهم آنان از هویت ایرانی دارد؟ سوم اینکه آیا انقلاب اسلامی، تغییری هویتی را در ایران موجب شده است؟ چهارم اینکه اندیشهها و عملکرد امامخمینی(ره)، چه نسبتی با هویت کنونی ایرانیان دارد؟ پنجم اینکه آیا مهندس بازرگان این نگاه را درباره هویت ایرانی بعد از فداکاریها و رشادتهای ملت شریف و غیور ایران و پس از پیروزی انقلاب با خود داشت؟ ششم اینکه آیا هویتی که سردار سلیمانی از ایرانیها به تصویر میکشد، در تاریخ ایران سابقه دارد یا فقط ویژگی ایران پس از انقلاب است؟ هفتم اینکه زندگی و مبارزات سردار سلیمانی، چه جایگاهی در خودباوری ملی دارد؟ هشتم اینکه اگر نگاه شهید سلیمانی را بهعنوان هویت ایرانی بپذیریم، مسئولان غربگرای کنونی چه نقشی در واژگونی آن میتوانند ایفا کنند؟
* نویسنده: مهدی حسینزادهیزدی، عضو هیاتعلمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران